سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین سید رضا تقوی رئیس وقت شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور در نشست هم اندیشی حوزه و آموزش و پرورش با حضور مسئولان وقت استان، از جمله نماینده ولی فقیه آیت الله شاهچراغی، استاندار؛ اساتید، روحانیون، فرهنگیان استان
متن سخنرانی حجتالاسلاموالمسلمین سید رضا تقوی
در نشست هماندیشی حوزه و آموزش و پرورش
موضوع: اهمیت «تربیت» و روشهای همکاری روحانیت با مدارس
مسئلهی تربیت انسان میتواند زندگیها را نورانی بکند. البته دانش بدون تربیت نیز خطرناک است. «چو دزدی با چراغ آید، گزیدهتر برد کالا». اگر مغز مسلح گردید ولی دل زنگارزدایی نشد و روشن نبود، مغز مسلح با دل تاریک نمیتواند برای بشر خیری داشته باشد. مانند دانشمندان امروزی که علم و دانش دارند و ذهنشان انباشته از فرمولهای علمی است، اما دلشان تاریک است. بسیاری از طرحهای استعماری و استثماری برای به بند کشیدن ملتها، از مغزهای پُر دانش سرچشمه میگیرد، ولی دلها تاریک است.
پس یک علم رسمی داریم که «علم قال» و مربوط به مغز است، و یک علم غیر رسمی داریم که «علم حال» و مربوط به دل است. به قول شیخ بهایی: «علم رسمی اگر در کنار علم حال نباشد، مشکلآفرین است». «علم رسمی سر به سر قیل است و قال / نه از آن کیفیتی حاصل، نه حال» «علم نَبوَد غیر علم عاشقی / مابقی تلبیس ابلیس شقی» اگر ما به امر تربیت توجه نکنیم و تنها دانشمان افزایش پیدا کند، به آن هدفی که اسلام مدنظر دارد نمیرسیم.
اهمیت تهذیب و نقش همگانی در تربیت
تربیت و تهذیب. به قول امام راحل (ره) که زیبا، ساده، کوتاه و گویا فرمودند: «اگر تهذیب نباشد، علم توحید هم به درد نمیخورد.» اگر تهذیب نباشد، علم توحید هم کارساز نیست.
آنچه روحانیت میتواند به نهاد آموزش و پرورش کمک کند، در همین بخش تربیت است؛ همانطور که حضرت آیتالله شاهچراغی نیز اشاره فرمودند. نهاد روحانیت و حوزههای علمیه؛ ما معتقدیم انسانهایی که در این حوزهها تربیت شده و مُربی هستند، میتوانند در امر تربیت به نهاد آموزش و پرورش کمک کنند.
البته همانطور که فرمودند، نهاد آموزش و پرورش، نهاد عیالواری است و همگان باید به آن کمک کنند. اگر توقع داشته باشیم که معلمان شریف و کارکنان این نهاد، همهی امر تربیت و تعلیم را بهتنهایی بر عهده داشته باشند، این توقع صحیحی نیست. همه باید دست به دست هم بدهیم.
خانه باید با مدرسه هماهنگ بشود. کافی است که تربیتهای مربیان ما در مدرسه، در خانه خنثی نشود. اگر انجمن اولیا و مربیان این ارتباط را وثیق کند و این هماهنگی را انجام بدهد، و خانه با مربی پرورشی هماهنگ باشد، این کمک ارزشمندی برای آموزش و پرورش است.
فضای جامعه، ائمه محترم جمعه که بخشی از فضاسازیها را باید در خطبهها بر عهده بگیرند، رسانهها و بهخصوص رسانه ملی (صدا و سیما)، باید به آموزش و پرورش کمک کنند؛ تا وقتی دانشآموز از مدرسه خارج میشود، در محیط خیابان، چشم و گوش او و مناظری که میبیند، در تضاد با آموزههای کلاس و مدرسه نباشد.
