دانش و اطلاعات علمى در كف بدگوهران، فتنه به‌‏وجود مى‌‏آورد و چنین دانشى نه تنها براى جامعه مفید نخواهد بود بلكه صاحب خویش را به ورطه نابودى و هلاكت خواهد افكند. این‏گونه انسان‏‌ها، به تعبیر…

**************************************************

رسالت علم و مسئولیت عالم از دیدگاه امام خمینی-بخش اول

 

پدیدآورنده: سید رضا تقوی

رهبر معظم انقلاب اسلامی(مدظله‌‏العالی):

انسان صالح آن‌‏کسی نیست که علم دارد امّا نیت به خدمت گذاشتن این علم را ندارد… انسان صالح آن انسانی است که هم دانش دارد، هم آن انگیزه و آن نیّت و آن علاقه و تعهد را برای به کار بردن خوب این دانش دارد؛ یعنی همان چیزی که ما به آن «تعهد» می‏‌گوئیم. اگر این انگیزه وجود نداشته باشد آن تخصص به درد نمی‏‌خورد.

دانشگاه تهران (۷/۷/۱۳۶۴)

رسالت علم

در نظام فكرى و فرهنگى اسلام، علم و دانش را جایگاهى بلند و مقدس است و چون دانش و معلومات در نگاه اسلام ارزش محسوب شده‌‏اند، به همین اعتبار آن ظرفى كه مظروف دانش را گرد آورد، ارزشمند مى‏‌گردد و لذا براساس چنین تفكرى، عالم و دانشمند، منزلتى والا و شأنى بالا را به خود اختصاص‌ مى‌‏دهد.

علم در دیدگاه اسلام، وسیله و ابزار ضرورى زندگى است. زندگى بدون دانش و معلومات، زندگى انسانى نمى‌‏تواند باشد و به هر مقدار كه این ابزار كارساز، انسان را در دستیابى به اهداف و آرمان‏‌هایش مدد برساند، به همان مقدار بر ارزش و تقدس آن افزوده مى‏‌گردد.

آیین دانش‌‏دوست اسلام، یكى از معیارهاى برترى و ارزشمندى انسان‏‌ها را در این مى‏‌داند كه از دانش بیشترى برخوردار باشند:

«قالَ النَّبىُّ(ص): أَكْثَرُ النَّاسِ قِیمَةً أَكْثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَقَلُّ النَّاسِ قِیمَةً أَقَلُّهُمْ عِلْماً»(1)

«پیامبر اكرم(ص) فرمود: انسان‌‏هایى ارزشمندتر هستند كه از دانش و علم بیشترى برخوردار باشند و مردمى كه داراى دانش كمترى هستند، ارزش كمترى دارند.»

از نظر اسلام، علم را براى علم آموختن مردود است. علم براى عمل و عمل براى دستیابى به اغراض و اهداف خلقت مى‌‏باشد.

هرگاه علم به‌‏عنوان ابزار در خدمت حق و حقیقت قرار نگیرد، بدون‏‌تردید در خدمت نفس و نفسانیت قرار خواهد گرفت و در چنین شرایطى نه تنها موجبات اوج انسان را فراهم نمى‏‌سازد بلكه وسیله‏‌اى براى سقوط و یا حجابى براى هبوط او مى‏‌گردد. تیغ تیزى خواهد بود در دست زنگى مست و ابزارى براى انحراف و انحطاط بیشتر كه به قول مولوى، جهل از این علم به‏‌مراتب بهتر است.

بد گهر را علم و فن آموختندادن تیغ است دست راهزن‏
تیغ دادن در كف زنگى مستبه كه باشد علم ناكس را به دست‏
علم و مال و منصب و جاه و قرانفتنه آرد در كف بد گوهران‏
پس غزا زین فرض شد برمؤمنانتا ستانند از كف مجنون سنان‏
جان او مجنون، تنش شمشیر اوواستان شمشیر را زین زشت خو
آنچه منصب مى‏كند با جاهلاناز فضیحت، كى كند صد ارسلان‏
چون قلم در دست غدارى فتادلاجرم منصور بر دارى فتاد
علم و منصب ناكسى كه‌‏آرد به دستطالب رسوایى خویش آمده است‏
حكم چون در دست گمراهى فتادجاه پندارید و در چاهى فتاد(2)

دانش و اطلاعات علمى در كف بدگوهران، فتنه به‌‏وجود مى‌‏آورد و چنین دانشى نه تنها براى جامعه مفید نخواهد بود بلكه صاحب خویش را به ورطه نابودى و هلاكت خواهد افكند. این‏گونه انسان‏‌ها، به تعبیر مولاى متقیان حضرت على(ع)، دانشمندان جاهل و عالمان نادان هستند كه هرچه بر دانش و معلومات آن‏ها افزوده گردد، حصار ظلمت و حجاب اِنانیت، آنان را از گوهر حقیقت دورتر مى‏‌گرداند.

«قالَ عَلىٌّ(ع): رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لَایَنْفَعُهُ‏‏»(3)

«حضرت على(ع) فرمود: چه‏‌بسا عالمى كه جهلش او را كشته و دانش و علمش وى را سودى نبخشیده است.»

