تمام برنامههایى كه در زمینهى زمامداران جامعه و شئون و لوازم آن، جهت رفع نیازهاى مردم به اجرا در مىآید باید براساس قوانین الهى باشد. این اصل كلى، حتى در مورد اطلاعات…
******************************************************
پاسداران امنیت-بخش دوم
سید رضا تقوی
٤. هوشمندى و بصیرت
از دیگر ویژگىهاى پاسداران امنیت، هوشمندى و بصیرت است. چنین افرادى بهخاطر مسؤولیت سنگین و حساسى كه دارند باید بهلحاظ بهره هوشى، یك سر و گردن از افراد معمولى بالاتر باشند چون این مجموعه، همیشه در معرض توطئه دشمنان و طرحهاى خائنانه آنها هستند.
پاسداران امنیت باید از بینش دشمنشناسى بالایى برخوردار باشند، توانایى تهیه طرحها، روشها و عملیاتى كردن آنها و خنثىسازى حركتهاى شیطانى دشمنان را دارا باشند.
امام خمینى(ره) در وصیتنامه الهى – سیاسى خود پاسداران امنیت كشور را مورد خطاب قرار مىدهد و مىگوید:
«بیدار باشید و هوشیار كه بازیگران سیاسى و سیاستمداران حرفهاى غرب و شرقزده و دستهاى مرموز جنایتكارانِ پشتپرده، لبه تیز سلاح خیانت و جنایتكارشان از هر سو بیشتر از هر گروه متوجه شماست و از شما عزیزان كه با جانفشانى خود انقلاب را پیروز نمودید و اسلام را زنده كردید بهرهگیرى كرده و جمهورى اسلامى را براندازند.»
مقام معظم رهبرى نیز بر همین موضوع تأكید مىورزند و از مصادیق گویاى فراست و بصیرت را این مىدانند كه نیروهاى این میدان باید توانایى درك و فهم نقشه دشمن را داشته باشند:
«نقشه دشمن را بفهمیم و بخوانیم، تا بتوانیم بفهمیم كدام كار در جهت دشمن و در خط دشمن است و كدام كار در ضد اوست. پس بصیرت، عنصر اول است. بصیرت را نباید فراموش كرد.»(۲۱)
كسانى مىتوانند این بار سنگین را بر دوش بكشند كه به تعبیر امیر مؤمنان على(ع) درباره ویژگىها و خصوصیات رزمندگان فرمود: آن مجاهدان فى سبیل الله، بصیرت خویش را بر روى شمشیرهاى خودشان سوار كردند. «حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْیَافِهِمْ»(۲۲)
مقام معظم رهبرى پىآمدهاى ناگوار بىبصیرتى را در موارد مختلف بیان كردهاند:
«انسانهاى بىبصیرت زود فریب مىخورند. همین امروز هم در دنیا آدمهاى دلسوزى هستند كه فریب خوردهاند، دشمن را نشناختهاند و صف را تشخیص ندادهاند. در ایران، امام عظیمالشأن ما، به بركت بصیرت مردم، كه با صبر و مقاومت آنها همراه بود این راه را طى كرد و به موفقیت رسید. خود او، در ایجاد این بصیرت و صبر در مردم، بزرگترین مؤثر بود. هرجا در انحاء عالم، مبارزهاى صورت مىگیرد، حركتى مىشود، انسان دلسوزى در پى نجات تودههاى مردم حركت مىكند باید بداند كه این راه، با هوشمندى و بصیرت و نیز با صبر و مقاومت طى شدنى است ولا غیر.»(۲۳)
این هوشمندى و بصیرت از راههاى مختلفى بهوجود مىآید كه به چند نمونه در اینجا اشاره مىكنیم:
۱. استعداد ذاتى: برخى از انسانها به لحاظ ذاتى و فطرى، از میزان هوشمندى و تیزبینى بالایى برخوردارند و با انسانهاى معمولى و متوسط از این جهت تفاوت مىكنند. این افراد اگر در معرض دریافتهاى بیرونى قرار بگیرند استعداد خفته آنان بیدار مىشود و به سرعت در مسیر بالندگى قرار خواهند گرفت.
