تبیین تاریخی عصر امام حسن عسکری (ع)، چالش‌های دوران گذار به غیبت و الزامات عصر انتظار

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین سید رضا تقوی در جمع اهالی فرهنگ و سیاست، دفتر مرکزی جامعه روحانیت مبارز تهران- 13 شهریور 1404

مقطع تاریخی امامت، به‌ویژه دوره منتهی به ولادت حضرت بقیة‌الله (عج)، یعنی دوران امامت امام حسن عسکری (ع) (از سال ۲۵۵ تا ۲۶۰ هجری قمری)، یکی از حساس‌ترین و پیچیده‌ترین فصول تاریخ تشیع محسوب می‌شود که نیازمند تحلیل دقیق در سطوح داخلی و جهانی است.

۱. دوران «ابناء الرضا» و تداوم نهضت فرهنگی رضوی

اگرچه ائمه اطهار (ع) همگی نور واحد و دارای اهداف مشترک هستند، اما شرایط زمانی و تاریخی، تفاوت‌های محسوسی در استراتژی‌های ایشان ایجاد نموده است. از منظر تحلیل تاریخی، دوران پس از امام رضا (ع)، یعنی امامت امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری (علیهم‌السلام)، یک دوره تاریخی مشترک را تعریف می‌کند. این سه امام بزرگوار که به «ابناء الرضا» (فرزندان معنوی و وارثان خط امام رضا) شهرت دارند، در حقیقت، تداوم‌بخش همان نگرش فرهنگی و تمدنی بودند که حضرت رضا (ع) در دوران ولایتعهدی خود بنیان نهادند.

چنان‌که رهبر معظم انقلاب نیز اشاره فرموده‌اند، حضور حضرت رضا (ع) در ایران، نقش بنیادینی در ترویج و نشر فرهنگ اهل بیت ایفا نمود. مأمون عباسی، که از هوشمندترین و دانشمندترین خلفای بنی‌عباس محسوب می‌شود، با اهداف سیاسی پیچیده‌ای ایشان را به خراسان فراخواند. استراتژی اصلی مأمون، کنترل قیام‌های متعدد شیعی (در یمن، بغداد و مدینه) بود که علیه حکومت مرکزی آغاز شده بود. مأمون با اعطای ولایتعهدی ظاهری به امام (ع)، مشروعیت قیام علیه حکومتی را که امام شیعیان ولیعهد آن بود، به چالش کشید و تا حدود زیادی موفق به مهار موقت آن جنبش‌ها شد.

علاوه بر این، مأمون با برگزاری مناظرات گسترده علمی و کلامی میان امام (ع) و بزرگان سایر ادیان و مذاهب، اهداف سیاسی خاص خود را دنبال می‌کرد؛ اما این مناظرات عملاً به فرصتی بی‌بدیل برای تثبیت علمی و ترویج معارف شیعه در سطح جهان اسلام بدل شد و موج فرهنگی عظیمی ایجاد کرد.

۲. تشدید خفقان و استراتژی «نظارت نظامی» (عسکر)

پس از مأمون، خلفای بعدی عباسی (چون معتصم، معتضد و معتمد) فاقد زیرکی سیاسی و بنیه علمی او بودند و استراتژی خود را بر پایه فشار حداکثری، زندان و سرکوب بنا نهادند تا آن موج فرهنگی ایجاد شده توسط امام رضا (ع) را مهار کنند.

این فشار سیاسی و امنیتی در دوران امام حسن عسکری (ع) به اوج خود رسید. دلیل این تشدید مراقبت، شیوع این خبر قطعی در جامعه اسلامی بود که طبق روایات نبوی و بشارت ائمه پیشین، منجی موعود و خاتم‌الاوصیاء (عج) از نسل ایشان خواهد بود.

لقب «عسکری» برای امام یازدهم، خود گویای شرایط حاکم بر ایشان است. «عسکر» به معنای سپاه و پادگان نظامی است. دستگاه خلافت، امام (ع) را در یک منطقه نظامی و در محاصره کامل سپاهیان (در سامرا) قرار داده بود تا تمامی ارتباطات ایشان و مراجعین را به طور کامل رصد و کنترل نماید.