در حوزه معارف الهى، راهیان وادى سلوك و طالبان دیدار حضرت محبوب را چنین مقرر است كه در نخستین لحظه ورود به حلقه اهل عرفان، ظرفیت‏‌نگرى و قابلیت‏‌سنجى مى‏‌كنند و به مقدار ظرفیت و قابلیت مرید، اسرار عشق و مستى را به او مى‏‌آموزند و استاد این كلاس، با احتیاط و وسواس چنین تعلیم مى‏‌دهد كه اسرار را در اختیار بیگانه نهادن، جرم و گناهى نابخشودنى به‏‌حساب مى‏‌آید.

طالب نباید مدعى و خودپرست باشد، چنان‏كه حافظ مى‏‌گوید:

با مدعى مگویید اسرار عشق و مستى‏تا بى‏‌خبر بمیرد در درد خودپرستى‏

اسرار را باید در مخزن دل پنهان كرد و در دل را قفل نمود و كلیدش را فقط به دل‏ستان داد.

دلم كه مخزن اسرار بود دست قضادرش ببست و كلیدش به دل‏ستانى داد

در نظام تعلیم و تربیت اسلام توصیه مى‏‌گردد كه گوهر گران‏ب‌ها را نباید بر گردن افراد نالایق افكند، چنان‏كه حضرت على(ع) مى‏‌فرماید:

«لَا‏تُعَلِّقُوا الْجَوَاهِرَ فِی أَعْنَاقِ الْخَنَازِیرِ»(4)

«گوهرهاى ارزشمند را آویزه گردن خوك‌‏ها نكنید.»

بزرگان معرفت در تفسیر كلام امیر بیان و حكمت گفته‌‏اند: منظور از گوهر در سخن آن‏‌حضرت، گوهر علم و دانش است كه نباید زینت‌‏بخش گردن روح و روان افراد خوك‏‌خصلت گردد و این تفسیر با احادیث دیگرى كه در حوزه تربیتى اسلام وجود دارد، از هر جهت مطابقت مى‏‌كند. یكى از آن‏‌همه بسیار به‏‌عنوان نمونه، حدیث زیر مى‏‌باشد:

«عَنْ أَبِی‏‌عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: قَامَ عِیسَى‏‌ابْنُ مَرْیَمَ(ع) خَطِیباً فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ فَقَالَ: یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تُحَدِّثُوا الْجُهَّالَ بِالْحِكْمَةِ فَتَظْلِمُوهَا وَ لَاتَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَظْلِمُوهُمْ»(5)

«از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمود: عیسى‏‌بن مریم در جمع بنى‏‌اسرائیل براى ایراد خطا به‏‌پا خاست و فرمود: اى بنى اسرائیل! سخنان حكیمانه را در اختیار نادانان قرار ندهید كه به حكمت ستم روا داشته‌‏اید و از تعلیم حكمت به افراد شایسته دریغ نورزید كه اگر چنین كنید به شایستگان ستم نموده‌‏اید.»

بدون جهت نیست كه اسلام تعلیم را در كنار تزكیه مى‌‏آورد و معتقد است كه قابلیت‏‌هاى روحى و آمادگى‏‌هاى ذهنى كه به‌‏وسیله تزكیه در جان انسان جوانه می‌‏زند، عامل اطمینان‌‏بخشى مى‌‏گردد تا ابزار علم و دانش در اختیار افراد صالح باشد.

امام خمینى(ره) كه در عرصه عرفان و سیر و سلوك به مقامات بالایى دست یافته و از لحاظ علمى، قله بلند فقه و فقاهت را تسخیر كرده بودند، همیشه نسبت به موضوع یادشده حساسیت خاصى داشتند كه از میان سخنان فراوانى كه در این مورد دارند، تنها به انتخاب یك نمونه اكتفا مى‏‌كنیم:

«آنان كه دین‏‌سازى كرده و باعث گمراهى و انحراف جمعیت انبوهى شده‏‌اند، بیشترشان اهل علم بوده‌‏اند؛ بعضى از آنان در مراكز علم تحصیل كرده و ریاضت‏‌ها كشیده‌‏اند. رئیس یكى از فرق باطله در همین حوزه‏ه‌اى ما تحصیل كرده است، لیكن چون تحصیلاتش با تهذیب و تزكیه توأم نبوده، در راه خدا قدم برنمى‏داشته و خبائث را از خود دور نساخته بود، آن‌‏همه رسوایى به‌‏بار آورده است. اگر انسان، خبائث را از نهادش بیرون نكند، هرچه درس بخواند و تحصیل نماید، نه تنها فایده‏‌اى بر آن مترتب نمى‏‌شود بلكه ضررها دارد.

علم وقتى در این مركز خبیث وارد شد، شاخ و برگ خبیث به‌‏بار آورده و شجره خبیثه مى‌‏شود. هرچه این مفاهیم در قلب سیاه و غیرمهذب انباشته گردد، حجاب زیادتر می‏‌شود و در نفسى كه مهذب نشده، علم حجاب ظلمانى است؛ «الْعِلمُ هُوَ الْحِجابُ الْأَكبَرِ» لذا شر عالم فاسد براى اسلام از همه شرور خطرناك‌‏تر و بیشتر است.

