در تعالیم تربیتى اسلام، به مناسبت‌‏هاى مختلف، بر این ‏نكته تأكید مى‏‌شود كه زن و مرد به‏ عنوان ركن خانواده باید به یكدیگر عشق بورزند تا در سایه…

**********************************************

نیازهای معنوی خانواده-بخش دوم

سیدرضا تقوی

۱. عشق و محبت

از نیازهاى معنوى خانواده «عشق» است، زیرا بنیان و اساس خانواده بر عشق، استوار گردیده و خانواده حاصل عشق مقدس زن و مرد به ‏یكدیگر است.

اعضاء خانواده را رشته عشق به ‏یكدیگر پیوند مى‏زند و به هر مقدار كه عشق عمیق‏تر باشد شیرازه زندگىِ خانوادگى از استحكام بیشترى برخوردار است. خانواده‏‌هایى كه خالى از عشق باشند نمى‏‌توان آن‏ها را خانواده نامید. این مجموعه‏‌ها، فضاهاى سرد و یخ‏زده‌‏اى را ایجاد كرده‌‏اند كه نه تنها هر یك از اعضاء آن با مشكلات فراوانى روبه‌‏رو هستند بلكه چنین خانواده‌‏اى بار مسؤولیت را به منزل نخواهند برد و سرانجام با اندك تنشى اساس آن‏ها درهم مى‌‏شكند. به تعبیر حكیم معروف اسلامى، خواجه نصیرالدین طوسى كه مى‏‌گوید:

«عشق، به محبت شدید گویند و هرچه ادراك بالاتر باشد، عشق شدیدتر است و ادراك كامل، جز با وصول و رسیدن تام و كامل، حاصل نمى‏‌شود و عشق كامل جز با وصول كامل میّسر نیست. پس عشق حقیقى آن ابتهاج و شور و سرورى است كه از تصور حضور معشوق به انسان دست مى‌‏دهد.»(۱۴)

عشق، استمرار زندگى را تداوم مى‌‏بخشد و مسؤولیت انسانى را در حد اعلاء ارتقاء مى‏‌دهد. عشق حقیقى با عشق جنسى و حیوانى كه اساس آن هوس و شهوت است فرق بسیار دارد زیرا عشق برتر از نیازهاى نفسانى و مادى است. نیازهاى نفسانى و شهوانى كه گاهى در قالب و با پوشش عشق جلوه مى‏‌كنند یك نیاز موقت فیزیولوژىک است كه هر زمان، این انرژىِ متراكمِ جنسى تخلیه گردد چنین عشقى هم به نقطه پایان مى‏‌رسد. استاد شهید مرتضى مطهرى(ره) مى‏‌گوید:

«انسان، آن‏گاه كه تحت تأثیر شهوات خویش است، از خود بیرون نرفته است، شخص یا شىء مورد علاقه را براى خودش مى‏‌خواند و به‌‏شدت مى‏‌خواهد. اگر درباره معشوق و محبوب مى‏‌اندیشد بدین صورت است كه چگونه از وصال او بهره‌‏مند شود و حداكثر تمتع را ببرد. بدیهى است كه چنین حالتى نمى‌‏تواند مكمل و مربى روح انسان باشد و روح او را تهذیب نماید.»(۱۵)

مولوى در مورد عشق حقیقى و حیوانى مى‏‌گوید:

عشق‏‌هایى كز پى رنگى بودعشق نبود، عاقبت ننگى بود
ز آن‏كه عشق مردگان پاینده نیست‏چون كه مرده، سوى ما آینده نیست‏
عشق زنده در دوان و در بصرهر دو مى‏‌باشد ز غنچه تازه‌‏تر
عشق آن زنده گزین كو باقى است‏وز شراب جان‌‏فزایت، ساقى است‏
عشق آن بگزین كه جمله انبیاءیافتند از عشق او كار و كیا(۱۶)

