در نظام تربیتى اسلام، بخش قابل توجهى از مسؤولیتهاى تربیت، برعهده خانه و خانواده است. پدر و مادر نه تنها در برابر تربیت فرزندشان متعهد هستند؛ بلكه باید…
**********************************************
تربیت در فرهنگ اسلامی-بخش دوم
سید رضا تقوی
متولى تربیت
در نظامهاى تربیتى، همیشه این بحث در قالب پرسشهایى مطرح بوده است كه متولى تربیت كیست؟ آیا متولى تربیت، سازمانى به نام امور تربیتى است؟ آیا در برابر ضعفها و نارسایىهاى تربیتى، باید مربیان پرورشى پاسخگو باشند؟ آیا نظام تعلیم و تربیت كشور باید تولیت امر تربیت را بپذیرد؟ و آیا اصولاً تربیت مىتواند متولى خاصی داشته باشد؟ و امثال این پرسشها.
در میان اندیشوران صاحبنظر، دیدگاههاى مختلفى وجود دارد كه باید در فرصتى دیگر همه این دیدگاهها به نقد و نظر گذاشته شود و از مجموع آنها دیدگاهى كه به صواب نزدیكتر است انتخاب گردد.
در ابتدا بنظر مىرسد كه تربیت نباید متولى خاص داشته باشد. باید همهكسانىكه در سیستم آموزش و پرورش فعالند، در تربیت مشاركت كنند به تعبیر دیگر، تربیت باید در كل سیستم حضور و جریان داشته باشد و نه چیزى مستقل و جداى از سایر فعالیتها.
ما در اینجا با یك پرسش جدّى روبهروى مىشویم و آن اینست كه: پس نقش مربى و سازمان امور تربیتى چیست؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت كه: سازمان امور تربیتى و مربى باید در كل سیستم، امر مهم تربیت را رصد و مدیریت كند.
توجه به این نكته شاید خالى از فواید نباشد كه بدانیم، اسلام، حاكم اسلامى را مسؤول و متولى تربیت در كل جامعه مىداند و این حق مردم بر حاكمیت است كه باید برنامهریزى، سرمایهگذارى و تلاش در امور تربیتى را از حاكم اسلامى مطالبه كنند. على(ع) در این مورد مىفرماید:
«أَمَّا حَقُّكُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَةُ لَكُمْ مَا صَحِبْتُكُمْ، وَ التَّوْفِیرُ عَلَیْكُمْ وَ تَعْلِیمُكُمْ كَیْلَا تَجْهَلُوا، وَ تَأْدِیبُكُمْ كَیْ تَعْلَمُوا»(۲۱)
«امّا حقى كه شما بر من دارید این است كه نصیحتكننده و خیرخواه شما باشم، و بیتالمال را گردآورى نموده و میان شما توزیع كنم و شما را تعلیم بدهم تا در جهل نمایند و شما را به آداب اسلامى و انسانى تربیت كنم تا راه و رسم زندگى را بیاموزید.»
هنگامى كه پیامبر اكرم(ص) یكى از اصحاب خود بنام (معاذبن جبل) را مامور كرد تا بهعنوان نماینده حاكمیت اسلامى به سرزمین یمن برود در آستانه حركت، براى او دستورالعملى صادر فرمود كه در فرازى از آن آمده است:
«یا مَعاذ! عَلِّمْهُمْ كِتَابَ اللَّهِ وَ أَحْسِنْ أَدَبَهُمْ عَلَى الْأَخْلَاق»(۲۲)
«اى معاذ! چون به سرزمین یمن وارد شدى كتاب خدا (قرآن) را به مردم بیاموز و آنان را براساس معیارهاى نیك اخلاقى تربیت كن.»
از این قسمت بحث، نتیجه مىگیریم كه حاكمیت اسلامى، متولى امر تربیت بهصورت كلى در مجموع جامعه است و او باید بگونهاى برنامهریزى كند تا همه كسانىكه در چارچوب نظام تعلیم و تربیت تلاش مىكنند سهمى از تربیت متربیان را بر عهده بگیرند و امور تربیتى با همه مربیان و ابزارى كه در اختیار دارد بر امر مهم تربیت نظارت و هدایت داشته باشد و در نهایت، جمعبندى فعالیتهاى تربیتى و تدوین كارنامه تربیت متربیان را در پایان هر مقطعى ارائه نماید.