علم نور است ولى در دل سیاه و قلب فاسد، دامنه ظلمت و سیاهى را گسترده‌‏تر مى‏‌سازد. علمى كه انسان را به خدا نزدیك مى‏‌كند، در نفس دنیاطلب باعث دورى بیشتر از درگاه ذى‏‌الجلال مى‏‌گردد.»(6)

براى این‏كه با دیدگاه اسلام نسبت به علم و دانش بهتر و بیشتر آشنا گردیم، به منابع اسلامى مراجعه نموده و به‏‌طور خلاصه فرازهایى از این دیدگاه را ارائه مى‌‏دهیم:

١. حیات دل

از دیدگاه اسلام، دانش مایه حیات دل است و اگر دل حیات نداشته باشد، انسانیتى نخواهد بود.

«قالَ عَلىٌّ(ع): إِنَّ الْعِلْمَ حَیَاةُ الْقُلُوبِ‏»(7)

«حضرت على(ع) فرمود: همانا دانش، مایه حیات دل‏‌ها است.»

٢. وسیله هدایت

دستیابى به رمز و رازهاى جهان خلقت، موجب مى‏‌گردد تا به قدرت و حكمت جهان‌‏آفرین هرچه بیشتر پى برد.

«قالَ عَلىٌّ(ع): فَإِنَّ بِالْعِلْمِ تَهْتَدِی إِلَى رَبِّكَ‏‏»(8)

«حضرت على(ع) فرمود: به‌‏وسیله دانش به‏‌سوى پروردگارت هدایت مى‏‌شوی.»

٣. نگهبان انسان

دشمن در هر حال، غفلت و بى‌‏خبرى را مى‏‌خواهد تا از این طریق نفوذ كند و آخرین ضربه خود را فرود آورد ولى آنچه كه تا حدود زیادى جلو نفوذ دشمن را مى‏گیرد و از انسان نگهبانى و حراست مى‏‌كند، دانش و آگاهى است.

«قالَ عَلىٌّ(ع): الْعِلْمُ یَحْرُسُكَ»(9)

«على(ع) فرمود: علم و دانش از تو نگهبانى مى‏‌كند.»

٤. میراث پیامبران‏

پیامبران بزرگ الهى از مال و مكنت دنیایى چیزى به ارث نگذاشتند و تنها میراث آن آموزگاران بشریت در كلاس انسانیت، دانش و هدایت بوده است كه در طول تاریخ، انسان‏‌ها از آن بهره برگرفته و به حركت خود شتاب و به زندگى خویش رونق بخشیده‌‏اند.

«قالَ عَلىٌّ(ع): … أَنَّهُ مِیرَاثُ الْأَنْبِیَاءِ…»(10)

«حضرت على(ع) فرمود: علم و دانش، میراث پیامبران است.»

٥. ستون دین

سقف دین را ستونى است كه باید آن‌‏را شناسایى كرد و نسبت به ارزش و اهمیت آن پى برد.

«قالَ النَّبىُّ(ص): الْعِلمُ حَیاةُ الْإِسلامِ وَ عِمادُ الدّینِ‏»(11)

«پیامبر اسلام(ص) فرمود: دانش و آگاهى، مایه حیات اسلام و ستون دین مى‌‏باشد.»

٦. كمال انسان‏

قرآن كریم، مرتبت كمال انسان را با درجات دانش و آگاهى‏‌هاى علمى او مى‏‌سنجد و مى‏‌فرماید:

«یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتِ‏»(12)

«خداوند، مقام اهل ایمان و صاحبان دانش و آگاهى را رفیع مى‏‌گرداند.»

امام خمینى(ره) مسؤولان فرهنگى كشور را مورد خطاب قرار مى‏‌دهد و آنان را به فراگیرى علم و دانش در تمام مراحل زندگى توصیه و تشویق مى‏‌كند و اساس پیشرفت جامعه را در تقویت بنیه‏‌هاى علمى افراد آن‏‌جامعه مى‏‌داند و مى‏‌فرماید:

«مسأله آموزش و مسأله تعلیم و تربیت علمى یك مطلبى است كه در قرآن كریم و در احادیث اولیاى خدا از رسول اكرم(ص) تا سایر ائمه هدى، همه‏‌جا ذكر از این قضیه بوده است و تجلیل از مقام علما به‏‌معناى وسیع و وادار كردن به این‏كه باید علم را بیاموزند اگرچه در چین باشد و این مثل است، یعنى اگر چنان‏چه علم را هم از یك كشورهایى كه دورافتاده‌‏اند و از اسلام هم اطلاعى ندارند لكن از علمشان استفاده باید كرد و از مهد تا لحد، از وقت تولد تا آخر كه باز این یك تأكیدی است بر این‏كه مسأله تعلیم و تعلم انحصار به یك سنین خاصى ندارد و هیچ‏كس هم مستغنى از آن نخواهد بود.»