لزوم هماهنگی فرهنگی در سطح جامعه
در غیر این صورت، جامعه آن آموزشها را خنثی میکند. همهی اصحاب فرهنگ و آنهایی که در حوزهی فرهنگ عمومی نقش دارند، باید به فرهنگیانِ مدرسه کمک کنند. روحانیت، ائمه جمعه، مبلغین، رسانهها، و حتی معماران و حوزه مسکن و شهرسازی. شهرسازی و معماری شهرها نیز جنبهی فرهنگی دارد. شبکهی سینمایی کشور، تبلیغات محیطی شهرداریها و تابلوهای شهری، همهی اینها اثرگذار است. اگر اینها در جهت سند بنیادین تحول آموزش و پرورش نباشد، آن سند به نتیجه نمیرسد. اگر فضای فرهنگ عمومی با کلاس و زحمات مربیان هماهنگ نباشد، نمیتوانیم امیدی برای نتایج مورد نظر داشته باشیم.
این نکتهی دیگری است که باید همگی در فضای عمومی جامعه کمک کنیم. بسیاری از برنامهریزیها و فعالیتهای ما، در همین کوچه و خیابان خنثی میشود.
مسئولین و مدیران کلان تا دیروقت جلسه دارند. حجم کارها زیاد است و برای حرکت شتابان، ناچارند شب را به روز متصل کنند تا بتوانند به بخشی از کارها پاسخگو باشند. در غیر این صورت، میشد باری به هر جهت، رأس ساعت اداری کار را رها کرد. اما در یک جامعهی انقلابی، شهیدان اینگونه عمل نکردند؛ آنان جان در طبق اخلاص گذاشتند. در فضایی که هنوز شهید تشییع میکنیم و جانبازان شیمیایی ما رنج میبرند، نمیتوان خیلی خوشخیال بود.
واقعاً گاهی باید دانشآموزان را به آسایشگاههای جانبازان برد. البته با حضور یک راهنمای آگاه که اطلاعات قبلی داشته باشد و بتواند از آن فضا بهخوبی استفاده کند، نه اینکه صرفاً بازدیدی کوتاه باشد. باید دانشآموزان را به دیدار جانبازان شیمیایی برد که در شبانهروز چندین بار رنج شهادت را تحمل میکنند. اینها اسناد [جامعه] هستند.
مسئولان ما تا دیروقت کار میکنند. برای اینکه این تلاشها خنثی نشود، چه باید کرد؟ باید همهی دستگاههای فرهنگی هماهنگ باشند. حوزهی فرهنگ عمومی، از سازمان تبلیغات و ارشاد، ائمه جمعه، حوزههای علمیه، رسانهها و نهادهای مردمی (NGOها)، همگی در فرهنگ عمومی مؤثرند.
پرهیز از توقع یکجانبه از آموزش و پرورش
سپس میگویند خروجی آموزش و پرورش چیست؟ من گاهی در دفاع از آموزش و پرورش میگویم، مگر تنها آموزش و پرورش مسئول بوده است؟ این دانشآموز چند ساعت از شبانهروز را در اختیار آموزش و پرورش است؟ حدود شش ساعت. دانشآموز بقیهی شبانهروز را کجا بوده است؟ آنجا که دیگر آموزش و پرورش حضور نداشته. شاید آموزش و پرورش کارهایش را خوب انجام داده، اما وقتی دانشآموز وارد حوزههای دیگر شده، آن حوزهها قویتر عمل کرده و [آموزهها را] خنثی کردهاند؛ مانند ماهواره، اینترنت، تبلیغات اجتماعی و دامهای فساد. باید به اندازهی [سهم] آموزش و پرورش از آن انتظار داشت.
در جایی بودم، فردی آمد و گفت: «این چه شهری است؟ امام جمعهتان… اینجا بدحجابی هست و ادارات کار نمیکنند…» گویی همهی ناهنجاریهای جامعه را به پای امام جمعه میگذاشت. گفتم: «اشتباه نمیکنید؟ امام جمعه چقدر مسئولیت دارد و تا چه حدی میتواند وارد شود؟ او موعظه و تذکر میدهد.» آن فرد توقع داشت اگر کارمند متخلفی هم بود، امام جمعه برود یقهاش را بگیرد و از اداره بیرون کند. گفتم: «این وظیفهی امام جمعه نیست و راهکار خاص خود را دارد.»
