علی(ع) انسانِ همۀ عصرها
و معلّمِ همۀ نسلها
آنشخصیتی که جهان خلقت را شاخص، اسرار نبوت را واقف و مقام امامت و ولایت را لایق، ابوالحسن، ابوتراب، علیبن ابی طالب(ع) است.
علی(ع) انسان ممتازی که زبان از وصف والاییهایش الکن و قلم در ترسیم چهره نورانیش خجلتزده است.
دیده، قلّه رفیع منزلتش را نادیده، گوش، اوصاف منبع او را ناشنیده، زیرا طول نگاه ما، کوتاهتر و گوش شنوای ما، ناشنواتر از آن است تا ره به جایی برد که فرشتگان مقرّب را بدان عرصه، راهی نیست.
قافیه در مدح و منقبت او تنگ و انبوه واژهها در رسای او نارسا، و صفحات تاریخ با همه گستردگی و پهناوریش محدود هستند تا ظرف فضایل ابوالفضایل قرار گیرند.
توانایی مغزهای اندیشمندان، برای درک ژرفای وجودش عجز و تیغِ تیزِ بینشِ صاحبان بینش، برای شکافتن دل حقایق روحش کُنداند.
علی(ع) به اندازه جهان خلقت عظمت را در خود گرد آورده، انسان والایی که زبانهای بهپهنای فلک سخنوران، تنوانستهاند بخشی از اوصاف بیشمار این نیکوتر از مَلَک را برشمرند.
آیا اسب تیزروِ خیالِ شاعرانِ رزمآرا، و عُقابِ آسمانپیمای اندیشهی سخنورانِ بزمآرا، توان تسخیر قله غرورمند شخصیت ابوتراب را دارند؟
آیا چیرهدستترین نقاشان دنیا، ترسیم سیمای نورانی مولی را قادرند؟
آیا قلم قلمدارانِ هوشیار و کِلکِ نویسندگان بیدار، توانائی دارند تا بخشی از ابعاد روحی اینمردِ آسمانی را، به رشته تحریر درآورند؟
آیا مورخان مجرّب توانستهاند تاریخ زندگانی آنبزرگ را که خود، تاریخ مجسم است بنگارند.
آیا هنروران پرتلاش، هنر به نمایش گذاردن هنروریهای هنرمند میدانهای عبادت و فصاحت، سخاوت و مجاهدت را دارند؟ و آیا…
در پاسخ همه این پرسشها یکدل و یکزبان خواهند گفت: دست ما کوتاه و خرما بر نخیل، چراکه، علی(ع)، قصیده بلند خلقت است و گُل همیشه با طراوت بوستان انسانیت.
علی(ع)، چشمه جوشان جهان جاوید است و خورشید فروزان آسمان زندگی.
علی(ع)، چراغ پرفروغ شبهای گمراهان، مرشد وادی عشق و عرفان، نسیم ملایمِ روحبخش صبحگاهان، سایهسار نخل بیابانهای حرمان، قّله سرفراز سلسله سرافرازان، یاور دلسوز ستمدیدگان، دشمن آشتیناپذیر شرک و شیطان و بزرگ آموزگار قبیله آموزگاران است.
ذهن در وادی حیرت میماند و دیدگان در هالهای از حسرت قرار میگیرند و قلم از نوشتن باز میایستد که سخن را در مورد این شخصیت عزیز و عظیم از کجا و چگونه باید تنظیم کرد؟!