«علم یك حقیقت غیرمتناهى است و انسان اگر در تمام عمر هم تحصیل علم را بكند باز به آخر نرسانده است و لذا سزاوار است كه انسان در تمام مراحل عمر، مشغول تحصیل علم باشد، یعنى همه محتاجیم به این‏كه از یكدیگر چیز یاد بگیریم و همه محتاج به تعلیم و تربیت علمى هستیم و هیچ‏وقت نیست كه انسان از این مستغنى بشود و كسى‏‌كه بخواهد خودش را بسازد در جهت علم نباید در یك حدى كه رسید بگوید این بس است، كسى‏‌كه این معنا را توهم كند كه این مقدار بس است، این ادراك نكرده است ماهیت علم را. علم یك معنایى است، یك حقیقتى است در هر رشته‌‏اى كه آخر ندارد و غیرمتناهى است. از این‏‌جهت ما باید در تمام مدت عمرمان علم را تحصیل كنیم، مطالعات را داشته باشیم و دیگران را تربیت كنیم، تربیت علمى كنیم و سطح معلومات مردم را بالا ببریم…»(13)

مسئولیت علما

در فرهنگ فقه و فقاهت اسلامى با واژه‏اى به نام «تكلیف» برخورد مى‏‌كنیم كه همان معناى مسؤولیت را مى‌‏دهد و انسان «مكلّف» یعنى انسانى كه در برابر فرد و یا گروهى نسبت به انجام كارى مسئولیت دارد. البته از این نكته نباید غفلت كرد كه تكلیف و مسئولیت، مولود عوامل و شرایطى مى‌‏باشد كه در صورت تحقق آن عوامل، تكلیف نیز متولد مى‏‌گردد و هرگاه عوامل تكلیف‏‌زا و مسئولیت‌‏آور تحقق پیدا نكند، تكلیف و مسئولیتى وجود نخواهد داشت.

یكى از عوامل و شرایط تكلیف، قدرت است زیرا اگر انسان قدرت بر انجام عمل مورد نظر را نداشته باشد، نسبت به آن عمل، مكلف و مسؤول نیست؛ «لایُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها»

از دیگر شرایط تكلیف، علم و آگاهى به موضوع تكلیف است. هرگاه انسان نسبت به موضوع تكلیف آگاهى پیدا كرد باید براساس آگاهى و علم خود عمل كند. بنابراین علم مسؤولیت‏‌زا است و عالم نیز مسؤول و مكلّف.

آن روز كه گروهى از امت اسلامى در خانه حضرت على(ع) اجتماع مى‏‌كنند و با اصرار و التماس، خواستار پذیرش مسؤولیت مى‌‏شوند، آن‏‌حضرت چون خویش را در زمره علما و آگاهان به امور مسلمانان مى‏‌داند، احساس مسئولیت مى‏‌كند و در صحنه سیاسى، زمام امور حكومت اسلامى را بر دست مى‏‌گیرد و خود علت پذیرش مسؤولیت را این‏گونه بیان مى‏‌دارد:

«لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لَایُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا…»(14)

«اگر آن جمعیت انبوه براى بیعت با من حضور پیدا نمى‏‌كردند و مدد نمى‏‌رساندند كه حجت تمام گردد و خداوند از عالمان و آگاهان پیمان نگرفته بود كه راضى نشوند بر پرخورى ظالم و گرسنگى مظلوم، ریسمان شتر خلافت را بر پشت آن مى‏‌افكندم.»

میزان آگاهى با میزان مسؤولیت رابطه مستقیم دارد و هر آن كس كه دایره دانش و اطلاعاتش وسیع‏‌تر بشود، طبعاً مسئولیت‏‌هایش نیز بیشتر و سنگین‏‌تر خواهد بود و بر همین اساس حضرت امام حسین(ع) در خطبه پرشور «امر به معروف و نهى از منكر»، مسئولیت خطیر علما را به آنان گوشزد مى‌‏نماید و آن‏ها را از این‏‌جهت كه براساس علم و آگاهى خود به مسئولیت‌شان عمل نكرده‌‏اند، سخت مورد ملامت قرار مى‌‏دهد:

«وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَاتَفْزَعُونَ‏‏»(15)

«شما مى‏‌بینید كه پیمان‏‌هاى خداوند شكسته مى‌‏شود ولى فریاد دردمندانه شما بلند نمى‌‏شود.»

در منابع اسلامى، روایات فراوانى وجود دارد كه شدت تكلیف و غلظت مسئولیت را نسبت به عالمان جامعه با صراحت هرچه تمام‏‌تر بیان مى‏‌دارد:

«قالَ عَلىُّ(ع): لَایَسْتَوِی عِنْدَ اللَّهِ فِی الْعُقُوبَةِ الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لایَعْلَمُونَ…»(16)

«حضرت على(ع) فرمود: در نزد خداوند، جزاى عالمان و غیرعالمان یكسان نیست.»

در روز قیامت كه به پرونده اعمال انسان‏‌ها رسیدگى مى‏‌شود، هرگاه عالمى گناهى در پرونده داشته باشد، باید در برابر لغزش‌‏هایش سختى‏‌هاى بیشترى را متحمل گردد:

«قالَ الصّادِقُ(ع): یُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ أَنْ یُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِدٌ»(17)

«امام صادق(ع) فرمود: هفتاد گناه از جاهل آمرزیده مى‏‌شود پیش از آن‏كه یك گناه از عالم بخشیده گردد.»

