علی(ع) انسانِ همۀ عصرها
و معلّمِ همۀ‏ نسل‌‏ها

 

 

آن‌‏شخصیتی که جهان خلقت را شاخص، اسرار نبوت را واقف و مقام امامت و ولایت را لایق، ابوالحسن، ابوتراب، علی‏‌بن ابی طالب(ع) است.

علی(ع) انسان ممتازی که زبان از وصف والایی‌‏هایش الکن و قلم در ترسیم چهره نورانیش خجلت‌‏زده است.

دیده، قلّه رفیع منزلتش را نادیده، گوش، اوصاف منبع او را ناشنیده، زیرا طول نگاه ما، کوتاه‌‏تر و گوش شنوای ما، ناشنواتر از آن است تا ره به جایی برد که فرشتگان مقرّب را بدان عرصه، راهی نیست.

قافیه در مدح و منقبت او تنگ و انبوه واژه‌‏ها در رسای او نارسا، و صفحات تاریخ با همه گستردگی و پهناوریش محدود هستند تا ظرف فضایل ابوالفضایل قرار گیرند.

توانایی مغزهای اندیشمندان، برای درک ژرفای وجودش عجز و تیغِ تیزِ بینشِ صاحبان بینش، برای شکافتن دل حقایق روحش کُنداند.

علی(ع) به اندازه جهان خلقت عظمت را در خود گرد آورده، انسان والایی که زبان‏‌های به‏‌پهنای فلک سخنوران، تنوانسته‌‏اند بخشی از اوصاف بی‏‌شمار این نیکوتر از مَلَک را برشمرند.

آیا اسب تیزروِ خیالِ شاعرانِ رزم‌‏آرا، و عُقابِ آسمان‌‏پیمای اندیشه‏‌ی سخنورانِ بزم‌‏آرا، توان تسخیر قله غرورمند شخصیت ابوتراب را دارند؟

آیا چیره‌‏دست‌‏ترین نقاشان دنیا، ترسیم سیمای نورانی مولی را قادرند؟

آیا قلم قلمدارانِ هوشیار و کِلکِ نویسندگان بیدار، توانائی دارند تا بخشی از ابعاد روحی این‏‌مردِ آسمانی را، به رشته تحریر درآورند؟

آیا مورخان مجرّب توانسته‌‏اند تاریخ زندگانی آن‏‌بزرگ را که خود، تاریخ مجسم است بنگارند.

آیا هنروران پرتلاش، هنر به نمایش گذاردن هنروری‏‌های هنرمند میدان‏‌های عبادت و فصاحت، سخاوت و مجاهدت را دارند؟ و آیا…

در پاسخ همه این پرسش‌‏ها یک‌‏دل و یک‏‌زبان خواهند گفت: دست ما کوتاه و خرما بر نخیل، چراکه، علی(ع)، قصیده بلند خلقت است و گُل همیشه با طراوت بوستان انسانیت.

علی(ع)، چشمه جوشان جهان جاوید است و خورشید فروزان آسمان زندگی.

علی(ع)، چراغ پرفروغ شب‏‌های گمراهان، مرشد وادی عشق و عرفان، نسیم ملایمِ  روح‏‌بخش صبحگاهان، سایه‌‏سار نخل بیابان‏‌های حرمان، قّله سرفراز سلسله سرافرازان، یاور دلسوز ستمدیدگان، دشمن آشتی‌‏ناپذیر شرک و شیطان و بزرگ آموزگار قبیله آموزگاران است.

ذهن در وادی حیرت می‌‏ماند و دیدگان در هاله‏‌ای از حسرت قرار می‏‌گیرند و قلم از نوشتن باز می‌‏ایستد که سخن را در مورد این شخصیت عزیز و عظیم از کجا و چگونه باید تنظیم کرد؟!