از «تطهیر و پاکیزگیهایش»، که خداوند فضای جان، و لوح دل او و خاندانش را با نورانیت عصمت، از هرگونه رجس و پلیدی پاک گردانیده است «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً»[1]
از «سخاوت» علی(ع) بگویم که بههنگام نماز و در حال رکوع انگشتر خویش را به نیازمند سائلی میبخشد و در منزلتاش آیهای نازل میگردد تا برای همیشه در تاریخ بشریت ثبت گردد «إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون.»[2]
از «یتیمنوازی و مسکینخواهی و اسیردوستی» علی(ع) بگویم که خداوند دربارهاش میفرماید: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً»[3]
از گرانسنگی شخصیت علی(ع) بگویم که همطراز کتاب الله (قرآن) قرار گرفته است «إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثَّقَلَیْنِ كِتَابُ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی».[4]
از «امامت علوی»، که «اکمال دین» است و «اتمام نعمت» «الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی»[5]
از «ولایت» «ولیّالله»، که پیامبر خدا در غدیرخم فرمود:
هرکه را باشم اورا مولا و دوست
ابن عمّ من علی مولای اوست
«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه»[6]
از «علم و آگاهی» علی(ع) بگویم در شرایطی که اشرف موجودات، صاحب وقار و سکینه، مرتبط با انوار الهیّه، خاتم سلسله نبویه محمد مصطفی صلّیالله علیه و آله البریه فرمودند: «که من شهر علمم علیّم در است» پس هر آنکس که بخواهد به گوهر گرانبهای دانش و معرفت دست یابد، باید از باب شهر علم علوی وارد گردد «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُها فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْیَأْتِ الْباب»[7]
از «شجاعت» علی(ع) بگویم، که خود بارها میفرمود: اگر امت عرب بر جنگِ با من صفآرائی کنند از چنین مبارزهای پشت نخواهم کرد. «لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِی لَمَا وَلَّیْتُ عَنْهَا»[8]
از «تیزی شمشیرش»، که سینه سیاه و دماغ نخوت گرفته و متکبر عرب جاهلی را به خاک مالید و این افتخار را برای خود ثبت کرد که تنها او بگوید: «أَنَا وَضَعْتُ بِكَلْكَلِ الْعَرَبِ وَ كَسَرْتُ رَبِیعَةَ وَ مُضَر»[9]
از «غدیر» علی(ع) بگویم که نومیدی کافران و منافقان را بهدنبال داشت «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ دیِنكُِم»[10]
از «خندق» علی(ع) بگویم که اجر و پاداش یک ضربت شمشیرش بر عبادت اهل آسمانها و زمین برتری دارد. «ضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَیْن»[11]
ضربت او روز خندق از پی ترویج قرآن
افضل از اعمال خلق اولین و آخرین شد
از «خیبر» علی(ع) بگویم که کرّار غیر فرّار است و محبت خدا و رسول را میراثدار. «یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُه»[12]
از «اسلام» علی بگویم که نخستین، اسلامآورنده است و صاحب امتیاز «أَنا أَوَّلُ من أَسْلَم»[13]
از «نمازش» بگویم که، اولین نمازگزار، پشت سر پیامبر اکرم(ص) است. که خود این افتخار را اینگونه زمزمه میکند: «أَنَا أَوَّلُ مَنْ صَلَّى مَعَ النبی(ص)». [14]
از «حکومت» علی(ع) بگویم که بر پایه عدل و انصاف استوار است. دست رد به سینه هر تقاضای ناحقی میزند اگرچه متقاضی، برادرش باشد و خویش را به ستم آلوده نمیکند اگر به گرفتن پوست دانه جوی از دهان مورچهای انجامد.
از «روح بلند و بینیاز» علی(ع) بگویم که در برابر متملّقان و چاپلوسان، سر تسلیم و سازش فرود نمیآورد همان انسانهای خوشگفتار و نرمکردار که در طول تاریخ، حواشی محفل و مجلس زمامداران را پرکردهاند و نه کرسی فلک زیرپا نهاده تا بوسه بر رکاب قزلارسلان زنند و از این مسیر به نامی و نانی برسند نتوانستند با تور تملّق و تصنّع روح علی(ع) را به دام اندازند. او در اوج قدرتش از مردم میخواهد که بههنگام روبرو شدن با امیر و حاکمِ خود، وحشتی به دل راه ندهند و در گفتار خویش سخنانی را که با آهنگ لرزانِ وحشت، در برابر جبّاران و ستمگران میگویند بر زبان جاری نکنند. «فَلَا تُكَلِّمُونِی بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ… وَ لَا تُخالِطُونِی بِالْمُصَانَعَة»[15]