یكى از دانشمندان غربى كه آثار فراوانى، به‏‌ویژه در طبیعت‏‌شناسى، از خود برجاى گذاشته، «موریس مترلینگ» است. او تفاوت عشق جنسى و حیوانى را با عشق حقیقى این‏طور بیان مى‏‌كند و مى‏‌گوید:

«شما با دیدن روى یك دل‌‏آرام، فریفته صاحب آن صورت مى‏‌شوید. گرچه این عشق ممكن است به عشق حقیقى مبدل شود، اما غالباً این عشق با وصل معشوق پایان‏ یابد. چون عشق كششى است، كشش تا به‏‌هنگامى است كه به وصل مى‌‏رسد. اگر حقیقتى در لفاف این مجاز نباشد، پس از وصل، آن كشش تمام شده است؛ زیرا وصل، آخر و سرانجام كشش است و نقطه مشخص دارد؛ اما حقیقت، انتها ندارد، وقتى كشش به‏‌سوى حقیقت و براى رسیدن به آن یافت شد، تا ابد ادامه پیدا مى‌‏كند؛ هر قدر دایره آرزوهاى شما بزرگ باشد، عشقى كه نصیب شما مى‏‌شود بزرگ‏تر است.»(۱۷)

محیط خانواده، محل تلاقى عشق زن و مرد است كه این تلاقى كثرت را به وحدت و فصل را به وصل مى‌‏رساند و با ظهور این عشق، ابر انسانیت بر آسمان خانه، دامن‏ گستراند و به‏‌دنبال آن، باران محبت بر قله‏‌هاى اندیشه و دشت دل اعضاء خانواده مى‌‏بارد تا فرزندان كه نتیجه تلاقى این دو عشق مى‌‏باشند در فضاى پر طراوت خانواده رشد كنند.

انسان، (علاوه بر احساساتى كه از مقوله شهوت هستند) نوعى دیگر احساسات دارد كه از لحاظ حقیقت و ماهیت با شهوت مغایر است، بهتر است نام آن‏ را عاطفه و یا به تعبیر قرآن «مودّت» و «رحمت» بگذاریم…

در قرآن كریم رابطه میان زوجین را با كلمه «مودّت» و «رحمت» تعبیر مى‏‌كند «وَ مِن آیاتِهِ اَن خَلَقَ لَكُم مِن اَنفُسِكُم اَزواجاً لِتَسكُنُوا اِلَیها وَ جَعَلَ بَینَكُم مَوَدّةً وَ رَحمَةً» (۱۸) و این نكته بسیار عالى است. اشاره به جنبه انسانى و فوق حیوانى زندگى زناشویى است. اشاره به این ‏است‏ كه عامل شهوت، تنها رابطه طبیعى زندگى زناشویى نیست، رابطه اصلى صفا و صمیمیت و اتحاد دو روح است و به ‏عبارت‏ دیگر آنچه زوجین را به ‏یكدیگر پیوند یگانگى مى‏ دهد مهر و مودّت و صفا و صمیمیت است نه شهوت كه در حیوانات هم هست.(۱۹)

عشقى كه نه عشق جاودانى است‏بازیچه شهوت جوانى است‏
عشق، آیینه بلند نور است‏شهوت ز حساب عشق، دور است‏(۲۰)

بقاء خانواده، به عشق بستگى دارد و عشق و محبت از نیازهاى حیاتى این كانون سازندگى است. شجره طیبه خانواده، زمانى با طراوت و شاداب است كه از مایه حیاتى عشق، سیراب شود و زندگى، وقتى شیرین خواهد بود كه فضاى آن از شمیم عشق پر شده باشد.