فضاى تربیت
برنامهها و تلاشهاى تربیتى، آنگاه مفید و مؤثر واقع خواهد شد كه در فضاى مناسب تربیتى، انجام بگیرد، فضا و محیطى را كه مىسازیم به ما كمك مىكند تا متربى آمادگى بیشتر و همراهى بهترى را با مربى داشته باشد.
مربیان آگاه، همیشه مىكوشند تا پیش از هر فعالیت تربیتى، نخست محیط تربیتى و اجتماعى مطلوبى را بهوجود بیاورند و سپس نسخه تربیت را براى متربى ارائه نمایند.
فضاى تربیت، شامل شرایط، اوضاع و مقتضیات تربیتى است كه معمولاً متربى را در آن محدوده و چارچوب قرار مىدهد و ذهن و روان او را آماده مىكند تا باران تربیت بر زمین ذهن و دشت دل، بهتر بنشیند. بهعنوان نمونه، مىتوان از ماه مبارك رمضان شاهد آورد كه در این ماه شریف بهخاطر فضاى معنوى حاكم بر جامعه اسلامى، بستر براى پذیرش مواعظ و پندهاى تربیتى آمادهتر است و این آمادگى را فضاى آمیخته با معنویت بهوجود آورده است.
فضاهاى تربیتى كه انسانها در این محیطها قرار مىگیرند و بخش قابل توجهى از شخصیت آنان در چنین محیطهایى ساخته و پرداخته مىشوند عبارتند از:
١. محیط خانواده
نخستین كلاس تربیت، خانواده است. رفتار پدر و مادر و مناسبات و تعاملاتى كه بر محیط كوچك خانواده، حكمفرماست فضایى را بهوجود مىآورد كه كودك، خود را در درون این فضا مىبیند و از رفتارها و مناسبات فضاساز و حاكم بر محیط خانواده سر مشق مىگیرد و شخصیت خویش را بر طبق این مناسبات مىسازد.
حساسیتى كه آئین اسلام نسبت به خانه و خانواده دارد به همین خاطر است كه بخش قابل توجهى از بار سنگین تربیت برعهده خانواده مىباشد و لذا هرچه پایههاى این مركز انسانساز استوارتر و صداقت و صمیمیت بیشتر باشد نظام تربیتى جامعه در تربیت انسانهاى شایسته موفقتر خواهد بود.
امروز در جهان غرب، شیرازه خانواده از هم گسیخته گردیده و اركان آن، در هم فروریخته است. براى بسیارى از مردم آن سرزمین، واحدى بنام خانواده وجود ندارد. خانه به شكل خوابگاه در آمده است و مرد و زن كه با یكدیگر دوست هستند و نه همسر، روز بهدنبال كار مىروند و شب براى استراحت، به خانه مىآیند و آندسته از كسانىكه بهطور رسمى ازدواج مىكنند و صاحب فرزند مىشوند از زیر بار مسؤولیت تربیت، شانه خالى نموده و این مسؤولیت مهم را برعهده مهدكودك و یا مدرسه مىگذارند.
در نظام تربیتى اسلام، بخش قابل توجهى از مسؤولیتهاى تربیت، برعهده خانه و خانواده است. پدر و مادر نه تنها در برابر تربیت فرزندشان متعهد هستند؛ بلكه باید همه امكانات خانواده و تلاشهاى اعضاء مؤثر آن، در خدمت تربیت قرار بگیرد، به این معنا كه همه فعالیتهاى فرهنگى، اقتصادى، بهداشتى و… در درون خانواده، باید مقدمهاى براى تربیت انسان شایسته باشد و این موفقیت را هنگامى شاهد خواهیم بود كه با رفتار و گفتار خود، فضاى مناسب، با اهداف تربیتى بهوجود آوریم.