ما در مورد نهاد آموزش و پرورش نیز باید همینگونه بیندیشیم. این نهاد، یکی از زحمتکشترین، سالمترین و شریفترین نهادهاست. ما با معلمین شریف ارتباط داریم. اکثر قریب به اتفاق اعضای ستادهای نماز جمعهی ما در کل کشور، معلمان شریف آموزش و پرورش هستند که روز جمعه نیز برای اقامهی نماز به امام جمعه کمک میکنند. چنین انسانهای شریفی در آموزش و پرورش وجود دارند.
بنابراین، باید به آموزش و پرورش کمک کنیم و این جلسه نیز به همین منظور تشکیل شده است.
ضرورت آموزش و تخصصگرایی روحانیون اعزامی
اکنون ما میخواهیم با هم همکاری کنیم. جناب آقای بناییان آماری ارائه دادند مبنی بر اینکه کمیتههایی تشکیل شده، همکاریهایی صورت گرفته، روحانیون اعزامی داشتهاند، در ارتباط با نهاد خانواده، راهیان نور و مسائلی از این قبیل کارهایی انجام شده است. همچنین ائمه جماعتی از حوزهها به آموزش و پرورش اعزام شدهاند و برنامههای سخنرانی و پرسش و پاسخ برگزار کردهاند.
یک مطلب این است که روحانیونی که به واحدهای آموزشی اعزام میشوند، چه در برنامه و چه فوق برنامه، باید حتماً دوره دیده و آموزش ببینند. حوزه باید دقت کند که روحانیِ آموزشندیده به مدارس اعزام نشود.
خودِ ارتباط با جوانان و نوجوانان یک هنر است و هر روحانیای نمیتواند این ارتباط را برقرار کند. گاهی روحانیای را به برنامهی صبحگاهی میفرستیم، اولاً، بهقدری صحبت را طولانی میکند که همه خسته میشوند. ثانیاً، با اصطلاحات و واژههایی سخن میگوید که مناسب مدرسهی فیضیه و جلسهی علماست. این مطالب ابداً مناسب دانشآموزان نیستند، بُرد تربیتی و آموزشی ندارند، بلکه ضد آموزش و ضد تربیت هستند. گویی اگر بخواهیم جوانان را به روحانیت بدبین کنیم، باید چنین روحانیای را که جوانان را نمیشناسد، برای صحبت بفرستیم.
هر فردی باید متناسب با جایگاهش باشد. اگر میخواهید برای راهیان نور روحانی بفرستید، او باید ویژگیهای خاصی داشته باشد و بتواند با دانشآموزان ارتباط نزدیکی برقرار کند. کسی که حالت انزوا دارد، نباید در کارهای جمعی شریک شود؛ «چون افسردهدل، افسرده کند انجمنی را». باید روحانی خاصی برای راهیان نور انتخاب شود.
آن روحانی باید بحثها را خودمانی کند و حالت رسمی به خود نگیرد؛ نه اینکه جایگاهی رسمی ترتیب داده و با «بسم الله قاصم الجبارین…» آغاز سخن کند. این شیوه پاسخ نمیدهد. باید خودمانی باشد و مسائل تربیتی را در طول سفر، در ضمنِ ارتباطات، رفتارها و صحبتها بگنجاند. مثلاً هدفگذاری کند که پنج نکتهی تربیتی را تا شلمچه به دانشآموزان منتقل کند.
اهمیت «روش» در کنار «ارزش»
این امور نیازمند روش و شیوه است. «روش» به اندازهی «ارزش» اهمیت دارد. بسیاری از انسانها، ارزشهای متعالی را با روشهای نادرست دنبال میکنند و به نتیجه نمیرسند. همان مقدار که ارزشها مهماند، روشها نیز مهماند.