یكى از رسالتهاى پیامبران الهى و هدایتگران بشرى این بوده است كه با آموزههاى خود، استعدادهاى بالقوه را به فعلیت برسانند و ذخائر وجودى آنها را كشف و سپس استخراج كنند، چنانكه حضرت على(ع) فلسفه بعثت انبیاء را اینطور بیان مىكند و مىفرماید:
«فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَ …. یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول»(۲۴)
«خداوند پیامبران خود را در میان مردم برانگیخت تا ذخائر پنهانى عقلها و استعدادها را آشكار و استخراج سازند.»
۲. خودسازى و تهذیب: از دیگر عواملى كه استعدادهاى درونى را شكوفا مىكند و نورانیت و بصیرت را در جان انسان به وجود مىآورد خودسازى و تهذیب نفس است.
در فرهنگ اسلامى «تهذیب نفس» نوعى «جهاد» بشمار مىآید. این «جهاد» درونى است ولى به مراتب سختتر و بزرگتر از جهاد با دشمن بیرونى است و بههمین دلیل از آن به «جهاد اكبر» تعبیر شده است.
پیشوایان دینى ما، نزدیكترین و خطرناكترین دشمن را نفس انسان معرفى مىكنند و بر مبارزه و مجاهده با آن تأكید فراوان كردهاند. پیامبر اكرم(ص) مىفرماید:
«أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِى بَیْنَ جَنْبَیْك»(۲۵)
«سر سختترین دشمنان تو، نفس تو است كه میان دو پهلویت قرار دارد.»
حضرت على(ع) مىفرماید: همانطور كه با دشمن خود جهاد مىكنید با هواهاى نفسانى به مبارزه برخیزید. «جاهدوا أهواءكم كما تجاهدون أعدائكم»(۲۶)
براى تهذیب نفس باید در میدان مبارزه با نفس، شجاعانه وارد شد و او را به هر شكلى مهار كرد. البته باید توجه داشت كه مبارزه با این دشمن به وسیله شمشیر نیست به وسیله تهذیب، تزكیه، تربیت و… است.
حضرت آیت الله خامنهاى در مورد كسانىكه دل و درونى بیمار دارند و در گرداب تمایلات نفس و نفسانیت گرفتار خودخواهىها، انحرافها، شكم و شهوت هستند مىفرماید:
«اگر قرآن مىفرماید: الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَض(۲۷) اینها منافقین نیستند؛ البته عدهاى از منافقین نیز جزو (الَّذِینَ فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ) هستند، اما هركسىكه (الَّذِینَ فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ) است یعنى در دل بیمارى دارد جزو منافقین نیست گاهى مومن است اما در دلش مرض هست. این مرض یعنى چه؟ یعنى ضعفهاى اخلاقى، شخصیتى، هوسرانى و میل به خودخواهىهاى گوناگون كه اگر جلویش را نگیرى و خود با آنها مبارزه ننمایى، ایمان خود را از تو خواهد گرفت و تو را از درون، پوك خواهد نمود: وقتى ایمان را از تو گرفت دل تو بىایمان و ظاهرت با ایمان است، آن وقت اسم چنین كسى منافق است.»(۲۸)
تهذیب و تزكیه نفس، عقل را بارور مىكند و از این رهگذر بركات فراوانى نصیب انسان مىشود ولى اگر نفس مهذب نباشد عقل هم میدانى براى درخشندگى نخواهد داشت امام على(ع) فرمود:
«مَن لَم یُهَذِّب نَفسَهُ لَم یَنتَفِع بِالعَقلِ»(۲۹)
«آنكسىكه نفس خود را تهذیب نكرده است از عقل خود سودى نخواهد برد.»
اگر تهذیب نفس انجام نگیرد و عنان مركب زندگى، بدست نفس غیرمهذّب باشد انسان را گمراه خواهد كرد.
«وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّكَ عَنْ سَبِیلِ اللَّه»(۳۰)
«از هواى نفس پیروى مكن كه تو را از راه خدا گمراه مىكند.»