امام‏ خمینى(ره) كه خود شاگرد شایسته مكتب قرآن و سنت نبوى مى‌‏باشد، در موارد و مناسبت‏‌هاى گوناگون به مسئولیت‌‏هاى علما و روحانیت اشاره داشته‌‏اند، چنان‏كه در موردى مى‏‌فرمایند:

«گناه عالم براى اسلام و جامعه اسلامى خیلى ضرر دارد. عوام و جاهل، اگر معصیتى مرتكب شود فقط خود را بدبخت كرده، بر خویش ضرر وارد ساخته، لیكن اگر عالمى منحرف شود و به عمل زشتى دست بزند، عالَمى را منحرف كرده، بر اسلام و علماى اسلام زیان وارد ساخته است.»(18)

سخن امام خمینى(ره) برگرفته از روایاتى مى‏‌باشد كه مسؤولیت حساس و سنگین عالمان را تذكر مى‌‏دهند. پیامبر اكرم(ص) در یك بیان تمثیلى، موقعیت علما را این‏گونه ترسیم فرموده‌‏اند:

«اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَیْ‏ءٍ إِذَا فَسَدَ فَالْمِلْحُ دَوَاؤُهُ، فَإِذَا فَسَدَ الْمِلْحُ فَلَیْسَ لَهُ دَوَاءٌ»(19)

مضمون این حدیث در زبان فارسى این‏‌طور معروف است كه: «هرچه بگندد نمكش مى‏‌زنند، واى به وقتى كه بگندد نمك.»

در جاى دیگر، حضرت امام خمینى(ره) به این نكته ظریف اشاره دارند كه فقها و علما به‏‌خاطر مقام فقاهتى و علمى‏‌شان، تكالیف سنگین‏‌ترى برعهده دارند:

«تكالیفى كه براى فقهاى اسلام است، بر دیگران نیست. فقهاى اسلام براى مقام فقاهتى كه دارند باید بسیارى از مباحات را ترك كنند و از آن اعراض نمایند. فقهاى اسلام باید در موردى كه براى دیگران تقیه است، تقیه نكنند. تقیه براى حفظ اسلام و مذهب بود كه اگر تقیه نمى‏‌كردند، مذهب را باقى نمى‏‌گذاشتند… اما وقتى كه اصول اسلام، حیثیت اسلام در خطر است، جاى تقیه و سكوت نیست…»(20)

پس از این مقدمه كوتاه و كلى كه پیرامون رسالت علم و عالم داشتیم، سیرى در بوستان پرطراوت سخنان مرشد و معلم كبیر انقلاب حضرت امام خمینى(ره) داشته باشیم تا مشام جان را از عطر آگاهى سرمست سازیم زیرا آن فقیه فرزانه با بینش هوشمندانه خود، پیرامون رسالت علما و مسؤولیت بسیار سنگینى كه در پیشگاه خدا و خلق دارند، از زوایاى گوناگون به تفسیر و تبیین آن‏ها پرداخته و رهنمودهاى جامع و ارزنده‌‏اى را ارائه فرموده‌‏اند كه مجموعه سخنان حكیمانه آن حكیم بزرگوار به‌‏عنوان بهترین میراث معنوى، فراراه امت اسلامى قرار دارد.

الف. نشر معارف اسلامى‏

علم و دانش، سرمایه حیات و سرچشمه بركات در زندگى انسانى است و كسى‏‌كه این سرمایه ارزشمند را در اختیار دارد نباید از نشر آن دریغ بورزد زیرا به هر مقدار كه عالم از هدایت‌‏هاى علمى و ارشادهاى فكرى خود، نسبت به دیگر انسان‌‏ها كوتاهى كند، به همان مقدار براى كاروان بشریت در دستیابى به قله كمال، مشكل ایجاد كرده است.

آیین دانش‏‌دوست اسلام با شیوه‏‌هاى گوناگون، دانشمندان را به نشر مفاهیم علمى تشویق مى‌‏كند:

«قالَ النَّبىُّ(ص): مَنْ نَشَرَ عِلْماً فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ»(21)

«پیامبر اكرم(ص) فرمود: كسى‏‌كه دریافت‏‌هاى علمى خود را نشر بدهد، پاداش او مانند كسى است كه به آن دانش عمل كرده باشد.»

حضرت امام صادق(ع) به یكى از دوستان دانشمند خود، این‏گونه توصیه مى‏‌كند:

«وَ بُثَّ عِلْمَكَ فِی إِخْوَانِكَ…»(22)

«دانش خود را در میان برادرانت نشر بده.»

اگرچه اسلام افراد بى‏‌دانش را به فراگیرى علوم مورد نیاز تشویق و ترغیب مى‏‌كند ولى دانشمندان را نسبت به نشر اندوخته‏‌هاى علمى خود و كمك به رشد و آگاهى افراد جامعه مسؤول مى‏‌داند، چنان‏كه حضرت على(ع) مى‏‌فرماید:

«مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ یَتَعَلَّمُوا حَتَّى أَخَذَ عَلَى أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ یُعَلِّمُوا»(23)

«خداوند از ساكنان دیار جهل و نادانى، پیمان نگرفت كه یاد بگیرند مگر این‏كه از دانایان پیمان گرفت كه آموزش دهند.»