قرآن میفرماید: «ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ». قرآن روش را طبقهبندی کرده است؛ حکمت کجاست، جدال احسن کجاست. باید مخاطب را شناخت. آیا در حالت انکار است یا اقرار؟ آیا فیالجمله ایمان دارد و میخواهید ایمانش را تقویت کنید، یا اصلاً منکر شماست؟ اینها یکسان نیستند. «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ نُكَلِّمُ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ». پیغمبران متناسب با فکر و ذهن مردم سخن میگفتند.
اصلاً بعضی از روحانیون ما هنر ارتباط با بچهها را ندارند. خود بنده اذعان دارم که اگر به کلاس ابتدایی بروم، این هنر را ندارم. اما برخی این هنر را بهخوبی دارند. روحانیای نیم ساعت به کلاس ابتدایی میرود، [بعداً] بچهها از خانه به او زنگ میزنند و سراغش را میگیرند. وقتی میآید، از کلاس به استقبالش میدوند. دانشآموزی گلی از باغچهی خانهشان برای حاج آقا میآورد. تا این حد بر ذهن بچهها تأثیر گذاشته است.
اینگونه طلبهها نیازمند آموزش هستند. من در بندرعباس در جلسهای مشابه بودم. معاون مدیرکل آنجا گزارشی داد و گفت: «چندی قبل جلسهی جشنی در مدرسه داشتیم. با حوزه یا سازمان تبلیغات تماس گرفتیم و روحانیای اعزام کردند. برنامهها اجرا شد تا نوبت به روحانی رسید. ایشان پس از بسمالله، گفتند: «بچهها! موسیقی حرام است…» ایشان چنان در مورد موسیقی صحبت کردند که احساس کردیم صدای بوق ماشین هم حرام است! جلسه شلوغ شد و به هم خورد.»
این روحانی بزرگوار، اگرچه نیت خیری داشت و میخواست حرامی را [توضیح دهد]… (البته بحث موسیقی حلال و حرام، بحثی سنگین است که هنوز در حوزهها هم به جای مشخصی نرسیده)… اما ایشان رفته بود این مسئله را برای بچهها، آن هم با شروع از موسیقی و با آن شکل، حل کند. آن خانم میگفت تأثیر بسیار منفی در ذهن بچهها گذاشت. ایشان روحانی وارستهای بود، اما روش را نمیدانست.
اولویت «ایجاد احساس دینی» بر «انتقال معلومات»
یک بحث مهم در اینجا مطرح است. بعضی گمان میکنند هرچه معلومات [دینی] بیشتری به [مخاطب] منتقل شود، او دینیتر میشود. آیا واقعاً دینداری به معلومات بیشتر است؟ آیا هرچه اطلاعات بیشتری در کتب دینی گنجانده شود، دانشآموزان دیندارتر میشوند؟ یا اصلاً دینداری بچهها چیز دیگری است؟
بسیاری هستند که دانش دینی دارند، اما دینداری درستی ندارند. پس اینطور نیست. آنچه مهم است، ایجاد «احساس دینی» است. اگر توانستیم آن احساس را در عمق جان دانشآموزان زنده کنیم، آنگاه دانشِ کمِ دینی هم انسان را اوج میدهد.
امام بزرگوار ما در ایام جنگ، با همان بیان شفاف و ساده در حسینیهی جماران میفرمود: «جبههها نیاز به نیرو دارد.» فردا، مادری که تنها یک پسر داشت، او را از زیر قرآن رد میکرد و [به جبهه] میفرستاد و مراکز اعزام، سرشار از نیرو میشد. در مقابل، ممکن بود فردی استاد دانشگاه یا حتی آیتالله باشد، اما این کلام در او نفوذ نکند.
بنابراین، دانش، تطابق صددرصد با این اثرگذاری ندارد. البته در بعضی جاها دانش بسیار مؤثر است و نمیخواهم از وزن و ارزش دانش بکاهم. اما در تربیت و ارتباط تربیتی، اولویت با ایجاد آن احساس در عمق جان مخاطب است. اگر آن احساس زنده نشود، انتقال علم و دانش فایدهای ندارد.