روزى پیامبر اكرم(ص) با دعاى خیر خود، از پدران و مادرانى كه مسؤولیت تربیت فرزندان را با شیرینى، پذیرا شدهاند و به آنان در جهت رشد و بالندگى مدد مىرسانند، با این بیان، تشكر كرد و فرمود:
«رَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَعَانَ وَلَدَهُ عَلَى بِرِّهِ. قَالَ قُلْتُ: كَیْفَ یُعِینُهُ عَلَى بِرِّهِ؟ قَالَ: یَقْبَلُ مَیْسُورَهُ وَ یَتَجَاوَزُ عَنْ مَعْسُورِهِ وَ لَا یُرْهِقُهُ وَ لَا یَخْرَقُ بِه»(۲۳)
«خداوند رحمت كند كسى را كه به فرزند خویش در نیكى و نیكرفتارى كمك كند. راوى حدیث مىگوید از پیامبر اكرم پرسیدم: چگونه فرزند خود را در امور نیك، یارى نماید؟ حضرت در پاسخ چهار رهنمود را بیان فرمود:
۱. هر فعالیتى كه در توانایى فرزند بوده و آنرا انجام داده است از او بپذیرد. «یَقْبَلُ مَیْسُورَهُ»
۲. از هر كار طاقتفرسایى كه در توانش نیست از او نخواهد. «وَ یَتَجَاوَزُ عَنْ مَعْسُورِهِ»
۳. او را به كار و راهى كه عاقبتش گناه و طغیان است وادار نكند. «وَ لَا یُرْهِقُهُ»
۴. و از دروغگویى و هر نوع رفتار نا بخردانهاى نسبت به او پرهیز نماید. «وَ لَا یَخْرَقُ بِه»
٢. محیط جامعه
از دیگر عواملى كه بر روند تربیت، تأثیر مىگذارد و یا بهعبارتى (تربیت ساز) است محیط و عوامل تأثیرگذار در محیط مىباشد. دانشمندان مىگویند محیط عبارت است از:
تمامى متغییرهاى خارج از وجود فرد كه از آغاز با بارورى و انعقاد نطفه تا هنگام تولد و سپس تا مرگ، انسان را در بر گرفته و بر او تأثیر مىگذارد یا از او تأثیر مىپذیرد.(۲۴)
محیط، ظرفى است كه عوامل را به دو بخش تقسیم مىكند:
۱. محیط طبیعى كه عبارت است از عواملى چون آب، هوا، نور، تغذیه، منطقه جغرافیایى و… كه بر روند رشد در ابعاد جسمى و مادى تأثیر مىگذارند.
۲. محیط اجتماعى، مانند فرهنگ، مذهب، و شامل ارتباط جمعى، موسسات، انجمنها، محافل هنرى، علمى، سیاسى، بازتابهاى رفتار حاكمان و مسؤولان جامعه كه انسانها معمولا تحت تأثیر جریانهاى اجتماعى هستند و همین جریانها كه محیط اجتماعى را مىسازند در تربیت و تكون شخصیت انسانها تأثیر گذارند.
یكى از دانشمندان اسلامى، با استفاده از كلام عمیق امیر مومنان حضرت على(ع) كه مىفرماید:
«النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِم»(۲۵)
«مردم در روشهاى اخلاقى و صفات اجتماعى، به حكومتهاى خود بیشتر شباهت دارند تا به پدران خویش.»
نقش تربیتى محیط جامعه را اینطور بیان مىكند: مردم و مملكت ساخته دو محیط و تحت تأثیر دو قدرت هستند: اول محیط خانواده و قدرت تربیتى پدران، دوم محیط كشور و رفتار هیأت حاكمه. ولى حضرت على(ع) قدرت نفوذ و تأثیر هیأت حاكمه را در ساخت اجتماع از محیط خانواده و قدرت پدران زیادتر دانسته و فرموده است: شباهت مردم به هیأت حاكمه خود از شباهت آنان به پدران خویش بیشتر است.(۲۶)
فرهنگ حاكم بر جامعه بهلحاظ تربیتى، روح و روان انسان را تحت تأثیر قرار مىدهد و سپس رفتار او را شكل مىبخشد. گاه محیط اجتماعى كه ساخته و پرداخته فرهنگ اجتماعى است از چنان تأثیر تربیتى برخوردار است كه تمام تلاشهاى مربیان دلسوز را خنثى مىكند و یا ارزشى را به ضد ارزش تبدیل مىنماید.