در تعالیم تربیتى اسلام، به مناسبت‌‏هاى مختلف، بر این ‏نكته تأكید مى‏‌شود كه زن و مرد به‏ عنوان ركن خانواده باید به یكدیگر عشق بورزند تا در سایه دلبرى‏ هاى آنان، فرزندان راه رشد و تعالى را طى نمایند، این موضوع در فرهنگ دین از چنان اهمیتى برخوردار است كه یكى از نشانه‏ هاى ایمان، عشق‏ ورزى نسبت به اهل و عیال، در محیط خانواده مى‌‏باشد، چنان‏كه پیامبر اكرم(ص) فرمود:

«كُلَّمَا ازْدَادَ الْعَبْدُ إِیمَاناً ازْدَادَ حُبّاً لِلنِّسَاء»(۲۱)

«به‏ هراندازه كه ایمان انسان، افزایش پیدا كند عشق او نسبت به همسرش بیشتر مى‏ شود.»

گرم نگه داشتن محیط خانواده به ‏وسیله عشق‏ ورزى و دلبرى از اخلاق پیامبران الهى است، در این مورد امام صادق(ع) فرمود: از سیره رفتارى و اخلاقى پیامبران خدا، عشق به زنان بوده است «مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِیَاءِ حُبُّ النِّسَاءِ»(۲۲)

پیامبر اكرم(ص) در مورد دیگر فرمود:

«أَحْسَنُ النَّاسِ إِیمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً وَ أَلْطَفُهُمْ بِأَهْلِهِ وَ أَنَا أَلْطَفُكُمْ بِأَهْلِی»(۲۳)

«نیكوترین مردم از لحاظ ایمان، خوش ‏اخلاق‏ترین مردم هستند، آنان، نسبت به خانواده خود مهربان‏ترین مى‏‌باشند و من نسبت به خانواده و اهل و عیالم از همه مهربان‏تر هستم.»

براساس تعالیم نبوى، مرد نباید عشق خود را نسبت به همسرش پنهان كند، او باید به هر بهانه ‏اى به همسر خود بفهماند كه من، تو را دوست مى‏‌دارم، زیرا ابراز و اظهار دوستى نسبت به زن موجب مى‏‌گردد تا شعله‏‌هاى عشق برافروخته‏‌تر، و اركان خانواده استوارتر گردد. پیامبر اكرم(ص) فرمود:

«قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ إِنِّی أُحِبُّكِ لَا یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبَداً»(۲۴)

«سخن شوهر به همسرش كه بگوید «من تو را دوست دارم» هرگز از صفحه دل زن پاك نمى‏‌شود.»

پیشوایان دین از زن به «لعبه» تعبیر كرده‌‏اند «لعبه» به معنى دلبر و معشوق است. آن‏‌چیزى كه فكر و ذهن انسان را به‌‏گونه‏اى لذت‏بخش و عاشقانه به خود مشغول مى‏‌كند «لعبه» نامیده مى‏شود. پیامبر اكرم(ص) فرمود:

«إِنَّمَا الْمَرْأَةُ لُعْبَةٌ»(۲۵)

«زن براى همسرش معشوق است.»

عَنِ الباقِر(ع): «مَنِ اتَّخَذَ امْرَأَةً فَلْیُكْرِمْهَا فَإِنَّمَا امْرَأَةُ أَحَدِكُمْ لُعْبَتُهُ فَمَنِ اتَّخَذَهَا فَلَا یُضَیِّعْهَا»(۲۶)

امام باقر(ع) فرمود: «كسى‏‌كه زن مى‌‏گیرد باید او را گرامى بدارد، زیرا همسر هر كدام از شما دلبر است بنابراین كسى‏‌كه او را به همسرى برگزیده، باید حقوق او را ضایع نكند.»

