در تعالیم تربیتى اسلام، به مناسبتهاى مختلف، بر این نكته تأكید مىشود كه زن و مرد به عنوان ركن خانواده باید به یكدیگر عشق بورزند تا در سایه…
**********************************************
نیازهای معنوی خانواده-بخش دوم
سیدرضا تقوی
۱. عشق و محبت
از نیازهاى معنوى خانواده «عشق» است، زیرا بنیان و اساس خانواده بر عشق، استوار گردیده و خانواده حاصل عشق مقدس زن و مرد به یكدیگر است.
اعضاء خانواده را رشته عشق به یكدیگر پیوند مىزند و به هر مقدار كه عشق عمیقتر باشد شیرازه زندگىِ خانوادگى از استحكام بیشترى برخوردار است. خانوادههایى كه خالى از عشق باشند نمىتوان آنها را خانواده نامید. این مجموعهها، فضاهاى سرد و یخزدهاى را ایجاد كردهاند كه نه تنها هر یك از اعضاء آن با مشكلات فراوانى روبهرو هستند بلكه چنین خانوادهاى بار مسؤولیت را به منزل نخواهند برد و سرانجام با اندك تنشى اساس آنها درهم مىشكند. به تعبیر حكیم معروف اسلامى، خواجه نصیرالدین طوسى كه مىگوید:
«عشق، به محبت شدید گویند و هرچه ادراك بالاتر باشد، عشق شدیدتر است و ادراك كامل، جز با وصول و رسیدن تام و كامل، حاصل نمىشود و عشق كامل جز با وصول كامل میّسر نیست. پس عشق حقیقى آن ابتهاج و شور و سرورى است كه از تصور حضور معشوق به انسان دست مىدهد.»(۱۴)
عشق، استمرار زندگى را تداوم مىبخشد و مسؤولیت انسانى را در حد اعلاء ارتقاء مىدهد. عشق حقیقى با عشق جنسى و حیوانى كه اساس آن هوس و شهوت است فرق بسیار دارد زیرا عشق برتر از نیازهاى نفسانى و مادى است. نیازهاى نفسانى و شهوانى كه گاهى در قالب و با پوشش عشق جلوه مىكنند یك نیاز موقت فیزیولوژىک است كه هر زمان، این انرژىِ متراكمِ جنسى تخلیه گردد چنین عشقى هم به نقطه پایان مىرسد. استاد شهید مرتضى مطهرى(ره) مىگوید:
«انسان، آنگاه كه تحت تأثیر شهوات خویش است، از خود بیرون نرفته است، شخص یا شىء مورد علاقه را براى خودش مىخواند و بهشدت مىخواهد. اگر درباره معشوق و محبوب مىاندیشد بدین صورت است كه چگونه از وصال او بهرهمند شود و حداكثر تمتع را ببرد. بدیهى است كه چنین حالتى نمىتواند مكمل و مربى روح انسان باشد و روح او را تهذیب نماید.»(۱۵)
مولوى در مورد عشق حقیقى و حیوانى مىگوید:
عشقهایى كز پى رنگى بود | عشق نبود، عاقبت ننگى بود | |
ز آنكه عشق مردگان پاینده نیست | چون كه مرده، سوى ما آینده نیست | |
عشق زنده در دوان و در بصر | هر دو مىباشد ز غنچه تازهتر | |
عشق آن زنده گزین كو باقى است | وز شراب جانفزایت، ساقى است | |
عشق آن بگزین كه جمله انبیاء | یافتند از عشق او كار و كیا(۱۶) |
یكى از دانشمندان غربى كه آثار فراوانى، بهویژه در طبیعتشناسى، از خود برجاى گذاشته، «موریس مترلینگ» است. او تفاوت عشق جنسى و حیوانى را با عشق حقیقى اینطور بیان مىكند و مىگوید:
«شما با دیدن روى یك دلآرام، فریفته صاحب آن صورت مىشوید. گرچه این عشق ممكن است به عشق حقیقى مبدل شود، اما غالباً این عشق با وصل معشوق پایان یابد. چون عشق كششى است، كشش تا بههنگامى است كه به وصل مىرسد. اگر حقیقتى در لفاف این مجاز نباشد، پس از وصل، آن كشش تمام شده است؛ زیرا وصل، آخر و سرانجام كشش است و نقطه مشخص دارد؛ اما حقیقت، انتها ندارد، وقتى كشش بهسوى حقیقت و براى رسیدن به آن یافت شد، تا ابد ادامه پیدا مىكند؛ هر قدر دایره آرزوهاى شما بزرگ باشد، عشقى كه نصیب شما مىشود بزرگتر است.»(۱۷)
محیط خانواده، محل تلاقى عشق زن و مرد است كه این تلاقى كثرت را به وحدت و فصل را به وصل مىرساند و با ظهور این عشق، ابر انسانیت بر آسمان خانه، دامن گستراند و بهدنبال آن، باران محبت بر قلههاى اندیشه و دشت دل اعضاء خانواده مىبارد تا فرزندان كه نتیجه تلاقى این دو عشق مىباشند در فضاى پر طراوت خانواده رشد كنند.