به قول جناب آقای قزوه: «دوستان ناامیدم! دوستان ناامید! / آسمانیتر ببینید، آسمانیتر شوید. …چند روزی رفته بودم پای درس بایزید گفت پیرت کیست؟ گفتم: دل، رضی الله عنه / گفت عاشق نیستی؟ گفتم: به قرآن مجید …گفت شرط بندگی؟ گفتم: شهادت. گفت: نیست! / لا… گفتم: آخر صبر کن! با خنده حرفم را برید آن شهادت نیز تنها «اشهد» و «لا» نبود / فرق بسیار است بین لفظ «اشهد» با «شهید»»
کسی که چیزی را بلد است، لزوماً به آن عمل نمیکند. ما عالم بیعمل بسیار داریم. «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ». تربیت به این نیست که ذهن دانشآموز را انباشته از اطلاعات کنیم. اگر توانستیم آن احساس و تعلق درونی را به وجود بیاوریم، گام اول را در مسیر تربیت برداشتهایم. در غیر این صورت، «با مشت بر سندان کوبیدن» است.
«در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان / شرط اول قدم آن است که مجنون باشی». پس روش بسیار مهم است. با چه کلیدی میخواهیم درِ خانهی دلِ متربی را باز کنیم؟ با تحمیل؟ نه. «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ». هر کجا تحمیل باشد، [مخاطب] پس میزند.
پرهیز از سختگیری و ارائه چهره خشن از دین
بلکه با روش تسهیل. «بُعِثْتُ عَلَى الشَّرِيعَةِ السَّمْحَةِ السَّهْلَةِ». روحانیت که حامل پیام دین است… همهی مکتبها، حتی ماتریالیستها نیز برای تربیت انسانها از دین و علمای دین کمک میگیرند. دین نقش بسیار مهمی در تربیت انسان دارد.
حال، ما روحانیون اسلام که سمبل دین هستیم، چگونه میخواهیم دین را معرفی کنیم؟ یک دین خشن، یک دین زندان و محصورکننده؟ یا دین سهل و آسان؟
فردی گمان میکند چون خودش اهل دعای کمیل، دعای ندبه و نماز شب است، دانشآموزان نیز باید مانند او باشند. خیر. فلسفهی نزول تدریجی قرآن در بیست و سه سال چیست؟ (در حالی که قرآن یکجا در شب قدر بر قلب پیامبر (ص) نازل شد). پیامبر (ص) پس از بعثت فرمود: «قُولُوا لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّٰهُ تُفْلِحُوا». همین. سپس نماز، روزه، حج و جهاد آمد. فلسفهی تدرج در انزال آیات، چیزی جز تناسب با رشد و گنجایش روح و جان انسانها نبود. قرآن کتاب تربیت و هدایت برای متقین (تربیتشدگان) است.
باید دین را سهل و آسان گرفت و بر مردم سخت نگرفت. واقعاً برخی از دوستان ما بر همین جوانان سخت میگیرند. باید دین را به گونهای معرفی کرد… البته نه به این معنا که هرچه دلشان خواست [و خلاف دین بود]، پذیرفته شود. اما میتوان اسلام ناب را آنقدر زیبا معرفی کرد که جذب بشوند؛ نه آنچنان که گمان کنند میخواهند وارد زندان شوند.
یکی از عوامل گریز جوانان از دین (که بحث مفصلی است)، آن بخشی است که مربوط به حوزهی تربیت میشود.
شناخت جوان و هماهنگی دین با فطرت
دین همراه و هماهنگ با فطرت بشر است. جوانی، یک دورهای از زندگی انسان است و باید جوان را شناخت. در روایتی، امام صادق (ع) میفرماید که پدرم، امام باقر (ع)، مرا (که بسیار به خود در عبادات سختی میدادم) صدا زد و فرمود: «خودت را اینقدر به زحمت نینداز. اگر بتوانی دوست خدا بشوی و خدا تو را دوست بدارد، به عمل قلیل هم از تو راضی میشود.»