برخى از اندیشمندان روان‏شناس مانند «ویكتور فرانكل» نقش و تأثیر عشق را در شناختن معشوق بیان داشته و مى‏‌گوید:

«عشق، تنها راهى است كه با آن، مى‏‌توان به ژرفاى وجود دیگرى راه پیدا كرد. كسى نمى‌‏تواند از وجود و سرنوشت فرد دیگرى كاملاً آگاه شود، مگر این‏كه عاشق او باشد. به‏‌وسیله درك و درایت عشق است كه انسان مى‏‌تواند صفات شخصى و الگوى رفتارى محبوب خود را به‏‌خوبى دریابد، تا جایى‌‏كه حتى چیزى را كه بالقوه در اوست و باید به فعلیت درآید درك كند. عشق نتیجه میل جنسى و لذت‌‏هاى نفسانى نیست.»(۲۷)

فلاسفه اسلامى نیز مراتب عشق را عین مراتب وجود دانسته‌‏اند چنان‏كه ملاصدرا مى‏‌گوید:

«مراتب عشق، همین مراتب وجود است، هرجا وجود، قوى است، آن‏جا عشق قوى و كامل است و هرجا وجود ضعیف است، ظهور عشق، ضعیف خواهد بود و عشق با هستى مساوق و ملازم، بلكه متحد است.»(۲۸)

گر عشق نبودى و غم عشق نبودىچندین سخن نغز كه گفتى كه شنودى؟
ور باد نبودى كه سر زلف ربودىرخساره معشوق به عاشق كه نمودى؟(۲۹)

اگر مرد باید به همسرش عشق بورزد، زن نیز باید در دلبرى و عشق‏‌ورزى نسبت به شوهرش چنین باشد. هنر زن، وقتى در عرصه زندگى زناشویى جلوه مى‏‌نماید كه با هنرمندى، در ذهن و ضمیر شوهرش، حضورى پررنگ و شیرین داشته باشد، او باید دل شوهر خود را به‏‌گونه‌‏اى تسخیر كند كه جایى براى غیر او یافت نشود.

نمونه‏‌هاى بسیارى از زنان با شخصیت، در تاریخ وجود داشته‌‏اند كه با اخلاق و ایمان، عشق و ایقان توانسته‌‏اند خانواده را به كانون عشق مبدل سازند و الگوى زیبایى و عشق، براى همه خانواده‏‌ها باشند، كه یكى از این نمونه‌‏ها، همسر باوفا و بافضیلتِ سرور آزادگان حضرت حسین‏‌بن على(ع) است. «رباب» دختر «امرءالقیس» و همسر امام حسین(ع)، زنى با شخصیت و پاكدامن است او در كنار همسرش و در خانه امامت و ولایت، با معرفت و ذكاوت در اداره امور مربوط به خانواده، آن چنان امام حسین(ع) را شیفته ادب و معرفت خود كرده بود كه آن‏ حضرت علاقه‌‏مندى خویش را در شعرى این‏طور بیان مى‏‌كند و مى‌‏فرماید:

لَعَمرُكَ اِنّنى لَاُحِّبَ داراًتَحُلُّ بِها سَكینَةَ وَ الرَّبابُ‏
اُحِبُهُما وَ اَبذُلُ جُلَّ مالِىوَ لَیسَ لِلاِئمى فِیها عِتابُ‏(۳۰)

سوگند به جان تو! من خانه‏‌اى را دوست مى‏‌دارم كه سكینه و رباب در آن باشند. بله! به آن دو عشق مى‏‌ورزم و عمده مال و دارایى خود را در طریق این عشق مى‌‏بخشم و آن‏كس‏‌كه این عشق‌‏ورزى را نمى‏‌پسندد حق سرزنش مرا ندارد.

از دیگر زنان با فضیلت تاریخ بشرى، كه كانون خانواده را با شعله‌‏هاى عشق، گرم و نورانى مى‏‌داشت حضرت فاطمه(ع) است. این بانوى بزرگوار، علاوه بر انجام وظایف و حقوق همسرى، یكى از حامیان شجاع و همراهان باوفاى شوهرش حضرت على(ع) در میدان‏‌هاى مختلف اجتماعى، سیاسى و علمى بود.

