بزم یاران صفاپیشه، صفا بود صفا * جام و میخانه و می، رنگ خدا بود خدا

*******************************************

 

حجت‌الاسلام و المسلمین سید رضا تقوی که همواره از طبعی زلال و نثری روان برخوردار بوده، با تخلص «سالک» دستی بر آتش شعر و شاعری نیز دارد،

اگر که از تبار من، بجویی و دیار من

ز نسل پاک فاطمه (ع)، «سالک» دامغانیم

از ایشان مجموعۀ غزلیاتی سرشار از عشق و معنا در کتاب «آیه‌های عشق» به زیور طبع آراسته شده که پیش از آن در شماره‌های مجلۀ ماهنامۀ «فرهنگ جمعه» به چاپ رسیده است.

_______________________________________________________________

جام وصال

 

 

بزم یاران صفاپیشه، صفا بود صفا

جام و میخانه و می، رنگ خدا بود خدا

 

درد ما درد فراق است خدا را سببی

قطره از جام وصال تو، دوا بود دوا

 

مرهمی بهر جراحات دلم می‌بایست

شربت لعل لب یار، شفا بود شفا

 

گر که معشوق به محضر نپذیرفت مرا

خشم او نیست جفا، عین عطا بود عطا

 

یونس از قهر تو اندر شکم حوت شدی[1]

اندر این عرصه مجازات، روا بود روا

 

خضر اگر کشتی ما را بشکستی ز صفا

پرسش از موسی عمران، نه بجا بود بجا

 

قلّه قاف رسالت جبل نور شدست

جای سیمرغ در آن نقطه، حرا بود بود

 

«سالک» اندر ره معشوق بسی رنج کشید

آنچه پرداخت در این راه، بها بود بها

 

 

.

[1]. اشاره به آیۀ 87 سورۀ انبیاست: «فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»