در سیرهی امام (ره) نیز نقل شده که به یکی از نوههایشان که در نوجوانی بسیار درگیر مسائل معنوی شده بود (مانند تراشیدن سر با تیغ و نوافل زیاد)، فرموده بودند: «این چه وضعی است؟ تو جوانی. موی سرت را تمیز نگه دار. مرتب باش، عطر بزن، بانشاط باش. چرا حالت افسرده و گوشهگیر پیدا کردهای؟ جوان باید جوانی کند، منتها در چارچوبهای مشخص.»
اگر جوانی بخواهد ادای پیرمردها را درآورد، سالم نیست؛ همچنان که اگر پیرمردی ادای جوانان را درآورد، او هم سالم نیست. هر دورهای اقتضائات خود را دارد. نباید از جوان خواست که مثل یک فرد پنجاه یا شصت ساله عمل کند.
دین را باید راحت برای مردم بیان کرد تا از آن بیزار نشوند و آن را پس نزنند. دین باید بتواند نیازهای منطقی، طبیعی و معقول مخاطب را از راه منطقی تأمین کند؛ وگرنه آن را نمیپذیرند. ما باید دین را زیبا معرفی کنیم و بگوییم که همهی نیازهای منطقی شما را به زیبایی تأمین میکند. مکتبهایی که منسوخ شدند، به این دلیل بود که نتوانستند نیازهای طبیعی انسان را به خوبی تأمین کنند.
امام (ره) بسیار دغدغهی این موضوع را داشتند. نامههای ایشان به شورای نگهبان ناظر به این بود که اسلام میتواند جامعه را حتی در پیشرفتهترین عصر اداره کند. این ما هستیم که چگونه تفسیر میکنیم. [خطاب] به شورای نگهبان [نوشتند] که مراقب باشید جوری از اسلام تفسیر [نکنید] که بگویند این دین برای عصر حجر خوب بوده است. این تذکر فقط مختص شورای نگهبان نیست؛ در تبلیغ ما هم باید اینگونه باشد. دین باید روان معرفی شود تا جوان در دین بانشاط باشد و جوانی هم بکند.
البته جوان باید بداند که آزادی مطلق هیچکجا وجود ندارد. در غرب نیز که مدعی آزادی هستند، آزادی مطلق نیست. اگر کسی به خط قرمزهای آنها وارد شود، نابودش میکنند. آیا کسی جرئت دارد صهیونیسم را در مهد آزادی (فرانسه) نقد کند؟ روژه گارودی به دادگاه کشیده شد و زندانی شد، صرفاً به این دلیل که گفت صهیونیستها مجرماند و هولوکاست دروغ است. این خط قرمز آنهاست. اما آزادی منطقی در اسلام، زیباترین آزادی است.
[در حدیث آمده:] «إِنَّ الْقُلُوبَ [لَهَا] شَهْوَةٌ وَ إِقْبَالٌ وَ إِدْبَارٌ. فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا…» (دلها اقبال و ادبار دارند، از طریق همان نیازها و خواستههایشان وارد شوید). اگر مانند شناگری در مسیر موافق آب حرکت کنید و مسائل دین را از طریق خواستههای منطقی آنها پیش ببرید، زود جا میافتد. اما اگر سد کنید، پس میزنند.
لزوم سرمایهگذاری حوزه بر تربیت مربی متخصص
بنابراین، باید به روش توجه کرد. روشها مهماند و امری اکتسابی هستند. باید مانند دانش، روشها را تعلیم داد. کمیتهی همکاریهای حوزه و آموزش و پرورش باید روی این امر سرمایهگذاری کند. باید اعلام کند که امسال، هزار یا دو هزار مربی متخصص برای دورهی ابتدایی، متوسطه، راهیان نور، یا بازدید از آسایشگاههای جانبازان تربیت کردهایم.