از «سینه» علی(ع) بگویم که بهوسعت همه هستی، علم و معرفت را در خود انباشته است و آنگاه که در این اقیانوس معارف موجی عظیم برمیخیزد مولا را به وادی بیقراری میکشاند و چارهای جز این ندارد که در بیابان تنهایی و غریبآباد زندگی، صاحب سرّی چون «کمیلبن زیاد» را مورد خطاب قرار دهد و به آن مخزن علوم الهی اشاره کند و بگوید: در این صندوق، دانشی انباشته گردیده و ای دریغ! که کسی را برای بهرهگیری از آن نمییابم. «إنَّ هُنَا لَعِلماً جَمّا»[16]
از «شب» علی(ع) بگویم، شبی که شیفته شنیدن آهنگ مناجات علوی است آغوش باز میکند تا زاهد به محراب آمده را در آغوش بگیرد و از او که در برابر معبود به مناجات قیام کرده پیروی کند. بهوسعت همه سکوتش گوش میشد و زمزمههای عارفانه «قدوة العارفین» هوش را از جان شب میگرفت. «تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ وَ یَبْكِی بُكَاءَ الْحَزِینِ»[17]
شب ز اسرار علی(ع) آگاه است | دلِ شب محرم سرّ الله است | |
شب شنفته است مناجات علی | جوشش چشمه فیض ازلی | |
فجر تا سینه آفاق شکافت | چشم بیدارِ علی(ع) خفته نیافت |
از «اراده مصمّم» و «روح آشتیناپذیر» او بگویم که در برابر ریشههای انحراف و مایههای فساد و در برخورد با فتنه و فتنهانگیزان، لحظهای تردید به خود راه نداد. با خوارج نهروان و گروه «مارقان» که در سنگر تقدّس نشسته، کتاب الله را حمایل خویش ساخته، و جامعه را به آتش کشانده و مفاهیم اسلامی را به انحراف سوق داده بودند برخوردی قاطعانه کرد که هیچکس را با چنین گروهِ ظاهرالصلاحی یارای برخورد نبود. او خود فرمود: این من بودم که چشم فتنه را از حدقه بیرون آوردم. «أَنَا فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَةِ». [18]
از «صبر» علی(ع) بگویم که قلههای غرورمند، در برابر صبر او سرافکنده، و صخرهها در پیشگاه روح مقاومش شرمنده هستند. تندبادهای حوادث و موجهای مشکلات و مکّاره، قادر نبودند تا تردیدی در فکر و تزلزلی در روح «امام صابران» بوجود آورند. صبر باید در مکتب تربیتی علوی صبوری آموزد و مقاومت در پیشگاه بلندش به خضوع افتد چرا که خود، در ترسیم شرایط پیشآمده میفرماید: من چنان صبر کردم که گویا خار در چشم و استخوان در گلو فرو رفته باشد. «صَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًى»[19]
از «محبت» علی(ع) بگویم که «ابوالارامل» و «الایتام» است.
از «تنهایی» علی(ع) بگویم که در اوج قدرت تنها بود و در وطنش غریب. زیرا گوشی برای شنیدن سخنان نورانیاش نبود و دلی که پذیرای باران هدایتها و مواعظش باشد یافت نمیشد و لذا گاه که تنهایی، او را به بیتابی میکشاند و انساننماهای دیوگونه و ددصفت خاطرش را ملول میگرداندند سر به صحرا میزد تا در دل بیابانهای ساکت و خاموش چاهی را بجوید و سر در حلقوم چاه کند، با بیان دردمندیها، سینهاش را از بار سنگین اندوه سبک گرداند.
از دردمندی علی(ع) بگویم که جنجالآفرینان منافق و منافقان سیاهدل، با صداقتترین انسان را بهدروغگویی متهم میکردند و با تبلیغات گسترده، شخصیت الهی او را به تیر تهمت، نشانه میرفتند و آنحضرت، به خاطر دفاع از شخصیت ملکوتی خود و روشن شدن ذهن نسلهای آینده، فریاد دردمندانهاش را سر میداد و میفرمود: خداوند شما را بکشد! بر چه کسی دروغگو هستم؟ «قَاتَلَكُمُ اللَّهُ فَعَلَى مَنْ أَكْذِب»
آیا بر خدا دروغ میگویم؟! من نخستین کسی هستم که به خدا ایمان آوردم. یا بر پیامبر خدا دروغ میبندم؟! من نخستین کسی هستم که او را تصدیق کردم: «أَ عَلَى اللَّهِ؟ فَأَنَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِهِ أَمْ عَلَى نَبِیِّهِ؟ فَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَه.»[20]