آن عالمى كه دانش خود را در انبار ذهنش مخفى نگه دارد و زبانش از تعلیم و آموزش آن به دیگران «كتمان» كند، مورد خشم خداوند قرار خواهد گرفت:

«قالَ النَّبىُّ(ص): مَن كَتَمَ عِلماً نافِعاً، أَلجَمَهُ اللّهُ یَومَ الْقِیَمَةِ بِلِجامٍ مِن نارٍ»(24)

«پیامبر اكرم(ص) فرمود: كسى‏‌كه دانش سودمندى را كتمان كند، روز رستاخیز خداوند لگامى از آتش بر دهن او مى‏‌زند.»

اینك نگاهى به دیدگاه حضرت امام خمینى(ره) مى‌‏اندازیم و رسالت عالمان و فقیهان را در جهت نشر معارف و ترویج مفاهیم و تعلیم عقائد از زبان آن انسان فرزانه خطاب به طلاب و علمای حوزه علمیه مى‏‌شنویم:

«شما موظفید آنچه را تفقه كرده‌‏اید بین مردم منتشر كنید و مردم را با مسائلى كه یاد گرفته‏‌اید، آشنا سازید. آن همه تعریف و تمجیدى كه در اخبار از اهل علم و فقیه آمده، براى همین است كه احكام و عقاید و نظامات اسلام را معرفى مى‏‌كند و سنت رسول اكرم(ص) را به مردم مى‏‌آموزند.»(25)

مفهوم سخن امام(ره) همان سخن پیامبر اكرم(ص) است كه مى‏‌فرماید:

«رَحِمَ اللَّهُ خُلَفَائِی. فَقِیلَ: یَا رَسُولَ‏اللَّهِ! وَ مَنْ خُلَفَاؤُكَ؟

قَالَ: الَّذِینَ یُحْیُونَ سُنَّتِی وَ یُعَلِّمُونَهَا عِبَادَ اللَّهِ»(26)

«خداوند جانشینان مرا بیامرزد. گفته شد: اى پیامبر خدا! جانشینان تو كیانند؟ فرمود: همان‏‌هایى كه سنت مرا در میان مردم زنده نگه مى‌‏دارند و آن‏را به بندگان خدا مى‏‌آموزند.»

سپس امام خمینى(ره) دنباله سخنان خود را این‏‌طور ادامه مى‌‏دهد:

«شما باید به تبلیغات و تعلیمات در جهت معرفى و بسط اسلام همت بگمارید. ما موظفیم ابهامى را كه نسبت به اسلام به‌‏وجود آورده‏‌اند، برطرف سازیم. تا این ابهام را از اذهان نزداییم، هیچ كارى نمى‏‌توانیم انجام بدهیم. ما باید خود و نسل آینده را وادار كنیم و به آن‏ها سفارش كنیم كه نسل آتیه خویش را نیز مأمور كنند این ابهامى را كه بر اثر تبلیغات سوء چند صد ساله نسبت به اسلام در اذهان حتى بسیارى از تحصیلكرده‌‏هاى ما پیدا شده، رفع كنند؛ جهان‏‌بینى و نظامات اجتماعى اسلام را معرفى كنند، حكومت اسلامى را معرفى نمایند تا مردم بدانند اسلام چیست و قوانین آن چگونه است. امروز حوزه قم، حوزه مشهد و حوزه‏‌هاى دیگر موظفند كه اسلام را ارائه بدهند و این مكتب را عرضه كنند. مردم اسلام را نمى‏‌شناسند. شما باید خودتان را، اسلامتان را، نمونه‏‌هاى رهبرى و حكومت اسلامى را به مردم دنیا معرفى كنید، مخصوصاً به گروه دانشگاهى و طبقه تحصیل‌كرده. دانشجویان چشمشان باز است، مطمئن باشید اگر این مكتب را عرضه نمایید و حكومت اسلامى را چنان‏كه هست به دانشگاه‏‌ها معرفى كنید، دانشجویان از آن استقبال خواهند كرد…»(27)

«اگر اسلام را معرفى نمایید و جهان‏‌بینى (عقاید) و اصول و احكام و نظام اجتماعى اسلام را به مردم بشناسانید، با اشتیاق كامل از آن استقبال مى‏‌كنند. خدا مى‏‌داند كه خواستار آن بسیارند. من تجربه كرده‌‏ام، وقتى كلمه‏‌اى القاء مى‏‌شد، موجى در مردم ایجاد مى‏‌گردید…»(28)

امام خمینى(ره) به پیروى از پیشوایان معصوم دین، معتقد بود كه در نشر و تبلیغ اسلام، باید به این نكته توجه كرد كه اگر حقیقت زیباى اسلام بر فطرت پاك مردم عرضه شود، با كمترین زحمت، بیشترین نتیجه به‏‌دست آید.

«قالَ الرِّضا(ع): رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْیَا أَمْرَنَا. فَقُلْتُ لَهُ: وَ كَیْفَ یُحْیِی أَمْرَكُمْ؟ قَالَ: یَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ یُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعونا…»(29)

«حضرت رضا(ع) فرمود: خداوند بیامرزد بنده‏اى را كه امر ما را زنده كند. راوى مى‏‌گوید: پرسیدم امر شما چگونه زنده مى‏‌شود؟ حضرت فرمودند: علوم مربوط به ما را خود بیاموزد و به مردم نیز آموزش دهد. هرگاه مردم زیبایى‏‌هاى سخن ما را بدانند، از ما پیروى خواهند كرد.»