انسان، (علاوه بر احساساتى كه از مقوله شهوت هستند) نوعى دیگر احساسات دارد كه از لحاظ حقیقت و ماهیت با شهوت مغایر است، بهتر است نام آن را عاطفه و یا به تعبیر قرآن «مودّت» و «رحمت» بگذاریم…
در قرآن كریم رابطه میان زوجین را با كلمه «مودّت» و «رحمت» تعبیر مىكند «وَ مِن آیاتِهِ اَن خَلَقَ لَكُم مِن اَنفُسِكُم اَزواجاً لِتَسكُنُوا اِلَیها وَ جَعَلَ بَینَكُم مَوَدّةً وَ رَحمَةً» (۱۸) و این نكته بسیار عالى است. اشاره به جنبه انسانى و فوق حیوانى زندگى زناشویى است. اشاره به این است كه عامل شهوت، تنها رابطه طبیعى زندگى زناشویى نیست، رابطه اصلى صفا و صمیمیت و اتحاد دو روح است و به عبارت دیگر آنچه زوجین را به یكدیگر پیوند یگانگى مى دهد مهر و مودّت و صفا و صمیمیت است نه شهوت كه در حیوانات هم هست.(۱۹)
عشقى كه نه عشق جاودانى است | بازیچه شهوت جوانى است | |
عشق، آیینه بلند نور است | شهوت ز حساب عشق، دور است(۲۰) |
بقاء خانواده، به عشق بستگى دارد و عشق و محبت از نیازهاى حیاتى این كانون سازندگى است. شجره طیبه خانواده، زمانى با طراوت و شاداب است كه از مایه حیاتى عشق، سیراب شود و زندگى، وقتى شیرین خواهد بود كه فضاى آن از شمیم عشق پر شده باشد.
در تعالیم تربیتى اسلام، به مناسبتهاى مختلف، بر این نكته تأكید مىشود كه زن و مرد به عنوان ركن خانواده باید به یكدیگر عشق بورزند تا در سایه دلبرى هاى آنان، فرزندان راه رشد و تعالى را طى نمایند، این موضوع در فرهنگ دین از چنان اهمیتى برخوردار است كه یكى از نشانه هاى ایمان، عشق ورزى نسبت به اهل و عیال، در محیط خانواده مىباشد، چنانكه پیامبر اكرم(ص) فرمود:
«كُلَّمَا ازْدَادَ الْعَبْدُ إِیمَاناً ازْدَادَ حُبّاً لِلنِّسَاء»(۲۱)
«به هراندازه كه ایمان انسان، افزایش پیدا كند عشق او نسبت به همسرش بیشتر مى شود.»