از «تطهیر و پاکیزگی‏‌هایش»، که خداوند فضای جان، و لوح دل او و خاندانش را با نورانیت عصمت، از هرگونه رجس و پلیدی پاک گردانیده است «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً»[1]

از «سخاوت» علی(ع) بگویم که به‏‌هنگام نماز و در حال رکوع انگشتر خویش را به نیازمند سائلی می‌‏بخشد و در منزلت‏‌اش آیه‏‌ای نازل می‏‌گردد تا برای همیشه در تاریخ بشریت ثبت گردد «إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏.»[2]

از «یتیم‌‏نوازی و مسکین‏‌خواهی و اسیردوستی» علی(ع) بگویم که خداوند درباره‌‏اش می‏‌فرماید: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً»[3]

از گران‌سنگی شخصیت علی(ع) بگویم که هم‌‏طراز کتاب الله (قرآن) قرار گرفته است «إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثَّقَلَیْنِ كِتَابُ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی».[4]

از «امامت علوی»، که «اکمال دین» است و «اتمام نعمت» «الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی‏»[5]

از «ولایت» «ولیّ‌‏الله»، که پیامبر خدا در غدیرخم فرمود:

هرکه را باشم اورا مولا و دوست

ابن عمّ من علی مولای اوست

«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه‏»[6]

از «علم و آگاهی» علی(ع) بگویم در شرایطی که اشرف موجودات، صاحب وقار و سکینه، مرتبط با انوار الهیّه، خاتم سلسله نبویه محمد مصطفی صلّی‏الله علیه و آله ‏البریه فرمودند: «که من شهر علمم علیّم  در است» پس هر آن‏کس که بخواهد به گوهر گران‌‏بهای دانش و معرفت دست یابد، باید از باب شهر علم علوی وارد گردد «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُها فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْیَأْتِ الْباب»[7]

از «شجاعت» علی(ع) بگویم، که خود بارها می‏‌فرمود: اگر امت عرب بر جنگِ با من صف‏‌آرائی کنند از چنین مبارزه‌‏ای پشت نخواهم کرد. «لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِی لَمَا وَلَّیْتُ عَنْهَا»[8]

از «تیزی شمشیرش»، که سینه سیاه و دماغ نخوت گرفته و متکبر عرب جاهلی را به خاک مالید و این افتخار را برای خود ثبت کرد که تنها او بگوید: «أَنَا وَضَعْتُ بِكَلْكَلِ الْعَرَبِ وَ كَسَرْتُ رَبِیعَةَ وَ مُضَر»[9]

از «غدیر» علی(ع) بگویم که نومیدی کافران و منافقان را به‌‏دنبال داشت «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ دیِنكُِم‏»[10]

از «خندق» علی(ع) بگویم که اجر و پاداش یک ضربت شمشیرش بر عبادت اهل آسمان‏‌ها و زمین برتری دارد. «ضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَیْن‏‏»[11]

ضربت او روز خندق از پی ترویج قرآن

افضل از اعمال خلق اولین و آخرین شد

از «خیبر» علی(ع) بگویم که کرّار غیر فرّار است و محبت خدا و رسول را میراث‏‌دار. «یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُه‏»[12]

از «اسلام» علی بگویم که نخستین، اسلام‌‏آورنده است و صاحب امتیاز «أَنا أَوَّلُ من أَسْلَم‏»[13]

از «نمازش» بگویم که، اولین نمازگزار، پشت سر پیامبر اکرم(ص) است. که خود این افتخار را این‏گونه زمزمه می‏‌کند: «أَنَا أَوَّلُ مَنْ صَلَّى مَعَ النبی(ص)». [14]

از «حکومت» علی(ع) بگویم که بر پایه عدل و انصاف استوار است. دست رد به سینه هر تقاضای ناحقی می‏‌زند اگرچه متقاضی، برادرش باشد و خویش را به ستم آلوده نمی‌‏کند اگر به گرفتن پوست دانه جوی از دهان مورچه‌‏ای انجامد.

از «روح بلند و بی‌‏نیاز» علی(ع) بگویم که در برابر متملّقان و چاپلوسان، سر تسلیم و سازش فرود نمی‏‌آورد همان انسان‏‌های خوش‏گفتار و نرم‏کردار که در طول تاریخ، حواشی محفل و مجلس زمامداران را پرکرده‏‌اند و نه کرسی فلک زیرپا نهاده تا بوسه بر رکاب قزل‌‏ارسلان زنند و از این مسیر به نامی و نانی برسند نتوانستند با تور تملّق و تصنّع روح علی(ع) را به دام اندازند. او در اوج قدرتش از مردم می‌‏خواهد که به‏‌هنگام روبرو شدن با امیر و حاکمِ خود، وحشتی به دل راه ندهند و در گفتار خویش سخنانی را که با آهنگ لرزانِ وحشت، در برابر جبّاران و ستمگران می‌‏گویند بر زبان جاری نکنند. «فَلَا تُكَلِّمُونِی بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ… وَ لَا تُخالِطُونِی بِالْمُصَانَعَة»[15]

از «سینه» علی(ع) بگویم که به‏‌وسعت همه هستی، علم و معرفت را در خود انباشته است و آن‏گاه که در این اقیانوس معارف موجی عظیم برمی‏‌خیزد مولا را به وادی بی‏‌قراری می‏‌کشاند و چاره‏‌ای جز این ندارد که در بیابان تنهایی و غریب‏‌آباد زندگی، صاحب سرّی چون «کمیل‏‌بن زیاد» را مورد خطاب قرار دهد و به آن مخزن علوم الهی اشاره کند و بگوید: در این صندوق، دانشی انباشته گردیده و ای دریغ! که کسی را برای بهره‌‏گیری از آن نمی‌‏یابم. «إنَّ هُنَا لَعِلماً جَمّا»[16]

از «شب» علی(ع) بگویم، شبی که شیفته شنیدن آهنگ مناجات علوی است آغوش باز می‌‏کند تا زاهد به محراب آمده را در آغوش بگیرد و از او که در برابر معبود به مناجات قیام کرده پیروی کند. به‌‏وسعت همه سکوتش گوش می‏‌شد و زمزمه‌‏های عارفانه «قدوة العارفین» هوش را از جان شب می‏‌گرفت. «تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ وَ یَبْكِی بُكَاءَ الْحَزِینِ»[17]

شب ز اسرار علی(ع) آگاه استدلِ شب محرم سرّ الله است
شب شنفته است مناجات علیجوشش چشمه فیض ازلی
فجر تا سینه آفاق شکافتچشم بیدارِ علی(ع) خفته  نیافت

از «اراده مصمّم» و «روح آشتی‌‏ناپذیر» او بگویم که در برابر ریشه‏‌های انحراف و مایه‏‌های فساد و در برخورد با فتنه و فتنه‌‏انگیزان، لحظه‏‌ای تردید به خود راه نداد. با خوارج نهروان و گروه «مارقان» که در سنگر تقدّس نشسته، کتاب الله را حمایل خویش ساخته، و جامعه را به آتش کشانده و مفاهیم اسلامی را به انحراف سوق داده بودند برخوردی قاطعانه کرد که هیچ‏کس را با چنین گروهِ ظاهرالصلاحی یارای برخورد نبود. او خود فرمود: این من بودم که چشم فتنه را از حدقه بیرون آوردم. «أَنَا فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَةِ». [18]

از «صبر» علی(ع) بگویم که قله‏‌های غرورمند، در برابر صبر او سرافکنده، و صخره‌‏ها در پیشگاه روح مقاوم‏ش شرمنده هستند. تندبادهای حوادث و موج‏‌های مشکلات و مکّاره، قادر نبودند تا تردیدی در فکر و تزلزلی در روح «امام صابران» بوجود آورند. صبر باید در مکتب تربیتی علوی صبوری آموزد و مقاومت در پیشگاه بلندش به خضوع افتد چرا که خود، در ترسیم شرایط پیش‌‏آمده می‏‌فرماید: من چنان صبر کردم که گویا خار در چشم و استخوان در گلو فرو رفته باشد. «صَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًى‏»[19]

از «محبت» علی(ع) بگویم که «ابوالارامل» و «الایتام» است.

از «تنهایی» علی(ع) بگویم که در اوج قدرت تنها بود و در وطن‏ش غریب. زیرا گوشی برای شنیدن سخنان نورانی‌‏اش نبود و دلی که پذیرای باران هدایت‏‌ها و مواعظش باشد یافت نمی‏‌شد و لذا گاه که تنهایی، او را به بی‏‌تابی می‏‌کشاند و انسان‏‌نماهای دیوگونه و ددصفت خاطرش را ملول می‏‌گرداندند سر به صحرا می‌‏زد تا در دل بیابان‏‌های ساکت و خاموش چاهی را بجوید و سر در حلقوم چاه کند، با بیان دردمندی‌‏ها، سینه‌‏اش را از بار سنگین اندوه سبک گرداند.

از دردمندی علی(ع) بگویم که جنجال‌‏آفرینان منافق و منافقان سیاه‌‏دل، با صداقت‏‌ترین انسان را به‏‌دروغگویی متهم می‌‏کردند و با تبلیغات گسترده، شخصیت الهی او را به تیر تهمت، نشانه می‏‌رفتند و آن‌‏حضرت، به خاطر دفاع از شخصیت ملکوتی خود و روشن شدن ذهن نسل‏‌های آینده، فریاد دردمندانه‌‏اش را سر می‏‌داد و می‏‌فرمود: خداوند شما را بکشد! بر چه کسی دروغگو هستم؟ «قَاتَلَكُمُ اللَّهُ فَعَلَى مَنْ أَكْذِب‏»

آیا بر خدا دروغ می‏‌گویم؟! من نخستین کسی هستم که به خدا ایمان ‏آوردم. یا بر پیامبر خدا دروغ می‌‏بندم؟! من نخستین کسی هستم که او را تصدیق کردم: «أَ عَلَى اللَّهِ؟ فَأَنَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِهِ أَمْ عَلَى نَبِیِّهِ؟ فَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَه‏.»[20]

از «مظلومیت» علی(ع) بگویم که در طول تاریخ کسی را مظلوم‌‏تر از او نمی‏‌شناسیم زیرا پس از عمری جهاد در رکاب رسول‌‏الله برای زدودن کفر و شرک و حاکمیت توحید، منافقان و معاندان به‌‏همراه متحجران و مقدس‌‏نماهای بی‏شعور یک‌صدا فریاد برآوردند که علی(ع) کافر شد!! آنان با چنین تهمتی قصد داشتند خرمن عظیم فداکاری‏‌ها، جهادها، ‏سخاوت‏‌ها، ‏رشادت‏‌ها، عبادت‌‏ها، ‏عنایت‌‏های پیامبر اسلام به آن‏‌بزرگوار و در نهایت سرمایه‏‌ی ‏گران‏بهای «غدیر» را به آتش بکشند. آن‏ها نه‌‏تنها خود به چنین تهمتی دامن می‏‌زدند بلکه با اصرار از «مولا» می‏‌خواستند تا خود نیز به «کفر» خویش اقرار و اعتراف نماید!! آن‏گاه که امیرمؤمنان در برابر چنین تهمتی و اصراری قرار گرفت فرمود: آیا بعد از ایمانم به خدا و مجاهداتم در رکاب رسول خدا، اقرار کنم که کافر شده‌‏ام؟ ! «أَ بَعْدَ إِیمَانِی بِاللَّهِ وَ جِهَادِی مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) أَشْهَدُ عَلَى نَفْسِی بِالْكُفْر؟»[21]

از «احتیاط» علی(ع) نسبت به اموال عمومی و بیت‌‏المال مسلمانان بگویم که به کارگزاران‏ش در نظام اجرائی کشور توصیه می‏‌کند: نوک قلم‏‌ها را ریز بزنید، ‏و سطرها را کنار هم بنویسید، از زیاده‏‌گوئی بپرهیزید، ‏کم گوی و گزیده‏‌گوی باشید زیرا اموال مسلمانان تحمل خسارت اسراف را ندارد. «أَدِقُّوا أَقْلَامَكُمْ وَ قَارِبُوا بَیْنَ سُطُورِكُمْ، وَ احْذِفُوا عَنِّی فُضُولَكُمْ، وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِی، وَ إِیَّاكُمْ وَ الْإِكْثَارَ، فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِینَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَار[22]

از «کلام» علی(ع) بگویم که پایین‏‌تر از کلام خالق و برتر از کلام مخلوق است «دُونَ كَلَامِ الْخَالِقِ وَ فَوْقَ كَلَامِ الْمَخْلُوق»‏[23]

از «زبان» علی(ع)، که قرآن ناطق است و قرآن صامت را مفسّر.

از «شخصیت» علی(ع) بگویم که قرآن مجسّم است. آیات بیّنات خداوندی را باید در  وجود علی(ع) قرائت کرد. قرآن وجود علی(ع) محکمات و متشابهات دارد، امر و نهی، مجمل و مبیّن، مطلق و مقیّد، عام و خاص، ‏مفهوم و منطوق دارد. شخصیت وجود علوی چون قرآن، ‏قطعی‏‌الصدور است و ظنّی‌‏الدلالة، و ظواهر آیات‏ش حجت، ‏وجود قرآنی علی(ع) را «بطونی» است که برای هر بطنی نیز بطن‏‌هایی وجود دارد و کسی به‌‏سادگی قادر به‏‌دستیابی حقایق وجودش نیست.

از «دشمن» علی(ع) بگویم که  با  همه کینه‏‌ورزی‌‏ها و خباثت‌‏هایش نمی‌‏تواند والائی‌‏های شخصیت مولای متقیان را نادیده بگیرد چنان‏که وقتی خبر شهادت آن‏‌حضرت به شام می‌‏رسد وجدان آلوده معاویه برای لحظه‏‌ای بیدار می‏‌شود و حقیقتی را بر زبان جاری می‏‌کند که سال‏‌ها آن‏‌را به‌‏خاطر حفظ قدرت‏ش انکار می‏‌کرد. او وقتی اطلاع یافت که علی‏‌بن ابیطالب با ضربت شمشیر «ابن ملجم مرادی» کشته شده است گفت: با مرگ علی(ع) فقه و علم نیز مرد. «ذهب الفقه و العلم بموت ابن ابیطالب[24]

از «شیعیان و دوستان» علی(ع) بگویم که پیروزمندان و رستگارانند. «هم‏‌الفائزون» آنانکه علی‏‌وار در عرصه‏‌های گوناگون پیکار، با سلاح ایمان و ایثار، روبروی «مرحب خیبری»‏ها و «عمرو‏بن عبدود»‏ها و «ابوسفیان»‏ها و «ابوجهل»‏های زمان ایستاده‌‏اند و در جبهه داخلی از شیطنت‌‏های قاسطین و توطئه‌‏های ناجوانمردانه ناکثین و بی‏شعوری‏‌ها و کج‏فهمی‏‌های مقدّسان مارقین غافل نیستند.

از «جوانمردی» علی(ع) بگویم که جوانمردی در تاریخ بشریت چون او پا به عرصه گیتی نگذاشته است «لَا فَتَى إِلَّا عَلِی‏(ع)»[25]

از «شمشیرش» که ذوالفقار است. «لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ»[26]

از «ضربتی» که این‏‌جوانمرد با چنین شمشیری، برای رضای خدا می‏‌زند افضل از عبادت اهل آسمان‏‌ها و زمین است.

از «خانه ساده» علی(ع) بگویم که سادگی‏‌اش به صافی سینه آئینه است و محل تجمع اهل بیت عصمت و طهارت، خانه‌‏ای که هرگاه پیامبر در مقابل آن قرار می‏‌گرفت بر اهل آن سلام می‏‌کرد و می‌‏فرمود: «السَّلامُ عَلَیْكُمْ یا أهلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ»[27]

از  «همسر»  علی(ع) بگویم که «فاطمه(ع)» است و سیده زنان دنیا و آخرت دخت پیامبر گرامی اسلام و مصداق بارز و اکمل «إِنَّا أَعْطَیْنَاكَ الْكَوْثَرَ»

از «فرزندان» علی(ع) که حسن و حسین هستند و سیّد جوانان اهل بهشت. «سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة»[28]

از «دختر» علی(ع) که زینب(ع) است و پیام‏‌آور نهضت خونین عاشورا و مفسر کتاب عظیم شهادت.

از «ولادت‏ش» که در کعبه انجام می‏‌گیرد.

از «تربیتش» که در خانه پر مهر محمد مصطفی(ص) تحقق می‏‌یابد.

از «عبادت‏ش» که آنچنان در دریای عشق به معبود غرق می‏‌گردد که پیکان را از پای‏ش بیرون می‌‏کشند و او متوجه نمی‏‌شود.

و بالاخره از «جهادش»، «امارت‏ش»، «فریادش»، «سکوت‏ش»، «قیام‏ش»، «قعودش» و آه، آه از «مظلومیت‏ش» و از «شهادت‏ش» که در محراب مسجد کوفه اتفاق می‌‏افتد.

ای شما این‏‌همه مستمعان، فهم اسرارم کنید و راه دستیابی به معشوقم را به این گمشده وادی عرفان ولایت، وصایت و امامت بنمائید.

به‏‌دنبال این «مصباح المصباح» هستم تا در پرتو «نور علی نور»‏ش در صراط «لا شرقیة و لاغربیة»[29] که همان صراط تعادل است قرار بگیرم و از او بیاموزم که چگونه باید زیست و چگونه باید رفت.

به‏‌دنبال شخصیتی هستم که انسان همه عصرها و معلّم همه نسل‏‌ها است. او حکومت را با عدالت، عبادت را با زراعت، مسجد را با مزرعه، زهد را با مبارزه… درهم آمیخت.

 

به پرده بود جمال جمیل عزوجل

علی شد آئینه، خیر الکلام قلّ و دلّ

من از مُفَصَّل این نکته مُجملی گفتم

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

السلام علیک  یا میزان الاعمال

فهرست منابع:

[1].    احزاب/ آیه 33.

[2].    مائده/ آیه 55.

[3].    انسان/ آیه 8.

[4].    وسائل ‏الشیعة/ ج 18/ ص 19.

[5].    مائده/ آیه 3.

[6].    عیون ‏اخبار الرضا/ ج 2/ ص 153.

[7].    تلخیص الشافی/ ج 2/ ص 281.

[8].    بحارالانوار/ ج 41/ ص 68.

[9].    بحارالانوار/ ج 38/ ص 320

[10].  مائده/ آیه 3.

[11].  احقاق ‏الحق/ ج 2/ ص 104.

[12].  المناقب/ ج 3/ ص 239.

[13].  غایة‏المرام/ ج 1/ ص 501.

[14].  کشف ‏الغمة/ ج 1/ ‏ص 81.

[15].  بحارالانوار/ ج 27/ ص 253.

[16].  کشف‏ الیقین/ ص 74.

[17].  امالی صدوق/ ص 625.

[18].  الغارات/ ج 2/ ص 211.

[19].  مقدمه مراة‏الانوار/ ج 1/ ص 211.

[20].  الفصول المختاره/ ص 279.

[21].  ریاض السالکین/ ج 1/ ص 298.

[22].  وسائل الشیعة/ ج 12/ ص 299.

[23].  روض الجنان و روح الجنان/ ج 3/ ‏ص 384.

[24].  بحارالانوار/ ج 33/ ص 172.

[25].  المناقب/ ج 3/ ص 250.

[26].  المناقب/ ج 3/ ص 250.

[27].  کشف الغمة/ ج 1/ ص 457.

[28].  تلخیص الشافی/ ج 3/ ص 218.

[29].  نورالثقلین/ ج 3/ ص 604.