هرگاه نفس، تهذیب شود دین در امان خواهد بود. در غیر این صورت براى حفظ دین و ایمان، هیچ تضمینى وجود نخواهد داشت.
امام على(ع) فرمود: با وجود هواپرستى، دین وجود نخواهد داشت. «لَا دِینَ مَعَ هَوًى» (۳۱)
از نتایج جهاد با نفس و تهذیب و تزكیت آن، ایجاد بصیرت و نورانیت باطن است كه خداوند متعال بهعنوان پاداش به مجاهد این میدان عطا مىكند. چنانكه خود در قرآن كریم وعده داده است:
«وَ الَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا»(۳۲)
«و آنان كه در جهت رضایت ما مخلصانه مجاهدت مىكنند به یقین آنها را با افاضات و الهامات، به راههاى خودمان هدایت خواهیم كرد.»
در مورد دیگر، قرآن كریم به مومنان بشارت مىدهد كه اگر تقواى الهى را پیشه خود سازند و بهعبارتى تهذیب نفس نمایند خداوند به آنان بصیرتى مىدهد كه در پرتو آن حق را از باطل بشناسند «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»(۳۳)
پیامبر اكرم(ص) نیز در كلامى هشدار مىدهد كه:
«اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ»(۳۴)
«از تیزبینى و هوشمندى مؤمن بپرهیزید زیرا او با نور خدا نگاه مىكند.»
٥. توجه به ارزش كار
نیروهاى امنیتى باید به ارزش و تأثیرِ كارى را كه انجام مىدهند كاملاً واقف و آگاه باشند، چون انسان، اگر به نتیجه و ارزش كار، آگاهى داشته باشد، آن كار را با انگیزهاى قوىتر، جدّیت و حساسیت بیشترى انجام خواهد داد.
در تاریخ خواندهایم و در دوران انقلاب اسلامى، بهویژه در زمان دفاع مقدس دیدهایم كه رزمندگان صحنههاى نبرد براى رفتن به میدان جنگ، در شرایطى كه یقین به كشته شدن داشتند از یكدیگر سبقت مىگرفتند.
در حماسه پرشور عاشورا، با اینكه امام حسین(ع) بیعت خود را از یاران و همراهانش برداشت و تأكید بر خروج آنان از صحنه جنگ داشتند ولى همه آنها از رفتن سر باز زدند و در ركاب فرزند پیامبر جنگیدند و آزادانه و آگاهانه گفتند: خداوند را سپاس مىگوئیم از اینكه شهادت در ركاب تو را نصیب ما كرد. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی شَرَّفَنَا بِالْقَتْلِ مَعَك»
یكى از دلایلى كه این بزرگواران، تا سر حدّ شهادت پیش مىروند اعتقاد راسخ آنان، به ارزش كارشان كه همان (جهاد فى سبیل الله) و شهادت در راه خدا هست مىباشد.
اینگونه انسانها، شهادت را بهلحاظ معنوى و الهى (فوز عظیم) و بهلحاظ اجتماعى، تحولآفرین مىدانند.
خون شهید در پیكر سرد و یخ زده جامعه، شور و حرارت بهوجود مىآورد و مانع از این مىشود كه ملتى بمیرد و سلطه بیگانهاى را بپذیرد.
آن شبى كه قرار بود كفار قریش به منزل پیامبر اكرم(ص) حمله كنند و آن حضرت را، نیمه شب در رختخواب بقتل برسانند و به خیال خود، پرونده اسلام را براى همیشه ببندند، بهخاطر حفظ جان رسول خدا، على(ع) در جاى پیامبر خوابید و موجب شد تا پیامبر، شبانه از مكه بیرون برود و آسیبى به آن حضرت نرسد. این عمل على(ع) «خوابیدن در رخت خواب و خود را سپر سلامت پیامبر قرار دادن» از چنان ارزشى برخوردار است كه خداوند براى این عمل آیهای را نازل مىكند و مىفرماید:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»(۳۵)
«و از مردم كسى هم هست كه جان خود را بهخاطر خشنودى خداوند مىفروشد و خداوند نسبت به بندگان خود مهربان است.»