گرم نگه داشتن محیط خانواده به وسیله عشق ورزى و دلبرى از اخلاق پیامبران الهى است، در این مورد امام صادق(ع) فرمود: از سیره رفتارى و اخلاقى پیامبران خدا، عشق به زنان بوده است «مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِیَاءِ حُبُّ النِّسَاءِ»(۲۲)
پیامبر اكرم(ص) در مورد دیگر فرمود:
«أَحْسَنُ النَّاسِ إِیمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً وَ أَلْطَفُهُمْ بِأَهْلِهِ وَ أَنَا أَلْطَفُكُمْ بِأَهْلِی»(۲۳)
«نیكوترین مردم از لحاظ ایمان، خوش اخلاقترین مردم هستند، آنان، نسبت به خانواده خود مهربانترین مىباشند و من نسبت به خانواده و اهل و عیالم از همه مهربانتر هستم.»
براساس تعالیم نبوى، مرد نباید عشق خود را نسبت به همسرش پنهان كند، او باید به هر بهانه اى به همسر خود بفهماند كه من، تو را دوست مىدارم، زیرا ابراز و اظهار دوستى نسبت به زن موجب مىگردد تا شعلههاى عشق برافروختهتر، و اركان خانواده استوارتر گردد. پیامبر اكرم(ص) فرمود:
«قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ إِنِّی أُحِبُّكِ لَا یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبَداً»(۲۴)
«سخن شوهر به همسرش كه بگوید «من تو را دوست دارم» هرگز از صفحه دل زن پاك نمىشود.»
پیشوایان دین از زن به «لعبه» تعبیر كردهاند «لعبه» به معنى دلبر و معشوق است. آنچیزى كه فكر و ذهن انسان را بهگونهاى لذتبخش و عاشقانه به خود مشغول مىكند «لعبه» نامیده مىشود. پیامبر اكرم(ص) فرمود:
«إِنَّمَا الْمَرْأَةُ لُعْبَةٌ»(۲۵)
«زن براى همسرش معشوق است.»
عَنِ الباقِر(ع): «مَنِ اتَّخَذَ امْرَأَةً فَلْیُكْرِمْهَا فَإِنَّمَا امْرَأَةُ أَحَدِكُمْ لُعْبَتُهُ فَمَنِ اتَّخَذَهَا فَلَا یُضَیِّعْهَا»(۲۶)
امام باقر(ع) فرمود: «كسىكه زن مىگیرد باید او را گرامى بدارد، زیرا همسر هر كدام از شما دلبر است بنابراین كسىكه او را به همسرى برگزیده، باید حقوق او را ضایع نكند.»
برخى از اندیشمندان روانشناس مانند «ویكتور فرانكل» نقش و تأثیر عشق را در شناختن معشوق بیان داشته و مىگوید:
«عشق، تنها راهى است كه با آن، مىتوان به ژرفاى وجود دیگرى راه پیدا كرد. كسى نمىتواند از وجود و سرنوشت فرد دیگرى كاملاً آگاه شود، مگر اینكه عاشق او باشد. بهوسیله درك و درایت عشق است كه انسان مىتواند صفات شخصى و الگوى رفتارى محبوب خود را بهخوبى دریابد، تا جایىكه حتى چیزى را كه بالقوه در اوست و باید به فعلیت درآید درك كند. عشق نتیجه میل جنسى و لذتهاى نفسانى نیست.»(۲۷)
فلاسفه اسلامى نیز مراتب عشق را عین مراتب وجود دانستهاند چنانكه ملاصدرا مىگوید:
«مراتب عشق، همین مراتب وجود است، هرجا وجود، قوى است، آنجا عشق قوى و كامل است و هرجا وجود ضعیف است، ظهور عشق، ضعیف خواهد بود و عشق با هستى مساوق و ملازم، بلكه متحد است.»(۲۸)
گر عشق نبودى و غم عشق نبودى | چندین سخن نغز كه گفتى كه شنودى؟ | |
ور باد نبودى كه سر زلف ربودى | رخساره معشوق به عاشق كه نمودى؟(۲۹) |
اگر مرد باید به همسرش عشق بورزد، زن نیز باید در دلبرى و عشقورزى نسبت به شوهرش چنین باشد. هنر زن، وقتى در عرصه زندگى زناشویى جلوه مىنماید كه با هنرمندى، در ذهن و ضمیر شوهرش، حضورى پررنگ و شیرین داشته باشد، او باید دل شوهر خود را بهگونهاى تسخیر كند كه جایى براى غیر او یافت نشود.