روزى پیامبر اكرم(ص) براى ارزیابى میزان عشق و محبت این زن و شوهر، هر یك از آن دو را مورد سؤال قرار داد تا با پاسخى كه خواهند داد میزان علاقه‏‌مندى هر یك را نسبت به دیگرى به دست آورد، لذا از حضرت على(ع) پرسید: همسرت فاطمه(ع) را چگونه یافتى؟ علی(ع) در پاسخ گفتند: خوب یاورى است در اطاعت كردن خدا «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ» سپس از دخترش حضرت فاطمه(س) در مورد همسرش پرسید كه او را چگونه یافتى؟ فرمود: «بهترین شوهر یافتم» «قالَت: خَیرُ بَعلٍ»(۳۱)

عشق، محیط خانه را صفا مى‏‌بخشد، كلیدى براى حل بسیارى از مشكلات زندگى است، حرارت و شور زایدالوصفى به‏‌وجود مى‏‌آورد. سختى‏‌ها را آسان مى‏‌كند و سكوت و سكون را به جنبش و جوشش مبدل مى‌‏سازد. مولوى عشق را این‏طور توصیف و معرفى مى‌‏كند:

عشق جوشد بحر را مانند دیگ‏عشق ساید كوه را مانند ریگ‏
عشق بشكافد فلك را صد شكاف‏عشق لرزاند زمین را از گزاف‏
با محمد بود عشق پاك جفت‏بهر عشق، او را خدا لولاک گفت‏(۳۲)

۲. خردمندى و حكمت‏

از دیگر نیازهاى معنوى خانواده، «خردمندى» و «حكمت» است براى شكوفایى استعدادهاى اعضا خانواده و دستیابى به اهداف زندگى خانوادگى، كه همان رسیدن به قله تعالى و كمال مى‌‏باشد. عقل و حكمت، از ارزشمندترین وسیله و ابزارى هستند كه سیادت و سعادت انسان را تضمین مى‏‌كنند.

هرگاه در دریایى زندگى، كشتى خانواده را به ناخداى «عقل» بسپاریم و «حكمت» را قطب‏‌نماى آن قرار بدهیم بدون‏‌تردید كشتى به ساحل نجات خواهد رسید.

همان‏طوركه خانواده به اقتصاد نیازمند است به خردمندى و حكمت نیز نیاز دارد برخلاف ثروت و اقتصاد كه به هر مقدار افزایش پیدا كند مشكلات روحى و روانى صاحب ثروت بیشتر مى‌‏شود صاحب حكمت و خرد، با افزایش عقل و بینش، از روح و روان آرام‏ترى برخوردار است.

میزان خردمندى هر فرد را مى‏‌توان از نوع گفتار و كردارش به دست آورد زیرا عرصه‏‌هاى پرفراز و نشیب زندگى، میدان تجلى افكار و اندیشه‏‌ها است و آنان كه در این میدان، گفتارى سنجیده و رفتارى پسندیده دارند، در حقیقت، شخصیت خردمندانه خود را به نمایش مى‌‏گذارند.

نشانه‌‏هاى خردمندى

براى اداره خانواده، به یك سلسله امورى نیازمند هستیم كه هركدام از آن‏ها نشانه‌‏اى از خردمندى است و ما در اینجا به چند مورد از این نشانه اشاره مى‌‏كنیم:

۱. تدبیر: تدبیر در امور یعنى كار را سنجیده انجام دادن و به پایان آن اندیشیدن، حضرت على(ع) در كلامى كوتاه، تدبیر را یكى از نشانه‌‏هاى خردمندى مى‏‌داند و می‏‌فرماید: هیچ عقلى همانند تدبیر نیست «لاعَقلَ كَالتَّدبِیرِ»(۳۳)

۲. دوستى با دیگران: محبت و دوستى با دیگر انسان‏‌ها، نه تنها از علائم خردمندى به شمار مى‌‏آید بلكه به تعبیر امیرمؤمنان على(ع) چنین رفتارى رأس خردمندى به شمار مى آید: «رَأْسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الْإِیمَانِ بِاللَّهِ(عَزَّوَجَلَّ) التَّحَبُّبُ إِلَى النَّاسِ»(۳۴)