ب. نگهبانى از مرزهاى مكتب‏

از دیگر مسؤولیت‏‌هاى سنگینى كه بر دوش عالمان و آگاهان جامعه قرار داده شده است، مسؤولیت پاسدارى از مرزهاى فكرى و عقیدتى است. همان‏طور كه مرزهاى خاكى و جغرافیایى نیاز به نگهبان دارد تا در برابر عوامل بیگانه كه قصد نفوذ به داخل كشور را دارند، سدى استوار ایجاد كنند، عالمان دین نیز باید به‌‏سان دژى پولادین، مرزهاى فرهنگ و ایمان را حافظ باشند.

«قالَ الصّادِقُ(ع): عُلَمَاءُ شِیعَتِنَا مُرَابِطُونَ فِی الثَّغْرِ الَّذِی یَلِی إِبْلِیسَ وَ عَفَارِیتَهُ یَمْنَعُونَهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَى ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا وَ عَنْ أَنْ یَتَسَلَّطَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ وَ شِیعَتُهُ النَّوَاصِبُ»(30)

«حضرت امام صادق(ع) فرمودند: عالمان پیرو مكتب ما، مرزبانانى هستند كه مراقب هجوم شیطان و لشكریانش بر مرزهاى ایمان و عقیده‌‏اند و آنان را از تسلط شیطان و پیروانش بر مستضعفان فكرى بازمى‌‏دارند.»

در تاریخ اسلام، شخصیت‏‌هاى تربیت‏‌یافته در مكتب پیشوایان دین فراوان داریم كه در سنگر دفاع از مرزهاى عقیده و ایمان، مجاهدت‏هاى ارزنده‏اى را داشته‌‏اند. در حوزه تربیتى حضرت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) شاگردان شایسته‌‏اى همانند محمدبن مسلم، زرارة‏بن اعین، مؤمن طاق، هشام‌‏بن حكم، هشام‏‌بن سالم… پرورش یافته بودند كه هركدام از این بزرگواران به‏‌تنهایى لشکرى محسوب مى‌‏شدند و گاه امامان بزرگوار از نقش سازنده آنان تجلیل به‏‌عمل آورده‌‏اند چنان‏كه امام صادق(ع) در مورد زراره می‏‌فرماید:

«رَحِمَ اللَّهُ زُرَارَةَ‏بْنَ أَعْیَنَ لَوْ لَا زُرَارَةُ وَ نُظَرَاؤُهُ لَانْدَرَسَتْ أَحَادِیثُ أَبِی(ع)»(31)

«خدا رحمت كند زرارة بن اعین را؛ اگر زراره و همسنگران او نبودند، احادیث پدرم به كهنگى و فراموشى سپرده مى‏‌شد.»

هشام‌‏بن حكم كندى بغدادى متوفاى ۱۹۷ هجرى قمرى كه از متكلمان برجسته شیعه و از شاگردان امام صادق(ع) و امام كاظم(ع) است، در چشم امامان معصوم(ع) از چنان موقعیتى برخوردار است كه وقتى در «منى» بر امام صادق(ع) وارد مى‌‏شود – زمانى كه گروهى از شخصیت‌‏هاى با نام و نشان و صاحبان موقعیت و عنوان نشسته بودند و هشام در آن‏‌زمان جوانى بود كه تازه موى پشت لبش ظاهر شده بود – حضرت او را بالاى مجلس و در كنار خود نشانده و مى‏‌فرماید:

«هَذَا نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ یَدِهِ‏»(32)

«این هشام با قلب و زبان و دست ما را مددكار است.»

هشام، این مرزبان كشور فكر و ایمان از چنان نقشى برخوردار است كه‏‌هارون‏‌الرشید در موردش مى‏‌گوید:

«لِسانُ هِشامٍ أوقَعُ فى نُفوسِ النّاسِ مِن ألفَ سَیفٍ»(33)

«تأثیر زبان هشام در روح و جان مردم از هزار شمشیر مؤثرتر است.»

تعبیرى را كه در سخنان پیشوایان معصوم(ع) نسبت به فقها و علما داریم، بار فرهنگى سنگینى دارد چنان‏كه آن‏ها فرموده‏‌اند: «الْفُقَهَاءُ حُصُونُ الْإِسْلَام‏»؛ فقها دژهاى محكم اسلام هستند. این رسالت را سنگربانان راستین و عالمان افتخارآفرین، با عشق و ایثار به جان پذیرفته‌‏اند و در مقاطع حساس تاریخ به‌‏خوبى از عهده انجامش برآمده‌‏اند. به‏‌عنوان نمونه، سبب تألیف كتاب «الذریعه» را از بیان نویسنده «ریحانة الادب» بشنوید:

«علت تألیف الذریعه، كار جرجى زیدان مورخ معروف بود. او بدون غرض یا با غرض، در كتاب مشهور خود «تاریخ آداب اللغة العربیة» كه تاریخ ادبیات عرب است در چهار جلد، درباره شیعه، سخنى بدین‏‌مضمون گفت: «شیعه طایفه‏‌اى بود كوچك و آثار قابل اعتنایى نداشت و اكنون شیعه‏‌اى در دنیا وجود ندارد.»