نمونههاى بسیارى از زنان با شخصیت، در تاریخ وجود داشتهاند كه با اخلاق و ایمان، عشق و ایقان توانستهاند خانواده را به كانون عشق مبدل سازند و الگوى زیبایى و عشق، براى همه خانوادهها باشند، كه یكى از این نمونهها، همسر باوفا و بافضیلتِ سرور آزادگان حضرت حسینبن على(ع) است. «رباب» دختر «امرءالقیس» و همسر امام حسین(ع)، زنى با شخصیت و پاكدامن است او در كنار همسرش و در خانه امامت و ولایت، با معرفت و ذكاوت در اداره امور مربوط به خانواده، آن چنان امام حسین(ع) را شیفته ادب و معرفت خود كرده بود كه آن حضرت علاقهمندى خویش را در شعرى اینطور بیان مىكند و مىفرماید:
لَعَمرُكَ اِنّنى لَاُحِّبَ داراً | تَحُلُّ بِها سَكینَةَ وَ الرَّبابُ | |
اُحِبُهُما وَ اَبذُلُ جُلَّ مالِى | وَ لَیسَ لِلاِئمى فِیها عِتابُ(۳۰) |
سوگند به جان تو! من خانهاى را دوست مىدارم كه سكینه و رباب در آن باشند. بله! به آن دو عشق مىورزم و عمده مال و دارایى خود را در طریق این عشق مىبخشم و آنكسكه این عشقورزى را نمىپسندد حق سرزنش مرا ندارد.
از دیگر زنان با فضیلت تاریخ بشرى، كه كانون خانواده را با شعلههاى عشق، گرم و نورانى مىداشت حضرت فاطمه(ع) است. این بانوى بزرگوار، علاوه بر انجام وظایف و حقوق همسرى، یكى از حامیان شجاع و همراهان باوفاى شوهرش حضرت على(ع) در میدانهاى مختلف اجتماعى، سیاسى و علمى بود.
روزى پیامبر اكرم(ص) براى ارزیابى میزان عشق و محبت این زن و شوهر، هر یك از آن دو را مورد سؤال قرار داد تا با پاسخى كه خواهند داد میزان علاقهمندى هر یك را نسبت به دیگرى به دست آورد، لذا از حضرت على(ع) پرسید: همسرت فاطمه(ع) را چگونه یافتى؟ علی(ع) در پاسخ گفتند: خوب یاورى است در اطاعت كردن خدا «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ» سپس از دخترش حضرت فاطمه(س) در مورد همسرش پرسید كه او را چگونه یافتى؟ فرمود: «بهترین شوهر یافتم» «قالَت: خَیرُ بَعلٍ»(۳۱)
عشق، محیط خانه را صفا مىبخشد، كلیدى براى حل بسیارى از مشكلات زندگى است، حرارت و شور زایدالوصفى بهوجود مىآورد. سختىها را آسان مىكند و سكوت و سكون را به جنبش و جوشش مبدل مىسازد. مولوى عشق را اینطور توصیف و معرفى مىكند:
عشق جوشد بحر را مانند دیگ | عشق ساید كوه را مانند ریگ | |
عشق بشكافد فلك را صد شكاف | عشق لرزاند زمین را از گزاف | |
با محمد بود عشق پاك جفت | بهر عشق، او را خدا لولاک گفت(۳۲) |
۲. خردمندى و حكمت
از دیگر نیازهاى معنوى خانواده، «خردمندى» و «حكمت» است براى شكوفایى استعدادهاى اعضا خانواده و دستیابى به اهداف زندگى خانوادگى، كه همان رسیدن به قله تعالى و كمال مىباشد. عقل و حكمت، از ارزشمندترین وسیله و ابزارى هستند كه سیادت و سعادت انسان را تضمین مىكنند.
هرگاه در دریایى زندگى، كشتى خانواده را به ناخداى «عقل» بسپاریم و «حكمت» را قطبنماى آن قرار بدهیم بدونتردید كشتى به ساحل نجات خواهد رسید.