روشهای تربیت این مربیان نیز متفاوت است. کسی که میخواهد همراه کاروان راهیان نور برود، اما تاریخ جبهه را نخوانده و مناطق را نمیشناسد، نباید اعزام شود. باید اول دورهی تاریخ جبهه را ببیند، مناطق را بازدید کند، سپس همراه دانشآموزان اعزام شود.
عوامل دینگریزی: رفتار دینداران و ارائه چهره نامناسب از دین
خلاصهی بحث آنکه، نباید نگاه یکبعدی به دین داشت. دین، جامع دنیا و آخرت است. اسلام آمده تا دنیا را هم آباد کند. (البته «حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ»).
نکتهی دیگر، پرهیز از معرفی دین به عنوان زندان یا عامل خشونت است. دین مظهر محبت است. رهبر این دین، پیغمبر رحمت و محبت است. «وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ». «وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ». [راهکار] اخلاق، محبت و صمیمیت است.
نکتهی دیگرِ عامل دینگریزی، رفتار دینداران است. رفتار دینداران بسیار مؤثر است. معلم پرورشی باید بخشی از مسائل تربیتی را در رفتار خود به دانشآموز انتقال دهد. روحانی و هرکس که مدعی تبلیغ دین است، باید با رفتارش مسائل تربیتی را نشان دهد. یکی از عوامل گریز جوانان ما، دیدن رفتاری متناقض از مدعیان دین است. «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ»، «كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ». معلمان باید به آنچه سر کلاس میگویند، در زندگی فردی و اجتماعی خود عمل کنند تا تربیت و درسشان مؤثر باشد. باید مراقب رفتارمان در برابر جوانان باشیم.
فرصت کنونی برای همکاری حوزه و آموزش و پرورش
در پایان، تشکر میکنم از مدیریت محترم آموزش و پرورش که این جلسه را برگزار کردند. آقای بناییان فرمودند که مدارس به روی روحانیت باز است و استقبال میکنند. در خوزستان نیز مدیر کل آموزش و پرورش در حضور روحانیت استان اعلام کرد: «درِ همهی مدارس ما به روی روحانیت باز است.» ایشان گزارش داد که روحانیونی را آموزش داده و استخدام کردهاند تا در محیط آموزشی با دانشآموزان زندگی کنند. و این اقدام، آثار و تأثیرات خوبی نیز داشته است.
این یک فرصت برای ماست؛ فرصتی که هیچگاه پیش نیامده بود. امروز باید از این فرصت استفاده کنیم. این فرصتها همیشه نیستند. «الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ» (فرصت مانند ابر میگذرد). باید نسل امروز را خوب تربیت و برای آینده آماده کنیم؛ آیندهی بسیار نورانیای در انتظار ماست که بیداری اسلامی در منطقه، نشانهی آن است. ما باید خود را متناسب با جهان آماده کنیم.
حوزههای علمیه مسئولیت بسیار بالایی دارند. ما نیز امامان جمعه را از حوزهها میگیریم و هر چه داریم از حوزههاست. حوزه باید به ما نیرو بدهد و نیازهای نظام را تأمین کند.
در جلسهی جامعه مدرسین، به نیازهای نظام و وظایف حوزه اشاره کردم که یک قلم آن، آموزش و پرورش است. در جلسهی شورای فرهنگ هنر استان تهران، با حضور رئیس جمهور (آقای احمدینژاد)، ایشان اعلام کردند و خطاب به من فرمودند: «آقای تقوی! سلام من را به آیتالله مهدوی کنی برسانید و بگویید همین الان اگر شما پنج هزار طلبهی تربیتشدهی فاضل داشته باشید، من قول میدهم همهی اینها را در آموزش و پرورش استخدام کنم.»
این یک فرصت و یک میدان مهم است. حوزه باید کمک کند و رسالت بسیار سنگینی دارد. البته ما به حوزه افتخار میکنیم که قدمهای بلندی برداشتهاند. تشکر میکنم.






ثبت ديدگاه