۳- مدارا: مدارا و رفق به معنى آسان‏‌گیرى و همراهى با دیگران است به‏‌شرط این‏كه در تضاد با اصول اعتقادى و احكام صریح شرعى نباشد، پیامبر اكرم(ص) فرمود: خردمندترین مردم كسى‌‏است‏ كه نسبت به مردم مداراكننده‌‏ترین باشد. «اَعقَلُ النّاسِ اَشَدُّهُم مُداراةً لِلنّاسِ»(۳۵)

۴- خوش‏رفتارى : رفتار نیكو، زوج انسان را سبك مى‌‏كند و او را به آرامش مى‌‏رساند، چون برخى از سختى‏‌هاى زندگى، با خوش‏‌رفتارى آسان مى‏‌شود. «حسن رفتار» فضاى زندگىِ اجتماعى را نیز تلطیف مى‏‌كند و گاه كینه‌‏هاى كهنه، با خوش‏رفتارى تبدیل به دوستى‏‌هاى پایدار مى‏‌گردد.

یكى از عوامل مؤثر در موفقیت انسان‏ها، اخلاق نیك بوده است چنان‏كه خداوند در قرآن كریم به پیامبر اكرم(ص) مى‏‌فرماید: داراى اخلاق والایى هستى «اِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمِ» (۳۶) و در آیه دیگر رمز موفقیت پیامبر(ص) را در دلى مهربان و رفتارى صمیمانه مى‏‌داند و مى‏‌فرماید: اگر سنگدل و تندخو بودى مردم از اطراف تو پراكنده مى‏‌شدند و این اخلاق نیكو از عنایت الهى است كه نصیب تو گردیده و همین امر موجب موفقیت تو شده است «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»(۳۷)

با توجه به مطالب فوق، آیا كسانى‏‌كه در زندگى، به موفقیت خود مى‌‏اندیشند نباید خوش‏رفتارى را سرلوحه كارهاى اجتماعى خویش قرار بدهند؟ كلام امام مجتبى(ع) پاسخى براى این پرسش است كه فرمود: خوش‏رفتارى با مردم، سرسلسله خردمندى است «رَأسُ العَقلِ مُعاشِرَةُ النّاسِ بِالجَمیل»(۳۸)

هر یك از نشانه‏‌هاى خردمندى را كه برشمردیم از نیازهاى اساسى خانواده به‏‌شمار مى‏‌آید و همه موارد ذكر شده از مقوله نیازمندى‏‌هاى معنوى است.

خانواده را باید با تدبیر اداره كرد و با صمیمیت و دوستى، روابط اعضا را تحكیم بخشید و با آهنگ رفق و مدارا، كجى‏‌ها را به راستى و دورى‌‏ها را به نزدیكى تبدیل ساخت و با خوش‏رفتارى، آرامش را به زندگى هدیه كرد و زشتى‌‏ها را با اخلاق نیكو، تبدیل به زیبایى نمود.

  • حكمت

یكى از اهداف پیامبران الهى تعلیم حكمت است، آنان برانگیخته شده‌‏اند با رشد فكرى و تعالى انسانى را در پرتو تعلیم كتاب و حكمت تحقق ببخشند. «یُعَلمُهُمُ الكِتابَ وَ الحِكمَةَ…»(۳۹)

اندیشوران اسلامى، در تعریف حكمت، مطالب مختلفى را بیان كرده‌‏اند. راغب اصفهانى در كتاب ارزشمند «مفردات» مى‏‌گوید: حكمت، به‌‏معناى رسیدن به حق، توسط علم و عقل است. «الحكمة اصابة الحق بالعلم و العقل»