از «مظلومیت» علی(ع) بگویم که در طول تاریخ کسی را مظلومتر از او نمیشناسیم زیرا پس از عمری جهاد در رکاب رسولالله برای زدودن کفر و شرک و حاکمیت توحید، منافقان و معاندان بههمراه متحجران و مقدسنماهای بیشعور یکصدا فریاد برآوردند که علی(ع) کافر شد!! آنان با چنین تهمتی قصد داشتند خرمن عظیم فداکاریها، جهادها، سخاوتها، رشادتها، عبادتها، عنایتهای پیامبر اسلام به آنبزرگوار و در نهایت سرمایهی گرانبهای «غدیر» را به آتش بکشند. آنها نهتنها خود به چنین تهمتی دامن میزدند بلکه با اصرار از «مولا» میخواستند تا خود نیز به «کفر» خویش اقرار و اعتراف نماید!! آنگاه که امیرمؤمنان در برابر چنین تهمتی و اصراری قرار گرفت فرمود: آیا بعد از ایمانم به خدا و مجاهداتم در رکاب رسول خدا، اقرار کنم که کافر شدهام؟ ! «أَ بَعْدَ إِیمَانِی بِاللَّهِ وَ جِهَادِی مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) أَشْهَدُ عَلَى نَفْسِی بِالْكُفْر؟»[21]
از «احتیاط» علی(ع) نسبت به اموال عمومی و بیتالمال مسلمانان بگویم که به کارگزارانش در نظام اجرائی کشور توصیه میکند: نوک قلمها را ریز بزنید، و سطرها را کنار هم بنویسید، از زیادهگوئی بپرهیزید، کم گوی و گزیدهگوی باشید زیرا اموال مسلمانان تحمل خسارت اسراف را ندارد. «أَدِقُّوا أَقْلَامَكُمْ وَ قَارِبُوا بَیْنَ سُطُورِكُمْ، وَ احْذِفُوا عَنِّی فُضُولَكُمْ، وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِی، وَ إِیَّاكُمْ وَ الْإِكْثَارَ، فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِینَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَار.»[22]
از «کلام» علی(ع) بگویم که پایینتر از کلام خالق و برتر از کلام مخلوق است «دُونَ كَلَامِ الْخَالِقِ وَ فَوْقَ كَلَامِ الْمَخْلُوق»[23]
از «زبان» علی(ع)، که قرآن ناطق است و قرآن صامت را مفسّر.
از «شخصیت» علی(ع) بگویم که قرآن مجسّم است. آیات بیّنات خداوندی را باید در وجود علی(ع) قرائت کرد. قرآن وجود علی(ع) محکمات و متشابهات دارد، امر و نهی، مجمل و مبیّن، مطلق و مقیّد، عام و خاص، مفهوم و منطوق دارد. شخصیت وجود علوی چون قرآن، قطعیالصدور است و ظنّیالدلالة، و ظواهر آیاتش حجت، وجود قرآنی علی(ع) را «بطونی» است که برای هر بطنی نیز بطنهایی وجود دارد و کسی بهسادگی قادر بهدستیابی حقایق وجودش نیست.
از «دشمن» علی(ع) بگویم که با همه کینهورزیها و خباثتهایش نمیتواند والائیهای شخصیت مولای متقیان را نادیده بگیرد چنانکه وقتی خبر شهادت آنحضرت به شام میرسد وجدان آلوده معاویه برای لحظهای بیدار میشود و حقیقتی را بر زبان جاری میکند که سالها آنرا بهخاطر حفظ قدرتش انکار میکرد. او وقتی اطلاع یافت که علیبن ابیطالب با ضربت شمشیر «ابن ملجم مرادی» کشته شده است گفت: با مرگ علی(ع) فقه و علم نیز مرد. «ذهب الفقه و العلم بموت ابن ابیطالب.»[24]
از «شیعیان و دوستان» علی(ع) بگویم که پیروزمندان و رستگارانند. «همالفائزون» آنانکه علیوار در عرصههای گوناگون پیکار، با سلاح ایمان و ایثار، روبروی «مرحب خیبری»ها و «عمروبن عبدود»ها و «ابوسفیان»ها و «ابوجهل»های زمان ایستادهاند و در جبهه داخلی از شیطنتهای قاسطین و توطئههای ناجوانمردانه ناکثین و بیشعوریها و کجفهمیهای مقدّسان مارقین غافل نیستند.
از «جوانمردی» علی(ع) بگویم که جوانمردی در تاریخ بشریت چون او پا به عرصه گیتی نگذاشته است «لَا فَتَى إِلَّا عَلِی(ع)»[25]
از «شمشیرش» که ذوالفقار است. «لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ»[26]
از «ضربتی» که اینجوانمرد با چنین شمشیری، برای رضای خدا میزند افضل از عبادت اهل آسمانها و زمین است.