على(ع) در مورد تأثیر محیط مىفرماید: آنگاه كه زمان و محیط زندگى تباه و فاسد شد فضیلت از رونق مىافتد و رفتار فضیلتمآبانه به ضرر انسان تمام مىشود و رفتارهاى پست، سودمند جلوه مىكنند. «اِذاخَبُثَ الزَّمانُ كَسَدَتِ الفَضائل و ضَرَّت، وَ نَفَقَتِ الرَّذائلَ و نَفَعَت» (۲۷)
٣. محیط مدرسه
یكى دیگر از عوامل تربیت، محیط مدرسه است. فرزندان ما از سن شش سالگى قدم به عرصه مدرسه میگذارند و تا سن هجده سالگى، هر روز حداقل چهار تا شش ساعت از بهترین دوران زندگى خود را در این محیط سپرى مىكنند. مدرسه دو رسالت مهم و برجسته دارد، یكى رسالت تعلیمى كه به ذهن و فكر، دانش و معلومات دانشآموز ارتباط پیدا مىكند و معلّم باید مطابق برنامه اصلى، هر سال سطح معلومات دانشآموز را تا نقطه مورد نظر، كه در كتابهاى درسى گردآورى و تدوین شده است بالا بیاورد و او را براى مراتب عالى دانش آماده نماید.
دیگرى رسالت تربیتى است كه به روح و روان یا به تعبیرى به دل متربى مرتبط مىشود و در یك مقایسه، مىتوان ادعا كرد كه كار مربى به مراتب سختتر و حساستر از كار معلم است، چون در تربیت تأثیرگذارى لازم است تا تحول در روح و جان مخاطب بهوجود بیاید.
هرگاه مربى با آمادهسازى روانى و جذبههاى قلبى و پذیرش باطنى، حس حقیقتجویى و فضیلتخواهى را تقویت كند، به تمایلات فطرى مدد مىرساند و در نهایت فعالیتهاى تربیتى تأثیر خود را مىگذارد و همه آنها به نتیجه مىرسد.
برخى از مربیان، در امر تربیت، از دین و معارف دینى كمك مىگیرند و معتقدند كه دین در همه دورانها به یارى مربیان شتافته و آنها را در كار مهم تربیت، مددكار بوده است. این موضوع را همهاندیشورانِ باانصاف عرصه تعلیم و تربیت قبول داشته و دارند كه دین و برنامههاى دینى مىتواند در نظام تعلیم و تربیتِ جامعه، نقش سازنده و مفیدى را ایفا نماید، ولى یكى از اشتباهات برخى از دستاندركاران ایناستكه خیال مىكنند افزایش دانشِ دینى بدون پرورش حسِ دینى در متربى مىتواند انسان دینى و متربى دیندار بهوجود بیاورد. دانشِ دینى اگر بههمراه پرورش حسِ دینى نباشد نه تنها به تمایلات فطرى كمك نمىكند؛ بلكه خود، مانع و حجاب بزرگى خواهد شد كه متربى را از شیرینى و درخشش زیبایىهاى تربیت محروم خواهد ساخت و در چنین مواردى فرمودهاند كه: دانش حجاب بزرگتر است. «العلم هو الحجاب الأكبر»
از طرف دیگر، آن مربى مىتواند تأثیرگذار باشد كه خود بهآنچه مىگوید معتقد و عامل باشد و او بخشى از این تأثیرگذارى را باید از طریق رفتار یا بهگونهاى غیرمستقیم به متربى منتقل كند ولى معلم براى انتقال یك موضوع علمى نیاز به اینگونه ارتباط ندارد، مثلا یك فرمول ریاضى را طرح مىكند و مطالب علمى آنرا در یك نتیجهگیرى در اختیار دانشآموز قرار مىدهد. عملكرد این معلم در بیرون و یا درون كلاس نقشى در انتقال آن مطالب علمى ندارد.
نكته قابل توجه دیگر اینست كه مطالب و دریافتهاى علمى دانشآموز در خارج از مدرسه مورد تعرض و تهدید قرار نمىگیرد و شخصى یا جریانى آنها را خنثى نمىكند، برخلاف مسائل تربیتى كه گاهى تلاشهاى ارزشمند و تأثیرگذار مربیان و مدرسه را فضاى نامناسب عمومى جامعه و یا رفتارهاى نابجا در محیط خانواده، خنثى و از بین مىبرند.