۳. چالش «نفوذ داخلی» در بیت امامت

افزون بر فشار بیرونی، یکی از معضلات پیچیده امام عسکری (ع)، وجود جریان «نفوذ داخلی» در بیت امامت بود که توسط «جعفر کذاب»، فرزند امام هادی (ع) و برادر امام عسکری (ع)، هدایت می‌شد. جعفر به عنوان یک عامل نفوذی عمل می‌کرد و اخبار درون خانه امام (ع) و گزارش ملاقات‌ها را به دستگاه خلافت منتقل می‌نمود. امام هادی (ع) در روایتی، او را به «پسر نوح» تشبیه نموده و از خاندان نبوت طرد کرده بودند. این عامل داخلی، مراقبت شدیدی بر وضعیت امام عسکری (ع) اعمال می‌کرد تا تولد فرزند ایشان را رصد و گزارش دهد، که این امر منجر به بازرسی‌های ناگهانی و مکرر مأموران از منزل امام می‌شد.

این پدیده نفوذ در بیت ائمه، در تاریخ شیعه مسبوق به سابقه است؛ از جمله نقش «جَعده» (دختر اشعث بن قیس و همسر امام حسن مجتبی) در شهادت آن حضرت، و نقش همسر امام جواد (ع) (دختر خلیفه عباسی) در شهادت ایشان، که نشان‌دهنده عمق پیچیدگی‌های امنیتی و تلاش دشمن برای ضربه زدن از نزدیک‌ترین حلقه‌ها بوده است.

۴. استراتژی امام عسکری (ع)؛ تثبیت امامت در عصر اختناق

مسئولیت خطیر امام حسن عسکری (ع)، حفظ جان جانشین خود و انتقال امن امامت در آن شرایط خفقان شدید بود. این وضعیت، شباهت بسیاری به دوران حضرت موسی (ع) و تدابیر فرعونی برای جلوگیری از تولد منجی داشت.

استراتژی امام (ع) برای این منظور، «معرفی امام عصر (عج) صرفاً به خواص و معتمدین شیعه» بود. در جلسات خصوصی، اصحاب مورد وثوق به حضور امام (ع) می‌رسیدند و امام عسکری (ع)، فرزند خردسال خود (که حدود ۴ یا ۵ ساله بودند) را به عنوان امامِ پس از خود معرفی می‌کردند. برای رفع هرگونه شبهه ناشی از سن کم ایشان، آن حضرت با اذن پدر، به پرسش‌های آنان پاسخ می‌گفتند و با علم امامت، از جزئیات پنهانی آنان (مانند محتویات دقیق اموال و هدایایی که به همراه داشتند) خبر می‌دادند. این امر، یقین و اطمینان را برای نخبگان و معتمدین شیعه که رابط مردم در نقاط مختلف بودند، حاصل می‌کرد و امامت ایشان را پیشاپیش تثبیت می‌نمود.

۵. تجلی امامت؛ اقامه نماز بر پیکر امام عسکری (ع)

در لحظه شهادت امام عسکری (ع)، دستگاه خلافت و جعفر کذاب، مترصد آن بودند که جعفر به عنوان وارث امام، بر پیکر ایشان نماز بخواند و بدین ترتیب، جریان امامت را منحرف یا مصادره کند. در حالی که جعفر آماده اقامه نماز بود، نوجوانی نورانی از درون خانه خارج شده، صفوف را شکافتند، عبای جعفر را کنار زده و فرمودند: «عمو! کنار برو، من باید بر [پیکر] پدرم نماز بخوانم.»

ایشان بر پیکر پدر نماز گزاردند و در بهت و حیرت حاضران، بلافاصله [به درون خانه بازگشته] و از انظار پنهان شدند. تلاش مأموران حکومتی برای یافتن ایشان بی‌نتیجه ماند. این اقدام نمادین، آخرین حجت علنی و تثبیت عملی انتقال امامت به حضرت مهدی (عج) پیش از آغاز غیبت بود.