یكى از جنگهاى مهم و سرنوشتساز صدر اسلام، كه در سال پنجم هجرت اتفاق افتاد جنگ خندق است. در این جنگ، دلاور مشهورِ عرب «عمرو بن عبدود» از خندقى كه مسلمانان براى دفاع از شهر مدینه كنده بودند عبور كرد و مبارز و همآورد مىطلبید.
پیامبر اكرم(ص) فرمود: چه كسى به جنگ او مىرود؟ هیچكس از سپاه اسلام بهجز حضرت على(ع) براى جنگ با او اعلام آمادگى نكرد.
حضرت على(ع) با اجازه پیامبر قدم به میدان رزم گذاشت و با جنگجو و پهلوان نام آور عرب رو برو گردید. در چنین شرایط سخت و سرنوشتسازى، پیامبر اكرم(ص) این جمله تاریخى را بیان فرمود:
«بَرَزَ الْإِیمَانُ كُلُّهُ إِلَى الشِّرْكِ كُلِّه»
«تمامى ایمان و كفر، روبروى یكدیگر قرار گرفتهاند.»
دو سپاه اسلام و كفر از دو طرف شاهد جنگیدن این دو قهرمان بودند كه حضرت على(ع) با ضربتى كارساز «عمروبن عبدود» را به زمین افكند و با غلبه على(ع) مسلمانان شعار پیروزى سردادند.
بعد از پیروزى، على(ع) به حضور پیامبر رسید، رسول خدا او را در آغوش گرفت، گرد و غبار میدان جنگ را از چهره على(ع) پاك كرد و در مورد ارزش آن كارى را كه على(ع) انجام داد فرمود:
«لَوْ وُزِنَ الْیَوْمَ عَمَلُكَ بِعَمَلِ جَمِیعِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ لَرَجَحَ عَمَلُكَ عَلَى عَمَلِهِم»(۳۶)
«اگر عمل تمام امت اسلامى با عملى كه امروز انجام دادى سنجیده شود ارزش عمل تو برترى دارد.»
از میان نمونههاى فراوان تاریخى، نمونه دیگرى را مىتوان شاهد آورد كه اثر و نتیجه یك عمل را تا چه سطحى، بهلحاظ ارزشى بالا مىبرد و آن فتواى مرجعى بیدار و مرزبانى هوشیار است كه براى مبارزه با استعمار انگلیس و حفظ استقلال كشور ایران صادر شد و در آن شرایط، ملت و مملكتى را نجات داد.
در دوران مرجعیت و زعامت آیت الله میرزا محمدحسن حسینى شیرازى «متولد 1273 ق» معروف به «میرزاى شیرازى» جهان اسلام عموماً و ایران اسلامى خصوصاً مورد طمع بیگانگان قرار گرفته بود. بىكفایتىهاى ناصرالدین شاه قاجار و دسیسههاى استعمارگران انگلیسى به اوج خود رسیده و زمینههاى تسلط بیشتر را براى ایران از طریق واگذارى قرارداد امتیاز تنباكو به كمپانى «رژى» فراهم ساخته، بهگونهاى كه امتیازنامه در پانزده ماه، در سال ۱۳۰۷ قمرى تنظیم و حق خرید و فروش توتون و تنباكو چه در داخل كشور ایران و چه صدور آن به خارج از كشور به مدت پنجاه سال، با امضاى شاه ایران به كمپانى «رژى» واگذار مىشود.
مردم شیراز، آذربایجان، خراسان، اصفهان، تهران و دیگر شهرهاى ایران با اجتماع در مساجد و بستن بازارها و… نارضایتى خویش را اعلام نموده و از نفوذ دشمن به خانه مسلمانان سخت ابراز نگرانى مىكنند.
در چنین موقعیتى، مرزبان هوشیار و فقیه بیدار حضرت آیتالله العظمى میرزاحسن شیرازى از سنگر مرجعیت با سلاح فتوا اندیشههاى پلید انگلیسى را نشانه مىرود و این جمله كوتاه را در قالب حكم خدا صادر مىكند و مىنویسد:
«الیوم استعمال تنباكو و توتون باى نحو كان، در حكم محاربه با امام زمان صلوات الله و سلامه علیه است.»(۳۷)
«این فتوا در حقیقت بمبى پرقدرت بود كه انفجارش كاخ آرمانهاى شیطانى استعمارگران را درهمریخت و بساط انگلیس و نوكرانش را در آن مقطع حساس جمع كرد.»
در فرهنگ دینى، هر فعالیتى كه در ایجاد امنیت و آرامش جامعه نقش داشته باشد، یك ارزش بهحساب مىآید و پیشوایان معصوم ما، از آن، بهعنوان نعمت، تعبیر كردهاند و از دعاى روزانه آنان در پیشگاه خداوند سبحان، درخواست امنیت بوده است تا آنجا كه امام صادق(ع) به هنگام نیایش از خداوند بىنیاز مىخواهد كه در هر روز امنیت زندگى او را تأمین فرماید:
«اللَّهُمَّ اخْتِمْ لِی بِالْأَمْنِ وَ الْإِیمَانِ كُلَّمَا طَلَعَتْ شَمْسٌ أَوْ غَرَبَت»(۳۸)
«پروردگارا! هرگاه كه، خورشید طلوع مىنماید و تا لحظهاى كه غروب مىكند آن روز را براى من همراه با امنیت و ایمان به پایان برسان.»
در فقه جزایى اسلام، كسىكه مرزهاى امنیت جامعه را بشكند «محارب» نامیده مىشود. محارب كسى است كه بهگونهاى آشكار، اسلحه بكشد و امنیت و آرامش را از جامعه سلب كند. محقق حلّى مىگوید:
«المحارب هو كل من جرّد سلاحه او جهزه لإخافة الناس…»(۳۹)
«هر كسىكه بقصد ترساندن مردم اسلحه بكشد محارب است.»
٦. قانونمدارى
از ویژگىهاى دیگرى كه نیروهاى امنیتى به این ویژگى باید آراسته باشند اعتقاد و التزام به قانون است. زیرا آن راهنما و هدایتگرى كه مىگوید چگونه باید حركت كرد و چگونه باید عمل نمود قانون است.
قانون و امنیت، لازم و ملزوم یكدیگرند. قانون در جامعه حضور پیدا مىكند تا جلوى هرج و مرج، آشفتگى و اختلاف را بگیرد و روابط اجتماعى را در چارچوبهاى مشخص تنظیم كند و در نهایت، امنیت و آرامش را براى افراد جامعه بهوجود آورد.
رسالت امنیت نیز این است تا جلو هركسى را كه از مرزهاى قانونى عبور مىكند و با قانونشكنى و ارتكاب جرائم، موجبات سلب آرامش را فراهم مىآورد و در نهایت منافع ملى را دستخوش خودسرىهاى خود قرار مىدهد با او برخورد نموده و متخلفِ قانونشكن را به صراط مستقیمِ قانونمدارى هدایت نماید.
درجامعه دینى، تنظیم روابط و مناسبات گستردهى حقوقى «حقوق و تكالیف» مردم با مردم، و مردم با دولت، و دولت اسلامى با دیگر دولتها بر دو پایه استوار است:
۱. قوانین الهى و شریعت اسلامى كه در فقه تبلور یافته است.
۲. مصالح اسلامى و مسلمین كه در قوانین موضوعه تجلى مىیابد.
امام خمینى(ره) با اشاره به این دو پایه مىنویسد: «اسلام، بنیانگذار حكومتى است كه در آن نه شیوهى استبداد حاكم است، كه آراء و تمایلات نفسانى، یك تن را بر سراسر جامعه تحمیل كند و نه شیوهى مشروطه و جمهورى كه متّكى بر قوانینى باشد كه گروهى از افراد جامعه براى تمامى آن وضع مىكنند، بلكه حكومت اسلامى نظامى ملهم و منبعث و از وحى الهى كه در تمام زمینهها از قانون الهى مدد مىگیرد و هیچ یك از زمامداران و سرپرستان امور جامعه را حق استبداد رأى نیست.