با توجه به مطالبى كه گفته شد در فضاسازى محیط تربیتى مدرسه، همه عناصر دستاندركار مانند مدیر، ناظم، مستخدم، همكلاسىها و بهویژه معلمان نقش دارند و باید براى موفقیت تلاشگران تربیت، همه عوامل، دست در دست یكدیگر قرار بدهند تا فضاى مناسب ساخته و نتیجه مطلوب بدست آید.
استاندارد تربیت
نظام تعلیم و تربیتِ هرجامعهاى باید استاندارهاى تعلیم و تربیت را مشخص كند تا هم جامعه و اولیاء بدانند كه از دستگاه تعلیم و تربیت در چه میزانى باید توقع و انتظار داشته باشند و هم مربیان، براساس مقیاسها و معیارهاى تعریف شده، محصول تربیتى خود را عرضه نمایند.
آنچه امروز براى ما روشن مىباشد اینست كه در حوزه آموزش، استانداردها و مقیاسها كاملاً مشخص است و همگان مىدانند كه دانشآموز در هر مقطعى از مقاطع تحصیلى، در چه حدى از معلومات قرار دارد؛ زیرا هر مقطعى از آموزش، بهلحاظ میزان و مقدار معلومات، استانداردى دارد ولى تا آنجا كه من اطلاع دارم متأسفانه در نظام تربیتى ما تا امروز هیچ استانداردى، براى محصول تربیت وجود ندارد و اگر هم در لابلاى دستورالعملها و نظریهپردازىهاى تربیتى، بهصورت پراكنده و مخفى وجود داشته باشد باید آنها را گردآورى و شفاف كرد و به هر میزان كه رشد آموزشى دانشآموزان افزایش پیدا مىكند، همراه و هماهنگ با آن، رشد تربیتى را شاهد باشیم.
باید با صراحت اعتراف و اعلام كنیم كه میزان و مقدار براى تربیت، مشخص كردن كار سادهاى نیست چون تربیت از مقولات كیفى و آموزش و تعلیم از مقولات كمّى است. براى كمّیات مىتوان به سادگى و سرعت، میزان و مقدار معین كرد ولى تبدیل كیفیات به كمیات، مشكلات خاص خود را دارد.
با همه لطافتها و ظرافتهایى كه در حوزه تربیت وجود دارد مىتوان شاخصهایى را تعیین كرد كه مستقیماً با امر تربیت سر و كار دارند و از طریق آن شاخصها، حدود، میزان و مقدار تربیت را بدست آورد و در نهایت استاندارد تربیت را اعلام كرد. در اینجا به چند شاخص كه از اهمیت تربیتى بیشترى برخوردار هستند اشاره مىكنیم:
١. خودشناسى
در امر تربیت از «خودشناسى» كه به «معرفتُ النفس» تعبیر مىشود نمىتوان به سادگى گذشت زیرا خودشناسى پایه و مایهى همهى مسائل تربیتى است. خودشناسى یعنى اینكه انسان هدف از آفرینش خویش را بشناسد و موقعیت خود در نظام خلقت و همچنین در جامعه انسانى بداند و به استعدادها، گنجها و قابلیتهاى درونى و بیرونى خود كاملاً آگاه باشد، همهى این مفاهیم را حضرت على(ع) در قالب این كلام زیبا و نورانى بیان فرموده است:
«رَحِمَ اللهُ امرِءً عَرَفَ مِن اَینَ وَ فِى اَینَ وَ اِلى اَینَ»(۲۸)
«خداوند رحمت كند كسى را كه بداند از كجا آمده و در كجا قرار گرفته و به كجا مىرود.»
در حوزه تربیت، باید همهى این آگاهىها كه از مسیر خودشناسى بدست مىآید به كمك مربى به «خودباورى» تبدیل شود تا خودشناسى تكمیل گردد و متربى با تكیه بر نیروى قدرتمند خودباورى و بهرهگیرى از همهى استعدادهاى درونى و بیرونى، تا رسیدن بهسر منزل سعادت و سیادت، پیش برود. على(ع) مىفرماید:
«نَالَ الْفَوْزَ الْأَكْبَرِ مَنْ ظَفِرَ بِمَعْرِفَةِ النَّفْسِ»(۲۹)
«كسىكه به خودشناسى مىرسد در حقیقت به قلّه پیروزى دست یافته است.»
٢. خودآگاهى
در میان موجودات عالم آفرینش، انسان از موجوداتى است كه مىتواند آگاهىهاى خود را تبدیل به خودآگاهى كند و این ویژگى مخصوص انسان است. از رسالتهاى مهم مربیان این است كه با روشهاى هنرمندانه آگاهىهاى متربیان را به خودآگاهى تبدیل كنند تا تربیت اتفاق بیفتد.
یكى از عوامل مؤثرى كه مىتواند آگاهى را به خودآگاهى تبدیل كند «اكرام» به شخصیت انسان است. على(ع) فرمود:
فرزندانتان را گرامى و ارجمند بدارید تا رفتار آنها را نیكو و زیبا گردانید. «اَكرِمُوا اَولادَكُم، اَحسِنوُا آدابَهُم»(۳۰)
اِكرام و گرامى داشتن فرزند، موجب مىشود تا او نسبت به شخصیت خویش، خودآگاهى پیدا كند و همین امر موجب رفتار نیكو مىگردد. باید توجه داشت كه «اكرام» از ریشه «كَرُومَ» بهمعناى گرانمایه، ارجمند و بزرگوار آمده است و با واژهى «احترام» بهلحاظ معنایى تفاوت دارد. «اكرام» درجهاى بالاتر از احترام است و از بار تربیتى و ارزشى بیشترى برخوردار است، چنانكه قرآن كریم، معیار و ملاك برترى در پیشگاه خداوند را «تقوى» مىداند و مىفرماید: با ارزشترین و گرامىترین شما نزد پروردگار پرهیزكارترین شماست. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم»(۳۱)
هرگاه شخصیت انسان از كرامت و ارجمندى لازم برخوردار باشد در رفتار او، تعادل بیشترى را شاهد خواهیم بود. على(ع) فرمود: هركس كرامت نفس داشته باشد هنجارشكنى و ناسازگارى او بهشدت كاهش خواهد یافت. « مَنْ كَرُمَتْ نَفْسُهُ قَلَّ شِقَاقُهُ وَ خِلَافُه»(۳۲)
نقطهى مقابل اكرام شخصیت، تحقیر و تخفیف شخصیت است كه موجب بسیارى از انحرافها و نابسامانىها مىشود. مستكبران تاریخ، براى تسلط بر ملتها، نخست، شخصیت مردم را مىشكستند و به شیوههای مختلف آنها را تحقیر و تخفیف مىكردند و سپس بر مقدرات آنان مسلط شده و آنها را بهدنبال خویش مىكشاندند، زیرا انسانهاى تحقیرشده قدرت مقاومت در برابر زورگویىها را ندارند. قرآن كریم سمبل طاغوتهاى تاریخ را فرعون معرفى مىكند و مىفرماید: فرعون، نخست ملت خودش را تحقیر كرد سپس از او پیروى كردند. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ»(۳۳)
پینوشت:
۲۱. نهجالبلاغه فیض الاسلام/ خطبه ۳۴
۲۲. تحفالعقول/ انتشارات جامعه مدرسین/ ص ۲۵
۲۳. فروع كافى/ ج ۶/ ص۵۰
۲۴. روانشناسى رشد(۱) دفتر همكارى حوزه و دانشگاه/ ج ۱/ ص ۲۱۹
۲۵. تحفالعقول/ چاپ جامعه مدرسین/ ص ۱۴۴
۲۶. الحدیث/ محمد تقى فلسفى/ ج ۳/ ص ۱۸۸
۲۷. شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید/ ج ۲/ ص ۲۷۰
۲۸. وافى / چاپ اصفهان/ ج ۱/ ص ۱۱۹ – مفتاح الغیب/ ص ۵۰
۲۹. غررالحكم/ ج ۶/ ص ۱۷۲/ شماره ۹۸۶۵
۳۰. بحارالانوار/ ج ۱۰۴/ ص ۹۵
۳۱. حجرات/ آیه ۱۳
۳۲. میزان الحكمه/ ماده نفس/ شمارهى ۲۰۵۴۳
۳۳. زخرف/ آیه ۵۴
۳۴. نهجالبلاغه فیض الاسلام/ حكمت ۴۴۸
ثبت ديدگاه