پیر را گفتم حقیقت در کجاست * گفت اندر خُمّ می، باقی سراب
*******************************************
حجتالاسلام و المسلمین سید رضا تقوی که همواره از طبعی زلال و نثری روان برخوردار بوده، با تخلص «سالک» دستی بر آتش شعر و شاعری نیز دارد،
اگر که از تبار من، بجویی و دیار من
ز نسل پاک فاطمه (ع)، «سالک» دامغانیم
از ایشان مجموعۀ غزلیاتی سرشار از شور و معنا در کتاب «آیههای عشق» به زیور طبع آراسته شده که پیش از آن در شمارههای مجلۀ ماهنامۀ «فرهنگ جمعه» به چاپ رسیده است.
_______________________________________________________________
خُم می
وقت آن باشد که برداری نقاب
تا خجل گردد ز حسنت آفتاب
نامهها بنوشتم و پیغامها
هرچه بنشستم دریغ از یک جواب
گر بجویی حال من وقت فراغ
مرغم و بر آتش عشقت کباب
خواستم در طور سینایش روم
اندر آنجایی که پرّ ریزد عقاب
بر در میخانه رفتم بامداد
مست دیدم میگساران از شراب
پیر را گفتم حقیقت در کجاست
گفت اندر خمّ می، باقی سراب
گفتم از یارم بگو، گفتا چنین
از غزال چشم او بارد شهاب
خال مشگین و رخ رنگین او
عاشقان را میدهد هر دم عذاب
غمزهاش شور آفرین زندگی
زلف او بر پای دل باشد طناب
وصف او در لفظ ناید دم مزن
«سالکا» واللّهُ أعلَم بِالصَّواب
ثبت ديدگاه