تمام برنامههایى كه در زمینهى زمامداران جامعه و شئون و لوازم آن، جهت رفع نیازهاى مردم به اجرا در مىآید باید براساس قوانین الهى باشد. این اصل كلى، حتى در مورد اطلاعات از زمامداران و متصدیان امر حكومت نیز جارى و سارى است.
بلى، این نكته را باید بیفزاییم كه حاكم جامعهى اسلامى مىتواند در موضوعات، بنا بر مصالح كلى مسلمانان یا بر طبق مصالح افراد حوزهى حكومت خود، عمل كند. این اختیار هرگز استبداد به رأی نیست، بلكه در این امر، مصلحت اسلام و مسلمین منظور شده است.
پس، اندیشهى حاكم جامعهى اسلامى نیز همچون عمل او، تابع مصالح اسلام و مسلمین است.»(۴۰)
هر نیروى امنیتى كه در نظام اسلامى خدمت مىكند و بار امنیت این نظام را به دوش مىكشد باید اعتقاد راسخ به نظر ولى فقیه و امام امت، همچنان كه امام خمینى(ره) فرمودند، عمل كند. دستاندركاران امنیت باید بدانند كه براى استوارى و استحكام نظامى تلاش مىكنند كه ملهم و منبعث از وحى الهى است و عمل زمامدارش كه «فقیه عادل» مىباشد تابع مصالح اسلام و مسلمین است.
در سازمانهاى مختلف، بهویژه نهادهاى نظامى و امنیتى، تبعیت از مدیر و فرمانده، یك اصل قطعى و پذیرفته شده است. اگر قرار باشد هركس به تشخیص و ذوق و سلیقه خویش عمل كند، نظام اجتماعى و رشتههاى سازمانى از یكدیگر گسیخته خواهد شد ولى همهى این تبعیتها باید در چارچوب اصول و قواعد قطعى و مسلّم نظام اسلامى باشد یعنى همان اصولى كه نظام عملیاتى كردن آن بهوجود آمده است.
در بینش اسلامى، فرمانهاى مدیر تا آنجا نافذ است كه تضادى با قوانین و احكام صریح و مسلّم اسلامى نداشته باشد فرمانها و دستورالعملهائی كه با اجراى آنها، فرمانهاى خداوندى شكسته مىشود هرگز رسمیت و اعتبار ندارد. پیامبر اكرم(ص) فرمود:
«لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِق»(۴۱)
«نباید از فرمان مخلوقى اطاعت كرد كه اجراى آن، معصیت خالق را در پى داشته باشد.»
آن روز كه حضرت على(ع) مالك اشتر را براى ادارهى سرزمین پهناور مصر مىفرستاد دستورالعمل جامع و كامل را تنظیم نمود تا هم مالك به عنوان استاندار، در چارچوب فرمانهاى حكومتى عمل نماید و هم مردم مصر بدانند كه چگونه باید با نمایندهى حاكمیت علوى پیوند برقرار كنند. در فرازى از این عهدهنامه، امیرمؤمنان به مردم توصیه مىكند كه:
«فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا أَمْرَهُ فِیمَا طَابَقَ الْحَقَّ»(۴۲)
«سخنان مالك را بشنوید و فرمانش را در آن موردى اطاعت كنید كه هماهنگ با حق باشد.»
بنابراین تبعیت از مدیر و مسؤول فوق، مطلق نیست بلكه مقیّد به هماهنگى با حق مىباشد و هرگاه این قید حذف شود لزوم اطاعت نیز از بین مىرود چنانكه پیامبراكرم(ص) فرمود:
«اِنّما الطاعَةُ فى المعروفِ فَمَن أَمَرَكم بمَعصیة فلا تطیعُوه»(۴۳)
«همانا فرمانبردارى، در كارهاى نیك است، پس، كسىكه به معصیت خدا فرمان داد متابعتش نكنید.»