آنچه از معناى حكمت به دست مى‏‌آید این ‏است‏ كه حكمت از تلاقى علم و عقل ظهور پیدا مى‏‌كند و هرگاه این دو مقوله گران‌‏بها با یكدیگر تلاقى نمایند حاصل جمع آن‏ها نور امنیتى ایجاد مى‏‌كنند كه انسان را به رستگارى مى‏‌رسانند و ما آن‌‏را حكمت مى‏‌نامیم چنان‏كه حضرت مسیح(ع) در تفسیر واژه حكمت مى‏‌فرماید: نور هر دلى حكمت است «اِنَّ الحِكمَةَ نُورُ كُلِّ قلبٍ»(۴۰)

على(ع) از حكمت، به نور معرفت تعبیر مى‏‌كند و مى‏‌فرماید: حكمت چراغ معرفت است «اَلحِكمَةُ ضیاءُ المَعرِفَةِ»(۴۱) و در كلام دیگرى نتیجه حكمت را رستگارى و پیروزى مى‏‌داند و مى‌‏فرماید: ثمر درخت حكمت، رستگارى است. «ثَمَرَةٌ الحِكمَةِ الفَوزِ»

یكى از دانشمندان غربى به نام «وایتهد» در مورد فرق میان علم و حكمت مى‏‌گوید: «بعد از آن‏كه عوامل غریزه و خمیرمایه عقلانى سهم خود را ادا كردند، نوبت به تصمیم مى‏‌رسد كه نحوه درآمیختگى عقل و غریزه را معین مى‏‌كند، این عامل را حكمت‏ نامم.»

نقش حكمت آن است‌‏كه به‌‏عنوان عامل تعیین‏‌كننده‌‏اى بر خمیرمایه عقلانى عمل نموده و براى هر شرایط مشخص نتیجه معینى به دست مى‌‏دهد.

حكمت، متناسب است با وسعت داده‏‌ها و آگاهى‏‌هایى كه در یقین نهایى مؤثر واقع مى‏‌شود. فعالیت‏‌هاى عقلانى عبارت است از دادن نظام منسجم و منطقى به مفاهیمى كه از اركان تجربه غریزى آغاز كرده‌‏اند.

فهمیدن همواره تا حدودى مستلزم حذف زمینه‌‏هاى ناهماهنگى عقلانى پیشین است. اما حكمت، پیگیرى مصرّانه فهم عمیق‏تر است كه دائماً نظام عقلانى را از اهمیت آنچه حذف كرده آگاه مى‌‏سازد. این سه عنصر غریزه، هوش و حكمت را نمى‌‏توان از هم جدا كرد. آن‏ها درهم‌‏آمیخته، بر یكدیگر اثر گذارده، و در عوامل نامتجانسى ادغام مى شوند.»(۴۲)

با توجه به توضیحى كه پیرامون «حكمت» داده شد مى‏‌توان رابطه خانواده را با مقوله قسمت به دست آورد. چنان‏كه پیش از این هم اشاره كردیم خانواده به‏‌منزله كشورى است با ابعاد كوچك‏تر، زیرا هر آنچه را كه یك كشور نیازمند است كشور كوچك خانواده نیز به آن نیاز دارد. چه كسى است كه نداند از اصول كشوردارى، حكمت است برخى از متفكران گفته‌‏اند: بر كشور با قدرت باید مسلط شد و با حكمت باید آن‌‏را اداره كرد.

در اداره امور خانواده، حكمت، از نیازهاى اساسى به‏‌شمار مى‏‌آید، چون روابط زن و شوهر، تربیت فرزندان، كسب درآمد، توزیع و مصرف امكانات اقتصادى، آینده‌‏نگرى در مسائل مربوط به خانواده، برنامه‏‌ریزى براى رشد و سعادت اعضاء و… نیاز به درآمیختگى علم و عقل دارد تا از این دو مقوله ارزشمند، نورانیت، معرفت و بصیرتى به نام حكمت به‏‌وجود آید و به‏‌عنوان قطب‌‏نماى زندگى، كشتى خانواده را به ساحل سعادت برساند، همه این مطالب را مى‏‌توان در یك جمله حكیمانه، از زبان پیامبر گرامى اسلام(ص) شنید كه فرمود:

«مَامِن بَیتٍ لَیسَ فیهِ شَىء مِنَ الحِكمَةِ اِلّا كانَ خَراباً(۴۳)

«خانه‌‏اى كه در اداره آن، حكمت نباشد، ویرانه‏‌اى بیش نیست.»

 

پی‌نوشت:

 

۱۴.      طوسى، خواجه‏‌نصیرالدین/ شرح اشارات/ ج ۳/ ص ۳۶/ به نقل جوان و روابط/ ص ۳۱

۱۵.      مطهرى، مرتضى/ جاذبه و دافعه على(ع)/ ص ۴۹

۱۶.      مولوى، جلال‏‌الدین محمد/ كلیات مثنوى/ دفتر اول/ ص ۷

۱۷.      مترلینگ، موریس/ عقل و سرنوشت ج ۳ / ص ۱۴۸

۱۸.      روم/ آیه ۲

۱۹.      مطهرى، مرتضى/ جاذبه و دافعه على(ع)/ ص ۴۸/ ۵۰

۲۰.      نظامى گنجوى

۲۱.      نورى، میرزاحسین/ مستدرك الوسائل/ ج ۱۴/ ص ۱۵۷

۲۲.      مجلسى، محمدتقى/ روضة المتقین/ ج ۸/ ص ۸۷

۲۳.      مجلسى، محمدباقر/ بحارالانوار/ ج ۷۱ ص ۳۸۷

۲۴.      حر عاملى/ محمد/ وسائل الشیعة/ ج ۱۴/ ص ۱۰ حدیث شماره ۲۴۹۳۰

۲۵.      مجلسى، محمدباقر/ بحارالانوار/ ج ۱۰۳/ ص ۲۵

۲۶.      همان/ ج ۷۶/ ص ۸۵

۲۷.      فرانكل، ویكتور/ انسان در جستجوى معنى/ ترجمه اكبر معارفى/ ص ۷۳

۲۸.      الهى قمشه‌‏اى، مهدى/ حكمت الهى/ ص ۱۴۲

۲۹.      مجموعه مصنفات شیخ اشراق/ ج ۳/ ص ۲۶۸

۳۰.      موسسه تحقیقات باقرالعلوم/ كلمات الامام الحسین(ع)/           ص ۸۲۵

۳۱.      جمعى از پژوهندگان/ نهج‌‏الحیاة یا فرهنگ سخنان فاطمه(س) / ص ۲۲۳

۳۲.      مولوى/ جلال‏‌الدین محمد/ كلیات مثنوى/ دفتر پنجم/ ص ۵۱۳

۳۳.      دكتر صبحى الصالح/ نهج‌‏البلاغه/ حكمت ۱۱۳ / ص ۶۷۶

۳۴.      محمدى رى شهرى، محمد/ میزان‌‏الحكمة/ ج ۶/ ص ۴۳۳

۳۵.      همان/ ص ۴۲۳

۳۶.      قلم/ آیه۴

۳۷.      آل عمران/ آیه ۱۵۹

۳۸.      بحارالانوار/ ج ۷۸/ ص ۱۱۱

۳۹.      جمعه/ آیه ۲

۴۰.      مجلسى، محمدباقر/ بحارالانوار/ ج ۷۸/ ص ۷۰

۴۱.      عبدالواحد/ غررالحكم/ تصحیح محدث ارموى/ ج ۳ / ص ۳۳۳/ حدیث ۴۶۴۵

۴۲.      نصرى، عبدالله/ مبانى رسالت انبیاء در قرآن / ص ۴۶

۴۳.      طبرسى، فضل‌‏بن الحسن/ مجمع البیان ج ۱ / ص ۳۸۲