همانطوركه خانواده به اقتصاد نیازمند است به خردمندى و حكمت نیز نیاز دارد برخلاف ثروت و اقتصاد كه به هر مقدار افزایش پیدا كند مشكلات روحى و روانى صاحب ثروت بیشتر مىشود صاحب حكمت و خرد، با افزایش عقل و بینش، از روح و روان آرامترى برخوردار است.
میزان خردمندى هر فرد را مىتوان از نوع گفتار و كردارش به دست آورد زیرا عرصههاى پرفراز و نشیب زندگى، میدان تجلى افكار و اندیشهها است و آنان كه در این میدان، گفتارى سنجیده و رفتارى پسندیده دارند، در حقیقت، شخصیت خردمندانه خود را به نمایش مىگذارند.
نشانههاى خردمندى
براى اداره خانواده، به یك سلسله امورى نیازمند هستیم كه هركدام از آنها نشانهاى از خردمندى است و ما در اینجا به چند مورد از این نشانه اشاره مىكنیم:
۱. تدبیر: تدبیر در امور یعنى كار را سنجیده انجام دادن و به پایان آن اندیشیدن، حضرت على(ع) در كلامى كوتاه، تدبیر را یكى از نشانههاى خردمندى مىداند و میفرماید: هیچ عقلى همانند تدبیر نیست «لاعَقلَ كَالتَّدبِیرِ»(۳۳)
۲. دوستى با دیگران: محبت و دوستى با دیگر انسانها، نه تنها از علائم خردمندى به شمار مىآید بلكه به تعبیر امیرمؤمنان على(ع) چنین رفتارى رأس خردمندى به شمار مى آید: «رَأْسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الْإِیمَانِ بِاللَّهِ(عَزَّوَجَلَّ) التَّحَبُّبُ إِلَى النَّاسِ»(۳۴)
۳- مدارا: مدارا و رفق به معنى آسانگیرى و همراهى با دیگران است بهشرط اینكه در تضاد با اصول اعتقادى و احكام صریح شرعى نباشد، پیامبر اكرم(ص) فرمود: خردمندترین مردم كسىاست كه نسبت به مردم مداراكنندهترین باشد. «اَعقَلُ النّاسِ اَشَدُّهُم مُداراةً لِلنّاسِ»(۳۵)
۴- خوشرفتارى : رفتار نیكو، زوج انسان را سبك مىكند و او را به آرامش مىرساند، چون برخى از سختىهاى زندگى، با خوشرفتارى آسان مىشود. «حسن رفتار» فضاى زندگىِ اجتماعى را نیز تلطیف مىكند و گاه كینههاى كهنه، با خوشرفتارى تبدیل به دوستىهاى پایدار مىگردد.
یكى از عوامل مؤثر در موفقیت انسانها، اخلاق نیك بوده است چنانكه خداوند در قرآن كریم به پیامبر اكرم(ص) مىفرماید: داراى اخلاق والایى هستى «اِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمِ» (۳۶) و در آیه دیگر رمز موفقیت پیامبر(ص) را در دلى مهربان و رفتارى صمیمانه مىداند و مىفرماید: اگر سنگدل و تندخو بودى مردم از اطراف تو پراكنده مىشدند و این اخلاق نیكو از عنایت الهى است كه نصیب تو گردیده و همین امر موجب موفقیت تو شده است «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»(۳۷)
با توجه به مطالب فوق، آیا كسانىكه در زندگى، به موفقیت خود مىاندیشند نباید خوشرفتارى را سرلوحه كارهاى اجتماعى خویش قرار بدهند؟ كلام امام مجتبى(ع) پاسخى براى این پرسش است كه فرمود: خوشرفتارى با مردم، سرسلسله خردمندى است «رَأسُ العَقلِ مُعاشِرَةُ النّاسِ بِالجَمیل»(۳۸)
هر یك از نشانههاى خردمندى را كه برشمردیم از نیازهاى اساسى خانواده بهشمار مىآید و همه موارد ذكر شده از مقوله نیازمندىهاى معنوى است.
خانواده را باید با تدبیر اداره كرد و با صمیمیت و دوستى، روابط اعضا را تحكیم بخشید و با آهنگ رفق و مدارا، كجىها را به راستى و دورىها را به نزدیكى تبدیل ساخت و با خوشرفتارى، آرامش را به زندگى هدیه كرد و زشتىها را با اخلاق نیكو، تبدیل به زیبایى نمود.
- حكمت
یكى از اهداف پیامبران الهى تعلیم حكمت است، آنان برانگیخته شدهاند با رشد فكرى و تعالى انسانى را در پرتو تعلیم كتاب و حكمت تحقق ببخشند. «یُعَلمُهُمُ الكِتابَ وَ الحِكمَةَ…»(۳۹)
اندیشوران اسلامى، در تعریف حكمت، مطالب مختلفى را بیان كردهاند. راغب اصفهانى در كتاب ارزشمند «مفردات» مىگوید: حكمت، بهمعناى رسیدن به حق، توسط علم و عقل است. «الحكمة اصابة الحق بالعلم و العقل»
آنچه از معناى حكمت به دست مىآید این است كه حكمت از تلاقى علم و عقل ظهور پیدا مىكند و هرگاه این دو مقوله گرانبها با یكدیگر تلاقى نمایند حاصل جمع آنها نور امنیتى ایجاد مىكنند كه انسان را به رستگارى مىرسانند و ما آنرا حكمت مىنامیم چنانكه حضرت مسیح(ع) در تفسیر واژه حكمت مىفرماید: نور هر دلى حكمت است «اِنَّ الحِكمَةَ نُورُ كُلِّ قلبٍ»(۴۰)
على(ع) از حكمت، به نور معرفت تعبیر مىكند و مىفرماید: حكمت چراغ معرفت است «اَلحِكمَةُ ضیاءُ المَعرِفَةِ»(۴۱) و در كلام دیگرى نتیجه حكمت را رستگارى و پیروزى مىداند و مىفرماید: ثمر درخت حكمت، رستگارى است. «ثَمَرَةٌ الحِكمَةِ الفَوزِ»
یكى از دانشمندان غربى به نام «وایتهد» در مورد فرق میان علم و حكمت مىگوید: «بعد از آنكه عوامل غریزه و خمیرمایه عقلانى سهم خود را ادا كردند، نوبت به تصمیم مىرسد كه نحوه درآمیختگى عقل و غریزه را معین مىكند، این عامل را حكمت نامم.»
نقش حكمت آن استكه بهعنوان عامل تعیینكنندهاى بر خمیرمایه عقلانى عمل نموده و براى هر شرایط مشخص نتیجه معینى به دست مىدهد.
حكمت، متناسب است با وسعت دادهها و آگاهىهایى كه در یقین نهایى مؤثر واقع مىشود. فعالیتهاى عقلانى عبارت است از دادن نظام منسجم و منطقى به مفاهیمى كه از اركان تجربه غریزى آغاز كردهاند.
فهمیدن همواره تا حدودى مستلزم حذف زمینههاى ناهماهنگى عقلانى پیشین است. اما حكمت، پیگیرى مصرّانه فهم عمیقتر است كه دائماً نظام عقلانى را از اهمیت آنچه حذف كرده آگاه مىسازد. این سه عنصر غریزه، هوش و حكمت را نمىتوان از هم جدا كرد. آنها درهمآمیخته، بر یكدیگر اثر گذارده، و در عوامل نامتجانسى ادغام مى شوند.»(۴۲)
با توجه به توضیحى كه پیرامون «حكمت» داده شد مىتوان رابطه خانواده را با مقوله قسمت به دست آورد. چنانكه پیش از این هم اشاره كردیم خانواده بهمنزله كشورى است با ابعاد كوچكتر، زیرا هر آنچه را كه یك كشور نیازمند است كشور كوچك خانواده نیز به آن نیاز دارد. چه كسى است كه نداند از اصول كشوردارى، حكمت است برخى از متفكران گفتهاند: بر كشور با قدرت باید مسلط شد و با حكمت باید آنرا اداره كرد.
در اداره امور خانواده، حكمت، از نیازهاى اساسى بهشمار مىآید، چون روابط زن و شوهر، تربیت فرزندان، كسب درآمد، توزیع و مصرف امكانات اقتصادى، آیندهنگرى در مسائل مربوط به خانواده، برنامهریزى براى رشد و سعادت اعضاء و… نیاز به درآمیختگى علم و عقل دارد تا از این دو مقوله ارزشمند، نورانیت، معرفت و بصیرتى به نام حكمت بهوجود آید و بهعنوان قطبنماى زندگى، كشتى خانواده را به ساحل سعادت برساند، همه این مطالب را مىتوان در یك جمله حكیمانه، از زبان پیامبر گرامى اسلام(ص) شنید كه فرمود:
«مَامِن بَیتٍ لَیسَ فیهِ شَىء مِنَ الحِكمَةِ اِلّا كانَ خَراباً(۴۳)
«خانهاى كه در اداره آن، حكمت نباشد، ویرانهاى بیش نیست.»
پینوشت:
۱۴. طوسى، خواجهنصیرالدین/ شرح اشارات/ ج ۳/ ص ۳۶/ به نقل جوان و روابط/ ص ۳۱
۱۵. مطهرى، مرتضى/ جاذبه و دافعه على(ع)/ ص ۴۹
۱۶. مولوى، جلالالدین محمد/ كلیات مثنوى/ دفتر اول/ ص ۷
۱۷. مترلینگ، موریس/ عقل و سرنوشت ج ۳ / ص ۱۴۸
۱۸. روم/ آیه ۲
۱۹. مطهرى، مرتضى/ جاذبه و دافعه على(ع)/ ص ۴۸/ ۵۰
۲۰. نظامى گنجوى
۲۱. نورى، میرزاحسین/ مستدرك الوسائل/ ج ۱۴/ ص ۱۵۷
۲۲. مجلسى، محمدتقى/ روضة المتقین/ ج ۸/ ص ۸۷
۲۳. مجلسى، محمدباقر/ بحارالانوار/ ج ۷۱ ص ۳۸۷
۲۴. حر عاملى/ محمد/ وسائل الشیعة/ ج ۱۴/ ص ۱۰ حدیث شماره ۲۴۹۳۰
۲۵. مجلسى، محمدباقر/ بحارالانوار/ ج ۱۰۳/ ص ۲۵
۲۶. همان/ ج ۷۶/ ص ۸۵
۲۷. فرانكل، ویكتور/ انسان در جستجوى معنى/ ترجمه اكبر معارفى/ ص ۷۳
۲۸. الهى قمشهاى، مهدى/ حكمت الهى/ ص ۱۴۲
۲۹. مجموعه مصنفات شیخ اشراق/ ج ۳/ ص ۲۶۸
۳۰. موسسه تحقیقات باقرالعلوم/ كلمات الامام الحسین(ع)/ ص ۸۲۵
۳۱. جمعى از پژوهندگان/ نهجالحیاة یا فرهنگ سخنان فاطمه(س) / ص ۲۲۳
۳۲. مولوى/ جلالالدین محمد/ كلیات مثنوى/ دفتر پنجم/ ص ۵۱۳
۳۳. دكتر صبحى الصالح/ نهجالبلاغه/ حكمت ۱۱۳ / ص ۶۷۶
۳۴. محمدى رى شهرى، محمد/ میزانالحكمة/ ج ۶/ ص ۴۳۳
۳۵. همان/ ص ۴۲۳
۳۶. قلم/ آیه۴
۳۷. آل عمران/ آیه ۱۵۹
۳۸. بحارالانوار/ ج ۷۸/ ص ۱۱۱
۳۹. جمعه/ آیه ۲
۴۰. مجلسى، محمدباقر/ بحارالانوار/ ج ۷۸/ ص ۷۰
۴۱. عبدالواحد/ غررالحكم/ تصحیح محدث ارموى/ ج ۳ / ص ۳۳۳/ حدیث ۴۶۴۵
۴۲. نصرى، عبدالله/ مبانى رسالت انبیاء در قرآن / ص ۴۶
۴۳. طبرسى، فضلبن الحسن/ مجمع البیان ج ۱ / ص ۳۸۲
ثبت ديدگاه