از «خانه ساده» علی(ع) بگویم که سادگیاش به صافی سینه آئینه است و محل تجمع اهل بیت عصمت و طهارت، خانهای که هرگاه پیامبر در مقابل آن قرار میگرفت بر اهل آن سلام میکرد و میفرمود: «السَّلامُ عَلَیْكُمْ یا أهلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ»[27]
از «همسر» علی(ع) بگویم که «فاطمه(ع)» است و سیده زنان دنیا و آخرت دخت پیامبر گرامی اسلام و مصداق بارز و اکمل «إِنَّا أَعْطَیْنَاكَ الْكَوْثَرَ»
از «فرزندان» علی(ع) که حسن و حسین هستند و سیّد جوانان اهل بهشت. «سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة»[28]
از «دختر» علی(ع) که زینب(ع) است و پیامآور نهضت خونین عاشورا و مفسر کتاب عظیم شهادت.
از «ولادتش» که در کعبه انجام میگیرد.
از «تربیتش» که در خانه پر مهر محمد مصطفی(ص) تحقق مییابد.
از «عبادتش» که آنچنان در دریای عشق به معبود غرق میگردد که پیکان را از پایش بیرون میکشند و او متوجه نمیشود.
و بالاخره از «جهادش»، «امارتش»، «فریادش»، «سکوتش»، «قیامش»، «قعودش» و آه، آه از «مظلومیتش» و از «شهادتش» که در محراب مسجد کوفه اتفاق میافتد.
ای شما اینهمه مستمعان، فهم اسرارم کنید و راه دستیابی به معشوقم را به این گمشده وادی عرفان ولایت، وصایت و امامت بنمائید.
بهدنبال این «مصباح المصباح» هستم تا در پرتو «نور علی نور»ش در صراط «لا شرقیة و لاغربیة»[29] که همان صراط تعادل است قرار بگیرم و از او بیاموزم که چگونه باید زیست و چگونه باید رفت.
بهدنبال شخصیتی هستم که انسان همه عصرها و معلّم همه نسلها است. او حکومت را با عدالت، عبادت را با زراعت، مسجد را با مزرعه، زهد را با مبارزه… درهم آمیخت.
به پرده بود جمال جمیل عزوجل
علی شد آئینه، خیر الکلام قلّ و دلّ
من از مُفَصَّل این نکته مُجملی گفتم
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
السلام علیک یا میزان الاعمال
فهرست منابع:
[1]. احزاب/ آیه 33.
[2]. مائده/ آیه 55.
[3]. انسان/ آیه 8.
[4]. وسائل الشیعة/ ج 18/ ص 19.
[5]. مائده/ آیه 3.
[6]. عیون اخبار الرضا/ ج 2/ ص 153.
[7]. تلخیص الشافی/ ج 2/ ص 281.
[8]. بحارالانوار/ ج 41/ ص 68.
[9]. بحارالانوار/ ج 38/ ص 320
[10]. مائده/ آیه 3.
[11]. احقاق الحق/ ج 2/ ص 104.
[12]. المناقب/ ج 3/ ص 239.
[13]. غایةالمرام/ ج 1/ ص 501.
[14]. کشف الغمة/ ج 1/ ص 81.
[15]. بحارالانوار/ ج 27/ ص 253.
[16]. کشف الیقین/ ص 74.
[17]. امالی صدوق/ ص 625.
[18]. الغارات/ ج 2/ ص 211.
[19]. مقدمه مراةالانوار/ ج 1/ ص 211.
[20]. الفصول المختاره/ ص 279.
[21]. ریاض السالکین/ ج 1/ ص 298.
[22]. وسائل الشیعة/ ج 12/ ص 299.
[23]. روض الجنان و روح الجنان/ ج 3/ ص 384.
[24]. بحارالانوار/ ج 33/ ص 172.
[25]. المناقب/ ج 3/ ص 250.
[26]. المناقب/ ج 3/ ص 250.
[27]. کشف الغمة/ ج 1/ ص 457.
[28]. تلخیص الشافی/ ج 3/ ص 218.
[29]. نورالثقلین/ ج 3/ ص 604.
ثبت ديدگاه