این شد كه شیخ آقا بزرگ و دو هم‌ردیف و دوست علمى‌‏اش، سیدحسن صدر و شیخ محمد‏حسین كاشف‏‌الغطاء، هم‏‌پیمان شدند تا هر یك در باب معرفى شیعه و فرهنگ غنى تشیع، كارى را برعهده گیرند و سخن این نویسنده جاهل یا مغرض را به دهنش بازپس بكوبند. قرار شد علامه سیدحسن صدر، درباره حركات علمى شیعه و نشان دادن سهم آنان در تأسیس و تكمیل علوم اسلامى تحقیق كند. ثمره كار او كتاب «تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام» شد. اما علامه شیخ محمدحسین كاشف‏‌الغطاء قرار شد كتاب «تاریخ آداب اللغة العربیة» جرجى زیدان را نقد كند و اشتباهات وى را باز گوید و این‏كار را كرد و نقدى جامع و علمى بر هر چهار جلد كتاب جرجى زیدان نوشت و مطالب مشتبه را به اصول اصلى آن‏ها بازگردانید و مؤلف را به اشتباهات و خطاهایش، حتى خطاهاى املائى متوجه كرد. اما شیخ آقا بزرگ، از میان این سه یار علمى، متعهد شد فهرستى براى تألیفات شیعه بنویسد كه ثمره كار او كتاب «الذریعة» شد.»(34)

رسالت پاسدارى از اسلام و نگهبانى از ارزش‏ه‌اى اسلامى، وظیفه هر انسان مسلمانى است كه دل براى انسانیت مى‏‌سوزاند ولى این وظیفه براى عالمان متعهد و دردآشنا به‏‌مراتب سنگین‏‌تر مى‏‌باشد. امام خمینى(ره) این وظیفه را براى علمای دین و روحانیت، این‏گونه گوشزد مى‌‏فرماید:

«ما مكلف هستیم كه اسلام را حفظ كنیم. این تكلیف از واجبات مهم است، حتى از نماز و روزه واجب‌‏تر است. همین تكلیف است كه ایجاب مى‏‌كند خون‏‌ها در انجام آن ریخته شود. از خون امام حسین(ع) كه بالاتر نبود، براى اسلام ریخته شد و این روى همان ارزشى است كه اسلام دارد. ما باید این معنى را بفهمیم و به دیگران تعلیم بدهیم. شما در صورتى خلفاى اسلام هستید كه اسلام را به مردم بیاموزید و نگویید بگذار تا امام زمان(عج) بیاید. شما نماز را هیچ‏‌وقت مى‏‌گذارید تا وقتى امام زمان(عج) آمد بخوانید؟ حفظ اسلام واجب‌‏تر از نماز است. منطق حاكم خمین را نداشته باشید كه مى‏‌گفت: باید معاصى را رواج داد تا امام زمان(عج) بیاید؛ اگر معصیت رواج پیدا نكند، حضرت ظهور نمى‏‌كند! اینجا ننشینید فقط مباحثه كنید، بلكه در سایر احكام اسلام مطالعه كنید، حقایق را نشر دهید، جزوه بنویسید و منتشر كنید.»(35)

 

 

پی‌‏نوشت:

1. بحارالانوار/ ج ۷۷/ ص۱۱۲

2. دیوان مولوى/ دفتر ۴/ ص۳۶۱

3. غررالحكم – بحارالانوار

4. سفینةالبحار/ ج۲/ ص۳۰۰

5. اصول كافى/ ج‏۱/ ص۴۲

6. جهاد اكبر/ ص۲۸

7. بحارالانوار/ ج ۱/ ص۱۶۶

8. همان/ ص۱۸۰

9. همان/ ص۱۹۰

10. همان/ ص۱۸۵

11. میزان الحكمه/ ج ۶/ ص۴۵۲

12. مجادله/ آیه ۱۱

13. در جستجوی راه از كلام امام/ دفتر بیست و دوم/ ص۸۷

14. نهج‌‏البلاغه/ فیض‌‏الاسلام/ خ ۳/ ص۵۲

15. تحف العقول/ ص۱۷۱

16. بحارالانوار/ ج ۲/ ص۳۱

17. همان/ ص۲۷

18. در جستجوى راه از كلام امام/ دفتر هشتم/ ص۲۹۲

19. بحارالانوار/ ج ۷۷/ ص۸۲

20. ولایت فقیه/ ص۱۷۵

21. المستدرك/ ج ۳/ ص۱۸۵

22. الوسائل/ ج ۱۸/ ص۵۶

23. نهج‏‌البلاغه/ فیض‌‏الاسلام/ حكمت ۴۷۰

24. بحار الانوار/ ج ۲/ ص۷۸

25. ولایت فقیه/ ص۱۷۷

26. بحارالانوار/ ج۲/ ص۲۵

27. ولایت فقیه/ ص۱۷۸

28. همان/ ص۱۸۱

29. معانى الاخبار/ ص۱۷۴

30. الاحتجاج/ ج ۲/ص۱۵۵

31. وسائل‌‏الشیعه/ ج ۱۸/ ص۱۰۹

32. بحارالانوار/ ج ۱/ ص۲۹۵

33. الامام الصادق و المذاهب الاربعة/ ج ۳/ ص۷۷

34. ریحانة الادب/ ج ۱/ ص۲۲

35. ولایت فقیه/ ص‏۸۷