در برخى از مواردى كه بهصورت معمول، ورود در آن حرام قطعى است اگر مصالح اسلام و جامعهى اسلامى اقتضاء كند كه مأموران امنیت باید در آن مورد وارد شوند با دو شرط مىتوانند به آن حوزههاى ممنوعه ورود پیدا كنند:
۱. تبیین ضرورت ورود به آن حوزه با دلایل و مستندات محكم و تعیین حدود آن.
۲. اذن و اجازهى خاص ولى فقیه و حاكم اسلامى.
خلیفه دوم به سلمان نوشته كه «حذیفه» را زیر نظر داشته باشد و گزارشهایى از وضعیت او جمعآورى و به خلیفه اطلاع دهد.
سلمان كه این عمل را در جهت مصالح مسلمانان نمىدید بلكه آن را بر آمده از اغراض شخصى مىدانست از انجام ماموریت طفره رفت.
خلیفه، توبیخنامهاى براى او نوشت. سلمان در پاسخ او نگاشت:
نامهى جنابعالى كه در آن مرا سرزنش نمودى كه چرا به دستور شما در مورد تعقیب (حذیفه) عمل نكردم دریافت شد، در حالى كه خداوند تعالى در قرآن كریم مرا از این كار نهى كرده است. آنجا كه مىفرماید: «وَ لا تَجَسَّسُوا» و من براى فرمانبردارى از تو، خدا را معصیت نمىكنم.(۴۴)
اگر مبدا واگذارى مأموریت، غرض شخصى نمیداشت و یا دلایل ضرورت ورود به حریم خصوصى «حذیفه» و حفظ مصالح مسلمین بیان مىشد هرگز سلمان از چنین فرمانى سرپیچى نمىكرد.(۴۵)
پینوشت:
۲۱. از سخنان مقام معظم رهبرى / ۲ آبان ۱۳۸۹
۲۲. نهجالبلاغه صبحى الصالح/ خطبه ۱۵۰
۲۳. دشمن شناسى و روشهاى مقابله با آن، از منظر رهبر معظم انقلاب اسلامى / ص ۴۲
۲۴. نهجالبلاغه/ خطبه اول
۲۵. نهج الفصاحه / ص ۶۷۳ / تنظیم مرتضى فرید تنكابنى
۲۶. شرح نهجالبلاغه/ابنابی الحدید/ ج ۲۰/ ص ۳۱۴
۲۷. مائده/ آیه ۵۲
۲۸. مكارم ولایت/ رهنمودهاى اخلاقى تربیتى رهبر معظم انقلاب/ ص ۱۰۷
۲۹. غررالحكم / ج ۵ / ص۴۱۱
۳۰. ص/ آیه ۲۶
۳۱. غررالحكم / ج ۵ / ص۴۱۱
۳۲. عنكبوت/ آیه ۶۹
۳۳. انفال / آیه ۲۹
۳۴. ارشاد القلوب/ ج ۱/ ص۱۳۰
۳۵. بقره / آیه ۲۰۷
۳۵. بحار الانوار / ج ۲۰/ ص ۲۱۶
۳۷. تاملات فرهنگى، اثر نگارنده / ص ۱۲۶
۳۸. كافى / ج ۲/ ص ۵۳
۳۹. شرایع الاسلام/ ج ۴/ ص ۱۸۰
۴۰. كتاب البیع/ ج ۲/ ص ۴۶۱ بنقل جامعهى برین/ سید موسى میر مدرس/ ص ۳۳
۴۱. وسائلالطاعة / ج ۱۱ ص ۴۲۲
۴۲. نهجالبلاغه / نامهى ۳۸
۴۳. نظام الحكم و الادارة فى الْاسْلامِ / ص ۲۴۸
۴۴. احتجاج / ج ۱ / ص ۱۸۵
۴۵. اطلاعات در اسلام / پژوهشكدهى تحقیقات اسلامى / ص ۱۴۰ / با اندكى تغییر در عبارت
ثبت ديدگاه