۶. غیبت صغری و تأسیس نهاد «نیابت خاص»

پس از شهادت امام عسکری (ع) در سال ۲۶۰ هجری، دوره غیبت صغری آغاز شد که ۶۹ (و حدوداً ۷۰) سال به طول انجامید. در این دوره، ارتباط شیعیان با امام (ع) به طور کامل قطع نبود، بلکه منحصراً از طریق چهار نماینده مشخص و منصوب، موسوم به «نواب خاص»، صورت می‌گرفت. این چهار شخصیت برجسته و مورد وثوق مطلق جامعه شیعه عبارت بودند از: ۱. عثمان بن سعید عَمری ۲. محمد بن عثمان (فرزند ایشان) ۳. حسین بن روح نوبختی ۴. علی بن محمد سَمُری

این نواب، واسطه دریافت مسائل شرعی و نامه‌های شیعیان و ابلاغ پاسخ‌های امام (عج) (توقیعات) بودند.

۷. غیبت کبری و ارجاع به «نواب عام» (فقها)

با نزدیک شدن وفات جناب علی بن محمد سمری (نایب چهارم)، امام عصر (عج) طی توقیعی، پایان دوره نیابت خاص و آغاز «غیبت کبری» (تامه) را اعلام فرمودند. در این توقیع، امام (ع) تکلیف شیعیان در رویدادهای جدید (حوادث واقعه) را مشخص کرده و آنان را به «راویان احادیث» ارجاع دادند: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا…».

همچنین در روایات دیگر، معیارهای این «نواب عام» (فقها) تبیین شده است: «وَ أَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ: صَائِناً لِنَفْسِهِ (مسلط بر نفس)، حَافِظاً لِدِینِهِ (نگهبان و مرزبان دین)، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ (مخالف هوای نفس) وَ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ (مطیع امر خدا و امام)، فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ».

بر این اساس، در دوران غیبت کبری، مرجعیت و نیابت عام به فقهای واجد شرایط سپرده شد. در این میان، فقیهی که دارای «بسط ید» (قدرت و امکانات حکومت) بوده و سکان‌دار جامعه اسلامی و حافظ دین در مسند قدرت است، محوریت دارد و تقویت او بر جامعه واجب است؛ جایگاهی که امروز در مقام معظم رهبری (به عنوان ولی فقیه) متبلور است.

۸. بازتعریف «انتظار»؛ از انفعال تا عمل (أفضل الأعمال)

ما در «عصر انتظار» به سر می‌بریم. انتظار، صرفاً یک حالت روحی یا شعار («مهدی بیا») نیست. در روایات، انتظار فرج، «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ» (برترین اعمال) نامیده شده است، نه «افضل الاحوال». بنابراین، انتظار ماهیتاً از مقوله «عمل» است.

این عمل به معنای زمینه‌سازی فعالانه برای ظهور است. از آنجا که انقلاب حضرت مهدی (عج) یک نهضت جهانی است، آمادگی برای آن نیز باید در تراز جهانی صورت گیرد. این امر مستلزم: ۱. داشتن برنامه جهانی؛ ۲. طرح شعارهای جهانی (مانند آزادی مظلومان)؛ و ۳. تربیت مدیران و کارگزارانی است که توانایی مدیریت جهانی در عصر ظهور را داشته باشند. امام عصر (عج) برای اداره جهان از فرشتگان استفاده نخواهند کرد، بلکه از همین جامعه انسانی بهره خواهند برد. لذا تربیت نیروی انسانی کارآمد در تراز حکومت جهانی، وظیفه اصلی دوران انتظار است.

۹. «بلوغ اجتماعی»؛ شرط لازم تحقق ظهور

عصر انتظار، دوران گذار از وضع موجود به «عصر ظهور» است. این گذار محقق نخواهد شد مگر آنکه جامعه انسانی به «بلوغ اجتماعی» دست یابد.

همان‌گونه که فرد با رسیدن به «بلوغ جسمی» دچار تحولات فیزیکی شده و مکلف به احکام شرعی می‌شود، «اجتماع» نیز باید دچار دگرگونی‌های ساختاری و تحولات فکری شود تا به مرحله بلوغ برسد. تحقق این بلوغ اجتماعی، مستلزم ایفای نقش هماهنگ سه رکن اساسی است: ۱. مردم (جامعه)؛ ۲. حاکمان (حکومت)؛ ۳. نخبگان و فرهیختگان.

این وظیفه ما در عصر انتظار است که با عمل به وظایف خود، این استحقاق را برای ظهور حضرت (عج) در جامعه ایجاد کنیم، چرا که تغییر جهانی، منوط به تغییر درونی جوامع است: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ».