پیامبر اكرم(ص) مانند هر رهبرِ فكرى و انقلابى، نسبت به آینده انقلاب الهى خود نگران بود. نگرانى از این‏كه آیا میراث گران‏‌بهایى كه در اثر مجاهدت‏‌هاى بسیار به‏‌وجود آمده، محفوظ خواهد ماند؟ آیا آیات نورانى قرآن كریم و تعالیم آسمانى…

********************************************

درس‌ها و پیام‌های غدیر-بخش اول

پدیدآورنده: سید رضا تقوی

 

 

 

 

رهبر معظم انقلاب اسلامی(مدظله‏‌العالی):

مسأله‏‌ى غدیر و تعیین امیرالمؤمنین(ع) به‌‏عنوان ولى‏‌امر امت اسلامى از سوى پیامبر مکرم اسلام(ص) یک حادثه‌‏ى بسیار بزرگ و پرمعناست؛ در حقیقت دخالت نبى مکرم در امر مدیریت جامعه است. معناى این حرکت که در روز هجدهم ذى‏‌الحجه سال دهم هجرت اتفاق افتاد، این است که اسلام به مسأله‌‏ى مدیریت جامعه به چشم اهمیت نگاه مى‌‏کند.

 

 

 

غدیر در آیینه تاریخ‏

سال دهم هجرت فرا رسیده بود، پیامبر اكرم(ص) در یازدهمین ماه اسلامى (ذوالقعده) دستور داد در شهر مدینه اعلان عمومى كنند كه پیامبر خدا(ص) براى انجام مناسك حج و وداع با كعبه مكرمه، عازم مكه خواهد شد.

با انتشار این خبر، تعداد زیادى از مردم مدینه و قبایل اطراف، خود را براى همراهى با كاروان نبوى و شركت در مراسم حج آماده كردند. آن‏‌حضرت روز بیست‏‌و‏ششم ذى‏‌القعده، مدینه را درحالى‏‌كه بیش از شصت قربانى همراه داشت، به‏‌سوى مكه ترك كرد و در روز چهارم ماه ذى‏‌الحجه وارد مكه شد.

این حج را حجة‏الوداع گفته‌‏اند كه آخرین حج پیامبر(ص) به‌‏شمار مى‏‌آید و آن‏‌حضرت با كعبه و مراسم و مناسك حج وداع كردند. حجة‏البلاغ نیز نامیده‏‌اند بدین‏‌جهت كه پیامبر خدا(ص) در طول اقامتش در مكه مكرمه و در ضمن دیدارهایش با زائران خانه خدا، مطالب ارزشمندى را به‏‌عنوان دستورالعمل مسلمانى صادر فرمودند.

بعد از مراسم حج، در روز هجدهم ذى‏‌الحجه، حاجیان زیادى به‏‌همراه پیامبر اكرم(ص) مكه را به‏‌سوى دیارشان ترك كردند. قافله‏‌ها پیامبر(ص) را همراهى مى‏‌كردند تا به سرزمینى به نام «غدیر خم» در وادى «جحفه» رسیدند، یعنى محلى كه راه اهل مدینه از مصرى‏‌ها جدا مى‏‌شود. در چنین موقعیتى، پیامبر اكرم(ص) به فرمان خداوند سبحان دستور توقف داد، آیه آمد كه:

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ‏تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس‏»(1)

«اى پیامیر! آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم ابلاغ كن؛ اگر چنین نكنى، رسالت خود را عمل نكرده‌‏اى؛ خداوند تو را از گزند فتنه مردم حفظ خواهد كرد.»

پیامبر اكرم(ص) مردم را براى امر مهمى در وسط بیابان و در شرایطى كه آفتاب نیم‌‏روز حجاز، حرارتى آتش‌‏گونه را برسر این جمعیت مى‌‏ریخت، نگه داشت تا آن امر مهم را ابلاغ نماید. از جهاز شتران منبرى ساختند، آن‏‌حضرت بر فراز آن قرار گرفت و خطبه‏‌اى غرّا ایراد فرمود و در ضمن، گاهى از آنان م‌ى‏پرسید و یا اقرار مى‏‌گرفت و سپس به‏‌دنبال آن مطلب مهم و مورد نظر خود را بیان مى فرمود:

چه كسى از خود شما به شما سزاوارتر است؟ «مَنْ اَولى مِنْكُمْ بِأنْفُسِكُمْ؟»

همه فریاد برآوردند و گفتند: خدا و پیامبرش‏.

پیامبر اكرم(ص) دست على(ع) را گرفت و فرمود:

«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ؛ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، فَإِنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ…»(2)

«هركس را كه من مولاى او هستم، على نیز مولاى اوست.خداوندا! هركس‏‌كه با على دوستى مى‏‌كند، دوستش بدار و هر‏آن‏كس‏‌كه با او دشمنى مى‏‌ورزد، دشمنش بدار، هركس او را یارى مى‏‌رساند، یارى‏‌اش كن و هركه على را خوار بدارد، خوارش بدار كه او از من است و من از اویم.»

پیامبر اكرم(ص) در پایان سخنان سرنوشت‌‏ساز خود تأكید فرمود: كسانى‏‌كه در این صحنه حضور دارند، بعد از برگشت به شهر و دیار خود، پیام این واقعه را به‏‌آنان‏كه غایب هستند، برسانند؛ «أَلَا فَلْیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ»

مراسم معرفى جانشین رسول خدا به پایان رسیده بود ولى هنوز مردم متفرق نشده بودند كه جبرئیل امین بر پیامبر اكرم(ص) نازل شد و آیه «اكمال دین» و «اتمام نعمت» را آورد:

«الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِیناً»(3)

«امروز، دینتان را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم و آیین اسلام را براى شما پسندیدم.»

سپس پیامبر گرامى اسلام(ص) بر سر على(ع) عمامه گذاشت كه بعدها موضوع عمامه‏‌گذارى را على(ع) در موارد لازم براى مردم بیان مى‏‌فرمود:

«عَمَّمَنى رَسُولُ اللهِ(ص) یَوْمَ غَدیرِ خُمٍّ بِعِمامَةٍ سَوداءَ، طَرَفُها عَلى مَنْكِبى»(4)

«پیامبر خدا(ص)، روز غدیر خم، مرا با عمامه سیاه كه دنباله آن بر روى شانه‌‏ام افتاده بود، معمم كرد.»

از دیگر برنامه‏‌هایى كه در این مراسم توسط پیامبر اسلام(ص) توصیه شد، این بود که بر على(ع) به‏‌عنوان امیر مؤمنان سلام بدهید:

«سَلِّمُوا عَلَى‏ عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ وَ قُولُوا: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ‏»(5)‌

«بر على(ع) به امارت و ولایت مؤمنان سلام بدهید و بگویید: سپاس خدای را كه ما را به این‏‌راه، هدایت كرد و اگر او ما را هدایت نمى‏‌كرد، هیچ‏گاه هدایت نمى‏‌شدیم.»

از دیگر مطالب قابل توجه در مراسم روز غدیر خم و پس از معرفى حضرت على(ع) توسط پیامبر اكرم(ص)، روانه شدن سیل تبریك و تهنیت بود كه به جانب امیر مؤمنان(ع) ارسال و تقدیم ‏شد. هركس‏‌كه در آن‌‏صحنه حضور داشت، مى‏‌كوشید تا خود را به على(ع) نزدیك كند و به آن‌‏حضرت تبریك بگوید.

یكى از چهره‏ه‌اى سرشناس آن‌‏زمان و از صحابه پیامبر اكرم(ص)، «عمربن خطاب» بود كه خود را به على(ع) رسانید و دست در دست مولاى مؤمنان گذاشت و این كلمات ماندگار را بر زبان جارى كرد:

«هنیئاً لَكَ یَابْنَ ابى‏طالبٍ! أصْبَحْتَ الْیَومَ وَلىَّ كُلَّ مُؤمِنٍ»(6)

«اى پسر ابی‌طالب! این جانشینى بر تو مبارك باد، امروز تو ولىّ هر مؤمنی شدى.»

«حسّان‏‌بن ثابت» كه از ذوق شعرىِ سرشارى برخوردار بود، از پیامبر اكرم(ص) اجازه گرفت تا این واقعه سرنوشت‌‏ساز را در قالب شعر بریزد و در تاریخ رسالت نبوى و امامت علوى ثبت نماید و به جامعه بشرى تقدیم كند:

یُنَادِیهِمْ یَوْمَ الْغَدِیرِ نَبِیُّهُمْبِخُمٍّ وَ أَسْمِعْ بِالرَّسُولِ مُنَادِیا…
فَقَالَ لَهُ قُمْ یَا عَلِیُّ فَإِنَّنِیرَضِیتُكَ مِنْ بَعْدِی إِمَاماً وَ هَادِیا(7)

پیامبر(ص) روز غدیر خم، حاضران را ندا داد و از آن‏ها خواست كه به نداى او گوش بدهند.

پس به على(ع) فرمود: ای على! برخیز كه من به امامت و هدایت‏‌گرى تو پس از خود، رضایت دادم.

پیام‌‏ها و درس‏‌ها

هر حادثه و یا واقعه‏‌اى كه در جامعه اتفاق مى‌‏افتد، در متن و بطن آن پیامى نهفته است كه حقیقت و محتواى آن حادثه را تشكیل مى‏‌دهد و ما در برخورد با آن واقعه، باید درصدد كشف آن پیام برآییم تا حقیقت نهفته آشكار گردد.

به بیان دیگر، رخدادهاى اجتماعى، دو وجهه دارند: یكى وجهه ظاهرى و دیگرى وجهه باطنى. ظاهر رخدادها را همه مى‌‏بینند ولى باطن پدیده را هركسى نمى‏‌تواند ببیند. در یك بیان تمثیلى، باید بگوییم، از این‏‌جهت رخدادهاى اجتماعى شبیه به انسان هستند، جسمى دارند و روحى، جسم آن‏ها همان رفتاها و تحركات ظاهرى است و روح آن‏ها انگیزه‏‌ها و اهداف است.

رخداد مهمى كه در سال دهم هجرت در «غدیر خم» به‏‌وجود آمد، از این قاعده كلی مستثنى نیست. در متن این واقعه، پیام‌‏ها و درس‌‏هایى نهفته است كه در اینجا به چند پیام به‏‌گونه‌‏اى فهرست‏‌وار اشاره مى‏‌كنیم.

پیش از هر سخنى باید به این نكته توجه كرد كه غدیر تنها یك واقعه تاریخى نیست بلكه در آن‌‏روز به‏ فرمان خداى سبحان، توسط پیامبر اكرم(ص) یك «جریان تاریخى» پایه‏‌گذارى شد كه این جریان اعتقادى و الهى باید تا نهایت تاریخ تداوم داشته باشد و آن جریان «امامت» است. امامتى كه ما به آن معتقدیم، تداوم همین جریان است كه سرمنشاء آن «غدیر» مى‌‏باشد. على(ع) و سایر امامان ما رسالتى جز همان تداوم جریان غدیر نداشتند.

واقعه كربلا در پى تحقق جریان غدیر به‏‌وجود آمد. حوزه‏‌هاى علمیه‏‌اى كه توسط امامان باقر(ع) و صادق(ع) پایه‏‌گذارى شد و نیز كرسى‌‏هاى مناظرات كلامى، جلوه‏‌اى از این جریان جوشان است. زندانى شدن حضرت موسى‏‌بن جعفر(ع) و جلب امام رضا(ع) از مدینه به‏ مرو توسط مأمون و در نهایت غیبت و ظهور منجى عالم بشریت نیز در راستاى جریان غدیر شكل‏‌گرفته است.

١- پیوند نبوت و امامت

نخستن پیام غدیر، پیوند نبوت و امامت است. آن نقطه‏‌اى كه زنجیره نبوت – از آدم(ع) تا خاتم(ص) – را به سلسله امامت متصل مى‏‌كند، «غدیر» است. برآیند تلاش‏‌هاى انبیاء بزرگ الهى، در رخداد غدیر خم جلوه‏‌گر مى‏‌شود تا هدایت‏‌ها و مجاهدت‌‏ها متوقف نشود.

در تفكر شیعى، امامت به یك معنا تداوم رسالت‏‌هاى نبوت است با این تفاوت كه امام، نبى و پیامبر نیست. او به‏‌عنوان یك مقام رسمى و شرعى كه به امر خداوند و معرفى پیامبر نصب و تعیین مى‏‌شود، همان رسالت و اهداف پیامبر را دنبال مى‏‌كند؛ چنان‏كه پیامبر اكرم(ص) در مورد موقعیت حضرت على(ع) فرمود:

«یا عَلىُّ! أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»(8)

«اى على! تو براى من، به‏‌منزله‏ هارون براى موسى هستى جز این‏كه پیامبرى بعد از من نیست.»

در مقام نبوت با امامت، تفاوت‏‌هایى وجود دارد كه باید به هركدام از آن‏ها توجه داشت تا بتوان راه مستقیم را همان‏طوركه صاحب شریعت ترسیم كرده است، ادامه داد. به چند تفاوت اشاره مى‏‌شود:

۱- نبوت مقام تشریع است و امامت مقام تفسیر

۲- نبوت مقام ابلاغ است و امامت مقام اجرا

۳- نبوت مقام تنزیل است و امامت مقام تأویل‏

۴- نبوت مقام نعمت است و امامت مقام اتمام نعمت‏

۵- نبوت مقام كمال دین است و امامت مقام اكمال دین‏

امامت از چنان اهمیتى برخوردار است كه اگر در پایان دوره نبوت، تكلیفش مشخص نشود، مثل این ‏است‏‌كه پیامبر گرامى اسلام(ص) به وظیفه رسالت خود عمل نكرده باشد؛ «وَ إِنْ لَمْ‏تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»(9)

یكى از احادیثى كه شیعه و سنى بر آن اتفاق نظر دارند، حدیث معروف «مدینه» است. این حدیث علاوه بر این‏كه منزلت علمى و شخصیتى على(ع) را معرفى مى‏‌كند، پیوند نبوت و امامت را نیز به نمایش مى‏‌گذارد. پیامبر اكرم(ص) فرمود:

«أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْیَأْتِ الْبَابَ»(10)

«من شهر دانش هستم و على دروازه آن است پس هرآن‏‌كس كه جویاى دانش است، باید از این دروازه وارد شود.»

پیامبر اكرم(ص) در روز غدیر با معرفى على(ع) به‏‌عنوان جانشین خود و امام امت اسلامى، این حدیث را تفسیر كرد و فرمود: نبوت و امامت از چنان ارتباطى برخوردارند كه براى ورود به مدینه علم نبوى باید از باب امامت علوى وارد شد.

٢- آینده‏‌نگرى

از دیگر پیام‌‏هاى مهم واقعه «غدیر»، آینده‏‌نگرى است. پیامبر گرامى اسلام(ص) با معرفى على(ع) و تعیین جانشین، این تعلیمات را به مسلمانان مى‌‏آموزد كه باید نسبت به آینده زندگى ‏بى‏‌تفاوت نبود، همان‏طور كه من نسبت به آینده امتِ خویش برنامه دارم و مسیر امت را بر محور امامت مشخص مى‌‏كنم، شما نیز از همین امروز به فكر آینده باشید.

آن‏‌دسته از كسانى‏‌كه به شعار انحرافى «چو فردا شود فكر فردا كنیم» استناد مى‏‌كنند تا پوششى براى بى‏‌مسؤولیتى و تنبلى خود فراهم سازند، باید بدانند كه فردا نیز مانند امروز، فردایى دارد، آیا فردا هم مى‏‌خواهند همین شعار را سرلوحه كار خود قرار دهند؟ پس‏ آن فردایى كه باید براى آن فكر كرد، كدام است؟ چنین اشخاصى هرگز به موفقیت‌‏هاى بزرگ و سرنوشت‏‌ساز دست پیدا نخواهند كرد. آینده در اختیار كسانى است كه از گذشته، تجربه آموزند و براى آینده برنامه‏‌ریزى كنند.

نویسنده كتاب «تجارب السلف» مى‏‌گوید: تاریخ به این جهت نوشته مى‏‌گردد «تا وقایع سلف، تجارب خلف گردد و متأخران را به‏‌سبب مطالعه احوال متقدمان به امتحان زمان و اعتبار دوران احتیاج بیفتد.»(11)

پیامبر اكرم(ص) مانند هر رهبرِ فكرى و انقلابى، نسبت به آینده انقلاب الهى خود نگران بود. نگرانى از این‏كه آیا میراث گران‏‌بهایى كه در اثر مجاهدت‏‌هاى بسیار به‏‌وجود آمده، محفوظ خواهد ماند؟ آیا آیات نورانى قرآن كریم و تعالیم آسمانى آن، مورد دست‌برد قرار نخواهد گرفت؟ آیا انقلابى‏‌هاى مخلص و ایثارگران مؤمن، منزوى نخواهند شد؟ و پرسش‌‏هایى از این‏ده‌ست كه ذهن پیامبر خدا(ص) را به خود مشغول كرده بود به‌‏طوری‏كه در موارد مختلف، نگرانى خویش را اظهار مى‏‌كرد تا مردم را نسبت به آینده و خطرهایى كه در پیش است، هشدار بدهد.

پیامبر اكرم(ص) از این‏كه بعد از فوتش، رهبرىِ امت در اختیار منحرفین قرار بگیرد به‌‏شدت نگران بود و مى‌‏فرمود:

«إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْكُمْ الأَئِمّةَ المُضِلِّینَ»(12)

«ترسناك‌‏ترین چیزى كه از آن بر شما مى‌‏ترسم، پیشوایان منحرف و گمراه‏‌كننده است.»

رسول خدا(ص) از این‏كه بعد از خودش از قرآن كریم سوءاستفاده كنند و آیاتش را به‏‌گونه‏اى‏‌كه با اهداف شیطانى خود موافق باشد، تفسیر نمایند، اظهار نگرانى می‏‌كرد و مى‏‌فرمود:

«أَكْثَرُ مَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی رَجُلٌ یَتَأَوَّلُ الْقُرْآنَ یَضَعُهُ عَلَى غَیْرِ مَوَاضِعِهِ»(13)

«بیشترین ترس و نگرانى من بر امت خودم، مردى است كه قرآن را به غلط و نابه‏‌جا تأویل و تفسیر مى‏‌كند.»

براى رفع همه این نگرانى‌‏ها، پیامبر اكرم(ص) در غدیر خم، على(ع) را به‏‌عنوان جانشین خود معرفى كرد تا امت اسلامى در آینده دچار سرگردانى نشود و فرمود: من به فرمان الهى، برادرم على(ع) را به جانشینى خود نصب كردم تا او نشانه‏‌ای براى امتم باشد و بعد از من، مردم به‌‏وسیله او هدایت شوند؛ «هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی أَمَرَنِی اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِیهِ بِنَصْبِ أَخِی عَلِیِّ‌‏بْنِ أَبِی‏طَالِبٍ(ع) عَلَماً لِأُمَّتِی یَهْتَدُونَ بِهِ مِنْ بَعْدِی‏…»(14)

٣- شایسته‏‌سالارى

از پیام‏‌هاى گویا و سازنده «غدیر»، پیام «شایسته‌‏سالارى» است. در اداره امور و گره‏‌گشایى كارهاى مردم، باید مسؤولیت‏‌ها را به كسانى سپرد كه از لیاقت و شایستگى لازم برخوردار باشند. هرچه حوزه كار مسؤول گسترده‌‏تر و موقعیت و مسؤولیت حساس‌‏تر باشد، معیارهاى شایستگى نیز قوى‏‌تر خواهد بود.

روزى یكى از اصحاب پیامبر اكرم(ص) كه در نزد آن‌‏حضرت از موقعیت و احترام بالایى برخوردار بود، از محضر آن‏‌بزرگوار درخواست كرد تا یكى از مسؤولیت‌‏هاى حاكمیتى را به او بسپارد زیرا متوقع بود حال كه حكومت اسلامى شكل‏‌گرفته است، او نیز باید در اداره امور جامعه اسلامى شریك باشد. پیامبر اكرم(ص) در پاسخ به درخواست او فرمود:

«انّكَ ضَعیفٌ وَ اِنَّها اَمانَةٌ، وَ الْاَمانَةُ ثَقیلَةٌ وَ اِنَّها یَومَ الْقیامَةُ خِزْىٌ وَ ندامَةٌ، اِلّا مَنْ اَخَذَها بِحَقِّها وَ اَداءِ الّذی فیها»(15)

«تو براى امور مدیریتى، ضعیف و ناتوان هستى زیرا مدیریت، امانت است و امانت و امانتدارى سنگین است و هر آن‏كس‌ ‏كه از عهده آن برنیاید، روز قیامت ذلیل و پشیمان خواهد شد مگر كسى‏‌كه مسؤولیتى را بپذیرد و حق آن‏‌را ادا نماید.»

كسى‏‌كه معیارهاى شایستگى را در تصاحب مسؤولیت‏‌ها نداشته باشد و یا فرصت را از انسان‏‌هاى لایق و باكفایت بگیرد، چنین فردى به خدا و پیامبر و مسلمانان خیانت كرده است. پیامبر اكرم(ص) فرموده‌‏اند:

«مَنْ تَقَدَّمَ عَلَى الْمُسْلِمینَ وَ هُوَ یَرى أنَّ فیهمْ مَنْ هُوَ أفْضَلُ مِنْهُ، فَقَدْ خانَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُسْلِمینَ»(16)

«كسى‏‌كه در تصاحب پست‌‏هاى مدیریتى بر دیگر مسلمانان پیشى بگیرد در حالی‏‌كه مى‏‌داند در میان جامعه از او لایق‏‌تر وجود دارد، به خدا و رسول خدا و مسلمانان خیانت كرده است.»

در تفكر اسلامى، شایستگى و لیاقت را وابستگى فامیلى، ارتباطات جناحى و حزبى، امكانات مالى و ثروت و… تعیین نمى‏‌كند بلكه مقولاتى مانند تقوا، مجاهدت‏‌هاى مخلصانه میدانى، دانش و تجربه، امانت‏‌دارى، تدبیر و از عهده كارها برآمدن، معیار شایستگى براى نشستن بر اریكه مسؤولیت است.

در سال هشتم هجرت، لشكر اسلام به فرماندهى پیامبر اكرم(ص) شهر مكه را بدون خون‌ریزى فتح كرد و خانه كعبه را از لوث بتان پاك ساخت. بعد از این‏كه پیروزى تثبیت شد، پیامبر(ص) مى‏‌باید به مدینه، مقر حاكمیت اسلامى بازگردد. به هنگام ترك مكه، مدیریت سیاسى – اجتماعى شهر را برعهده جوانى به نام «عتاب‏‌بن اسید» گذاشت و در مورد شایستگى او فرمود:

«لَوْ اَعْلَمُ لَهُمْ خَیْراً مِنكَ اِسْتَعْمَلْتُهُ عَلَیْهِم»(17)

«اگر براى اداره كردن شهر مكه، بهتر از تو كسى را مى‏‌شناختم، او را انتخاب مى‏‌كردم.»

تعدادى از ریش‌‏سپیدهاى قبائل كه داعیه بزرگى و شایستگى داشتند، نسبت به انتخاب و انتصاب پیامبر خدا(ص) اعتراض كردند كه چرا جوانى كم‏‌سن‏‌و‏سال را به مدیریت شهرى چون مكه برگزیده است. چون این اعتراض به گوش پیامبر اسلام(ص) رسید كه مجموعه‏‌اى از بزرگان شهر، «جوانى» را نوعى جرم به‏‌حساب مى‌‏آورند و آن‏‌را با لیاقت و شایستگى در تضاد مى‌‏پندارند، در كلامى كوتاه و ماندگار، معیار شایستگى را این‏‌گونه بیان فرمود:

«وَ لَایَحْتَجُّ مُحْتَجٌّ مِنْكُمْ فِی مُخَالَفَتِهِ بِصِغَرِ سِنِّهِ، فَلَیْسَ الْأَكْبَرُ هُوَ الْأَفْضَلُ بَلِ الْأَفْضَلُ هُوَ الْأَكْبَرُ»(18)

«نباید هیچ‏یك از شما به‏‌خاطر كمى سن، با مدیریت «عتاب‌‏بن اسید» مخالفت كنید زیرا هركس سن بزرگ‏تر دارد برتر نیست بلكه هر‏آن‏‌كس ‏كه برتر است او بزرگ‏‌تر است.»

بر اساس مطالب یادشده، پیامبر اكرم(ص) به فرمان خداوند سبحان، حضرت على(ع) را در روز غدیر خم معرفى كرد تا بعد از خودش، امام امت اسلامى و پاسدار دستاوردهاى دوران نبوت بیست‏‌و‏سه ساله‏‌اش باشد.

معیار شایستگى على(ع) عناوینى چون دامادى پیامبر، عموزادگى، هاشمى بودن و امثال این‏ها نبود. على(ع) بر اساس اصل شایسته‌‏سالارى انتخاب شد. در اینجا به بخش اندكى از شایستگى‏‌هاى آن‏‌حضرت كه مبناى انتخاب او مى‌‏باشد، اشاره مى‏‌كنیم:

۱- على(ع) از دوران كودكى، تحت تربیت و تعلیمات پیامبر اكرم(ص) قرار گرفت و در مكتب نبوى، شخصیتش شكل گرفت و تربیت شد، چنان‏كه خود به یكى از یارانش به نام «كمیل‏‌بن زیاد» فرمود: پیامبر اكرم(ص) را خداوند تربیت كرد و پیامبر نیز مرا تربیت فرمود؛ «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) أَدَّبَهُ اللَّهُ وَ هُوَ أَدَّبَنِی» (19)

ارتباط معلمى و شاگردى میان آن دو، به ‏حدى رسیده بود كه على(ع) فرمود: من نور وحى و رسالت را مى‏‌دیدم و بوى خوش نبوت را استشمام مى‏‌كردم؛ «أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ»(20)

۲- در پذیرش اسلام و دفاع از حقیقت الهى و پیامبر گرامى(ص)، حضرت على(ع) بر همگان سبقت داشت و بارها بر این پیشگامى به‏‌عنوان یك امتیاز تأكید مى‏‌ورزید و مى‏‌فرمود: من نخستین كسى هستم كه به پیامبر ایمان آوردم؛ «أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ إِیمَاناً»(21)

و پیامبر اكرم(ص) نیز این سبقت و پیشگامى را براى على(ع) امتیاز مى‏‌دانست و خطاب به آن‏‌حضرت مى‏‌فرمود: تو نخستین كسى هستى كه مرا در شرایط سخت و تنهایى تصدیق كردى؛ «اَنْتَ أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَنِی‏»(22)

۳- در عبودیت و بندگى خداى متعال، هیچ‏كس به پاى امیر مؤمنان على(ع) نمى‌‏رسد، او در مورد بندگى خود در پیشگاه خالق سبحان مى‏‌گوید:

«ما اَعْرَفُ اَحَداً مِنْ هَذِهِ الاُمَّةِ عَبَدَ اللَّهَ بَعْدَ نَبِیِّهَا غَیْرِی، عَبَدْتُ اللَّهَ قَبْلَ اَنْ یَعْبُدَهُ اَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الاُمَّةِ بِسَبْعِ سِنِینَ»(23)

«از این امت، كسى را نمى‌‏شناسم كه بعد از پیامبرش به‌‏غیر از من، خدا را عبادت كرده باشد. من هفت سال پیش‏ از‏آن‏كه كسى از این امت خدا را عبادت كند، او را بندگى كرده‌‏ام.»

۴- در ولایت‏‌مدارى، هیچ‏‌یك از اصحاب رسول خدا(ص) به پاى على(ع) نمى‏‌رسیدند زیرا او در پیشگاه پیامبر خاتم تسلیم محض بود و مى‏‌فرمود: من بنده‌‏اى از بندگان حضرت محمد(ص) هستم؛ «أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِ مُحَمَّدٍ(ص)»(24)

۵- در دانش و معرفت، سرآمد مردان بود تا آن‏جا كه در مجامع عمومى مى‏‌فرمود: پیش از آن‏كه از میان شما بروم، هرآنچه پرسش دارید از من بپرسید؛ «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی‏»(25)

این بُعد از شخصیت آن‏‌حضرت را پیامبر اكرم(ص) این‏طور معرفى مى‏‌كند: من شهر علمم و على(ع) درِ این شهر است؛ «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا»(26)

همه آیات نورانى قرآن كریم را در زمان حیات پیامبر اكرم(ص) در حافظه داشت و شأن نزول آیات، تفسیر و تأویل، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، مطلق و مقید، مفهوم و منطوق آن‏‌را مى‏‌دانست. ابن ابى‏‌الحدید معتزلى مى‏‌گوید: همه اندیشمندان اسلامى بر این مطلب كه على(ع) در زمان حیات رسول خدا(ص) قرآن‏‌را حفظ كرده بود و غیر او چنین فردى را سراغ ندارند، اتفاق نظر دارند؛ «اتَّفَقَ الْكُلُّ عَلَى أَنَّهُ كَانَ یَحْفَظُ الْقُرْآنَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ‌‏اللَّهِ(ص) وَ لَمْ‏یَكُنْ غَیْرُهُ یَحْفَظُهُ‏»(27)

یكى دیگر از دانشمندان اهل سنت به نام «شعبى» در مورد على(ع) مى‏‌گوید: من بعد از پیامبر خدا(ص) هیچ فردى را نمى‏‌شناسم كه از على‏‌بن ابی‏‌طالب(ع) به كتاب خدا داناتر باشد؛ «مَا أَحَدٌ أَعْلَمَ بِكِتَابِ اللَّهِ بَعْدَ نَبِیِّ اللَّهِ مِنْ عَلِیِّ‌‏بْنِ أَبِی‏‌طَالِبٍ»(28)

۶- در همه میدان‏‌هاى جهاد و مبارزه، در كنار پیامبر اكرم(ص) حضور مؤثر و سرنوشت‏‌ساز داشت. او در این‏‌مورد مى‌‏فرماید: من هیچ‏گاه از میدان جهاد عقب‏‌نشینى و فرار نكرده‏‌ام؛ «إِنِّی لَمْ‏أَفِرَّ مِنَ الزَّحْفِ قَطُّ»(29)

منزلت مجاهدت‏‌هاى آن‏‌حضرت به‏‌گونه‌‏اى از شایستگى است كه پیامبر اكرم(ص) فرمود: یك ضربت شمشیر على(ع) در جنگ خندق كه «عمروبن عبدود» را به خاك افكند، از چنان ارزشى برخوردار است كه ثوابش در پیشگاه خداوند از عبادت آسمانیان و زمینیان برتر است؛ «ضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَیْنِ»(30)

این شایستگى‏‌هایى را كه برشمردیم، اندكى از بسیار بود كه مولاى متقیان على(ع) آن‏ها را با خود به همراه دارد و به‏‌خاطر همین ویژگى‏‌هاى لیاقتى بود كه پیامبر خدا(ص) او را در غدیر خم به‌‏عنوان شایسته‌‏ترین فرد از امت اسلامى به مردم معرفى كرد تا پیروان دین حنیف را امام باشد.

٤- پرهیز از ترس و تردید

از دیگر پیام‏‌هاى بلند غدیر، پرهیز از هر نوع ترس و تردید است. در مسیر حق و انجام تكالیف دینى و انسانى، ترس و تردید، آفتِ موفقیت است. هرگاه هدف انسان، حق باشد و راهى را كه براى رسیدن به حق انتخاب كرده، منطقى به نظر آید و وسایل و ابزار كار را براى حركت در مسیر فراهم آورده باشد، جایى براى ترس و تردید باقى نمى‏‌گذارد. قرآن كریم مى‏‌فرماید:

«وَ لا‏تَهِنُوا وَ لا‏تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‏»(31)

«سست و محزون نشوید و شما برتر و پیروزید، اگر ایمان داشته باشید.»

تاریخ بشرى بیان‌گر این واقعیت است كه اولیاء الهى در ترویج و دفاع از حق، هرگز ترس و تردید نداشته‏‌اند و با هر عاملى كه در این مسیر مانع ایجاد كرده است، برخورد نموده‌‏اند. نمونه‏‌هاى فراوانى را به‏‌عنوان شاهد بر این ادعا مى‏‌توان ارائه داد. ما در اینجا تنها به یك نمونه تاریخى اشاره مى‏‌كنیم:

در سال شصت از هجرت، حسین‏‌بن على(ع) با مجموعه‌‏اى از اعضاء خانواده و یارانش از مدینه به مكه آمد و سپس به دعوت مردم كوفه، از مكه به سمت كوفه حركت كرد. این كاروان، منزل به منزل حركت مى‏‌كرد، در منزل «ثعلبیه»، امام حسین(ع) را خواب فرا گرفت، چند لحظه‌‏اى به خواب رفت و چون بیدار شد، ذكر نورانى «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون‏» را بر زبان جارى كرد. فرزندش على‏‌اكبر(ع) كه در كنار پدر بود، عرض كرد: آیا خبر مرگى را شنیدى كه جمله استرجاع (انا لله… ) را قرائت كردى؟ فرمود: بله؛

«فَرَأیتُ فارِساً عَلى فَرَسٍ وَقَفَ عَلَىَّ فَقالَ: یا حُسَینٌ اِنَّكُمْ تَسْرَعُونَ الْمَسیرَ وَ الْمَنایا بِكُمْ تَسْرَعُ اِلَى الْجنَّةِ، فَعَلِمْتُ اَنَّ أنْفُسَنا نُعیَتْ اِلَیْنا»(32)

«در خواب، سوارى را بر اسب دیدم كه در برابرم ایستاد و گفت: اى حسین! شتابان مى‌‏روید و مرگ هم شما را با سرعت به سمت بهشت مى‌‏برد. پس دانستم كه این سوار از مرگ ما خبر مى‏‌دهد.»

على‌‏اكبر(ع) عرض كرد: پدر جان! مگر ما بر حق نیستیم؟ «ألَسْنا عَلَى الْحَقِّ؟»

امام حسین(ع) فرمود: آرى، فرزندم! سوگند به خدایى كه بازگشت همه بندگان به‏‌سوى اوست، بر حق هستیم؛ «بَلَى یَا بُنَیَّ وَ الَّذِی إِلَیْهِ مَرْجِعُ الْعِبَادِ»

فرزندش على‏‌اكبر(ع) عرض كرد: اینك كه راه ما راه حق و هدف ما مقدس و الهى است، از مرگ و مردن باكى نداریم؛ «إِذَاً لَا‏نُبَالِیَ بِالْمَوْتِ»(33)

مرگ اگر مرد است گو نزد من آى‏تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

‏خداوند به هنگام بازگشت پیامبر اكرم(ص) و حاجیان از مراسم حج، در وادى «جحفه» و در كنار غدیر خم به‌‏وسیله جبرئیل، وحى فرستاد كه على(ع) را به‏‌عنوان امام و جانشین خود به مردم معرفى كند:

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ‏تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ‏»(34)

«اى پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل گردیده است، ابلاغ كن و اگر چنین نكنى، رسالت الهى خود را انجام نداده‏‌اى و خداوند تو را از گزند بدخواهان حفظ مى‏‌كند.»

آنچه از آیه شریفه استفاده مى‏‌شود، این‏‌است‏‌ كه پیامبر اكرم(ص) نسبت به معرفى حضرت على(ع) نگرانى و دغدغه داشته است و خداوند به آن‏‌حضرت اطمینان مى‏‌بخشد كه ما تو را از گزند بدخواهان و فتنه‌‏انگیزان حفظ خواهیم كرد؛ «وَ اللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ‏»

در اینجا پرسشى مطرح مى‏‌شود كه پیامبر اكرم(ص) از چه موضوعى و یا چه اشخاصى بیمناك بوده است که به او اطمینان داده مى‏شود، خداوند تو را از آسیب‌‏ها و فتنه‏‌ها حفظ مى‏‌كند؟

بدون‌‏‏شك، ترس و دغدغه پیامبر(ص) مربوط به شخص خودش نبوده است، چون سیره پیامبر(ص) به‏‌خوبى گویاى این معناست كه او هیچ‏‌گاه در راه اعتلاى حق و ترویج و تبیین آرمان‏‌هاى الهى، ترسى به دل نداشته است. آن‏‌روزهاى آغازین بعثت، در قلب حاكمیت كفر و شرك و در میان انبوه دشمنان‏ِ بى‏‌رحم و سیاه‌‏دل، كم‏ترین ترس و تردیدى به دل راه نداد و یك‌‏تنه در برابر همه تهدیدها و تحمیل‏‌ها ایستاد، امروز كه در رأس حاكمیت اسلامى قرار گرفته و قدرت اول منطقه به‏‌حساب مى‏‌آید، چرا باید بترسد؟

در پاسخ به این‏گونه پرسش‌‏ها باید گفت، ترس و دلهره پیامبر اكرم(ص) شخصى نبوده است، ترس او با شناختى که از چهره‏‌ها و جریان‌‏هاى موجود در جامعه داشته است، از این موضوع بوده است كه با حساسیت و كینه‌‏اى كه برخى از افراد حاضر در این اجتماع دارند، مانعى براى اجراى فرمان الهى شوند و امت منسجم و متشكل اسلامى را دچار تفرقه نمایند. مطالب تاریخى متعددى وجود دارد كه مؤید این نظر باشد. به چند نمونه از نگرانى‌‏هاى پیامبر اكرم(ص) اشاره مى‏‌كنیم:

۱-       یكى از دلایل نگرانى پیامبر(ص) این بود كه به این امر الهى، صبغه فامیل‏‌گرایى بزنند و احساسات مردم را برانگیزانند و بگویند او قصد دارد پسرعمو و دامادش را بر ما مسلط كند و در نتیجه مردم را به طغیان و عصیان بكشانند؛ «فَتَخَوَّفَ رَسُولُ‌‏اللَّهِ(ص) أَنْ یَقُولُوا: حامی ابْنِ عَمِّهِ وَ أَنْ یَطْغَوْا فِی ذَلِكَ عَلَیْهِ»(35)

۲-       نگرانى دیگر پیامبر(ص) از این‏‌جهت بود كه این مجموعه مخاطبان، چند سالى است، از جاهلیت به فضاى اسلام وارد شدند و هنوز برخى از رذائل اخلاقى از جان و روانشان زدوده نشده است و همین امر موجب مى‏‌گردد تا به مخالفت برخیزند و انجام این مأموریت را با مشكل روبه‌‏رو سازند. پیامبر اكرم(ص) به پیشگاه حضرت حق عرضه داشت: پروردگارا! قوم من به‏‌تازگى از فضاى جاهلیت به در آمده‌‏اند و هنوز گرفتار رقابت‏‌هاى زشت اخلاقى، چشم و هم‏چشمى‌‏ها و فخرفروشى‏‌ها هستند؛ «یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی قَرِیبُو عَهْدٍ بِالْجَاهِلِیَّةِ وَ فِیهِمْ تَنَافُسٌ وَ فَخْرٌ»(36)

۳-       تعداد قابل توجهى از كسانى‏‌كه در غدیر خم پاى منبر پیامبر(ص) حضور داشتند، از كسانى بودند كه على(ع) پدران و برادران و یا یكى از نزدیكان آنان را در مقابله با اسلام كشته بود. معرفى على(ع) به‏‌عنوان جانشین پیامبر(ص)، امكان داشت باعث تحریك احساسات این‌‏دسته از افراد گردد و در روند فرمان الهى مقابله‏‌اى صورت پذیرد. پیامبر اكرم(ص) به جبرئیل فرمود: اى دوست من! از آن بیم دارم كه این همراهانم كه از على(ع) ضربه خورده‌‏اند و در زمان مشرك بودنشان، خون خویشان آنان به دست او ریخته شده است، خشمناك گردند و كینه‏‌هاى درونى خود را آشكار كنند؛ «حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ إِنِّی أَخَافُ تَغَیُّرَ أَصْحَابِی لِمَا قَدْ وَتَرُوهُ وَ أَنْ یُبْدُوا مَا یُضْمِرُونَ فِیهِ‏»(37)

۴-       یکی دیگر از نگرانی‏‌های پیامبر اکرم(ص) وجود جریان پیچیده و خطرناك نفاق بود كه همیشه از پشت خنجر زده است و در پى فرصت بوده تا به بهانه‏‌هاى مختلف و در موقعیت‌‏هاى مناسب، سد راه شود و جلو رشد و تعالى جامعه اسلامى را بگیرد. آنان كه مى‏‌گفتند: به پیامبر و مهاجرانِ نیازمند كه از یاران پیامبر هستند، انفاق و كمك نكنید تا از مدینه بروند و پیامبر را تنها گذارند؛ «هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لاتُنْفِقُوا عَلى‏ مَنْ عِنْدَ رَسُولِ‏اللَّهِ حَتَّى یَنْفَضُّوا»(38)

با همه نگرانى‏‌هایى كه پیامبر اكرم(ص) داشتند و با تكیه بر لطف و عنایت الهى، ترس‏‌ها و تردیدها را رها نموده و از موضع قدرت و قاطعیت، حضرت على(ع) را به حاضران معرفى كرد و در مكتب غدیر، این آموزش را به همه عاشقان راه امامت و ولایت داد كه در مسیر حق، باید ترس و تردید را كنار گذاشت زیرا حق‏‌گویى و حق‏‌پویى با تردید و دودلى به پیش نمى‌‏رود.

فرمان خداى احد آمد سوى احمدكى بنده زیبنده و اى عبد مؤید
در امر خلافت كنمت امر مجددباید برى امروز تو بر لیغ(39) مؤكد
باید كنى امروز،تو تبلیغ معجّل‏
امروز اگر این رهِ مقصود نپویى‏وین صفحه پر خار و خس امروز نشویى‏
بر دست، گُل تازه نگیرى و نبویى‏یا آنچه خدا گفته بگویى، تو نگویى‏
تبلیغ رسالت ز تو نایافته فیصل‏
اندیشه مكن زآن‏كه كند وسوسه خنّاس‏در باب على «یعصمك الله من النّاس»
باید بشناسانى‌‏اش امروز به نشناس‏بازار خزف بشكنى از حقّه الماس‏
حق‌را كنى آن‏‌گونه كه حق گفت مدلّل(40)

 

پی‌‏نوشت:

1. مائده / آیه ۶۷

2. البرهان فی تفسیر القرآن/ ج۲/ ص ۲۲۶

موسوعة الامام علی‏‌بن ابی‌‏طالب/ ج۲/ ص ۲۵۷

3. مائده/ آیه ۳

4. الاصابه / ج۴ / ص۲۳ به نقل موسوعة الامام على‌‏بن ابی‌طالب / ج ۲ / ص ۲۹۰

5. اعراف / آیه۴۳

الاحتجاج / ج۱ / ص۱۵۹

6. الغدیر / ج ۱ / ص ۱۹

7. امالى صدوق / ص ۶۷۰ / ح ۸۹۸

8. الاحتجاج/ ج ۱ / ص ۲۹۷

تاریخ بغداد / ج ۴ / ص ۷۱

9. مائده / آیه ۶۷

10. المستدرك على الصحیحین / ج۳ / ص ۱۳۸

اسد الغابه / ج ۴ / ص ۹۵

المناقب لابن شهرآشوب / ج ۲ / ص ۳۴

11. تجارب السلف در تواریخ خلفا و وزرای ایشان/ ج ۱/ ص ۱

12. كنزالعمال/ ج ۱۰ / ص ۱۸۸

13. بحارالانوار / ج ۹۲ / ص ۱۱۲

14. همان / ج ۹۷ / ص ۱۱۰

15. صحیح مسلم / ج۲ / ص ۱۲۴

16. الغدیر / ج ۸ / ص ۲۹۱

17. اسد الغابة / ج ۳ / ص ۳۵۸

18. نگرشى بر مدیریت اسلامى / چاپ نشر نخیل / ص ۱۸۲

19. تحف‏‌العقول / ص ۱۸۲

20. نهج‌‏البلاغه / خطبه ۱۹۲

21. بحارالانوار / ج ۳۸ / ص ۲۳۰

22. همان / ص ۲۳۰

شرح نهج‌‏البلاغه/ ابن ابى‌‏الحدید / ج ۳ / ص ۲۵۹

23. مسند احمد/ ج ۲/ ص ۱۶۶

مستدرک حاکم/ ج ۳/ ص ۱۱۲

24. ‌بحارالانوار/ ج ۳/ ص ۲۸۳

25. شرح نهج‏‌البلاغه/ ابن ابى‌‏الحدید / ج ۱۳ / ص۱۰۱

ارشاد مفید / ص ۲۳

26. كنزالعمال / ح ۳۲۸۹۰

تلخیص الشافى / ج ۲ / ص ۲۸۱

27. شرح نهج‌‏البلاغه/ ابن ابى‏‌الحدید / ج ۱/ ص ۲۷

28. بحارالانوار/ ج ۹۲/ص ۱۰۴

29. تفسیر نور الثقلین/ ج۲/ ص ۱۳۹

30. احقاق الحق / ج ۲/ ص ۱۰۴

31. آل‏‌عمران / آیه ۱۳۹

32. مقتل الحسین خوارزمى / ج۱ / ص ۲۲۶

بحارالانوار / ج ۴۴ / ص ۳۱۳

33. مقتل الحسین خوارزمى / ج۱ / ص۲۲۶

تاریخ الطبرى / ج۵ / ص ۴۰۷

الارشاد / ج‏۲ / ص۸۲

امالى صدوق / ص ۲۱۸ / ح ۲۳۹

بحارالانوار / ج ۴۴/ ص۳۱۳

شهادت‌نامه امام حسین(ع) / ج ۲ / ص۶۶۹

34. مائده / آیه ۶۷

35. تفسیر العیاشی/ ج ۱/ ص ۳۳۱

36. شواهد التنزیل / ج۱ / صفه ۲۵۴

موسوعة الامام على‌بن ابیطالب / ج ۲

37. بحارالانوار/ ج ۹۵/ ص ۳۰۱

38. منافقون / آیه ۷

39. لیغ، معانى مختلفى دارد، به معنى ظرافت، نشاط، خوش‌‏طبعى و یا یك نمونه برجسته آمده است.

40. مكرم اصفهانى