مقالۀ «استاد آزاده» بهقلم حجتالاسلام و المسلمین سید رضا تقوی با هدف تجلیل و تکریم مقام شامخ عالم وارسته، ابوالشهید حجتالاسلام و المسلمین حاج سید مسیح شاهچراغی رضوانالله علیه – استاد حوزۀ علمیۀ دامغان – نوشته شده است و بخشهایی از آن، توسط نگارنده در مراسم نکوداشت آن روحانی مجاهد که در تاریخ 1/12/1395 ه.ش در مسجد جامع دامغان برگزار گردید، قرائت شد.
________________________________________________
بسمهتعالی
«استاد آزاده»
در مسیر زندگی، ارتباطات انسانی نقشی تعیین کننده دارد؛ زیرا بخشی از همین ارتباطات است که تحولات زندگی را رقم میزنند و بستر را برای رشد و تعالی فراهم میسازند.
در تعاملات انسانی، گاهی با چهرهای روبهرو میشویم که در همان برخورد اول، بهاین نتیجه میرسیم که شخصیت مقابل ما از جنس دیگری میباشد؛ تافتهای جدا بافته از دیگران است. گویا قلبش مهربانتر، نگاهش گستردهتر، صفایش بیشتر، راه و رسم زندگیاش روشنتر، همگان او را بهخوبیهایی که دارد میستایند، از رفتارش الگوبرداری میکنند و از گفتارش پند میآموزند.
قلمرو نفوذ چنین فردی را باید در دلها جستجو کرد؛ زیرا کلید شخصیت پر جاذبهاش، قفل درِ دلها را میگشاید و در سرای دل دیگران اسکان پیدا میکند. کتابهای لغت، قادر نیستند شخصیت او را معنا کنند؛ چون او خالق معانی است و با رفتار و افکارش، بهواژهها جان میبخشد.
او برای دیگران زندگی میکند و زندگی را جز خدمت بهدیگران نمیداند. گاهی بهخاطر دیگران میخندد تا لبخندی را بر دلها بنشاند و زمانی بهخاطر رنج دیگران، بیمار میشود.
از چهرههای کم نظیری که این صفات متعالی و زیبا را در خود جمع کرده و روح و روانش را با آن زینت بخشیده بود، استاد روزهای آغازین طلبگی ما، عالم وارسته و روحانی شایسته، فقید سعید، استاد رشید، مرحوم مبرور، حجتالاسلام و المسلمین حاج سید مسیح شاهچراغی رضوانالله تعالی علیه بود.
او بهحق، عالم عامل بود و از زمرۀ عارفان و عالمانی بهشمار میآمد که حضرت مسیح (ع) در پاسخ یکی از شاگردانش که پرسیده بود با چه کسی نشست و برخاست کنیم، بیان فرمود؛ با کسی بنشینید که شما را بهیاد خدا بیندازد: «مَنْ یُذَکِّرُکُمُ الله رُؤْيَتُهُ» و گفتارش بر دانش و بینش شما بیفزاید: «وَ یَزیدُ فی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ» و کردار و رفتارش یادآور قیامت و یومالحساب باشد: «وَ یُرَغِّبُکُم فی الاخِرَة عَمَلُهُ»[1].
کم کسی بود که در برابر این عبد صالح خدا قرار بگیرد و نگاهی بهچهرۀ محجوب و لبهای ذاکر او بکند و بهیاد خدا نیفتد و یا در مجالس او بنشیند و در ذهنش، قیامت و میزان و حساب، زنده نشود.
برای آشنایی هر چه بیشتر و معرفت هر چه افزونتر، نسبت بهویژگیها و خصلتهای این استاد فرزانه، بهچند فراز از صفات پسندیده و ملکات ارزندۀ او اشاره میکنیم تا برای همۀ کسانی که در این مسیر گام برمیدارند، روشنگر راه باشد.
1 . عالم ربّانی
در فرهنگ اسلامی، بهاصطلاحی بهنام عالم ربّانی برخورد میکنیم که هر پژوهشگر دینی را نسبت بهاین اصطلاح و شناخت مفهوم و مصداق آن حساس میکند؛ چنانکه علی (ع) در تقسیمبندی جامعه بهلحاظ فکری و معرفتی، از این اصطلاح استفاده کرده است و میفرماید: مردم بر سه دسته تقسیم میشوند: 1_ عالم ربّانی 2_ دانشجو و دانشطلبی که در مسیر نجات است: «مُتَعَلِّمٌ عَلي سَبيلِ نَجاةٍ» 3_ نابخردان بیریشه: «و هَمَجٌ رَعاعٌ»[2].
یکی از دلایلی که پیشوایان دینی ما از عالم دینی تجلیل و تکریم کردهاند، این است که او از جهت علمی و هم از جهت عملی، بهمقام و مرتبت بالایی دست یافته است.
ربّانی منسوب بهربّ است؛ یعنی پرورش دهنده و مربی نفوس مستعده. عالم ربّانی کسی است که هم خود تربیت شده باشد و هم تربیت کننده. بهعبارتدیگر، عالم ربّانی هم «مربَّی» است و هم «مربِّی». او برای دستیابی بهاین منزلت، بهتعبیر مولای متقیان علی (ع) پیش از اینکه بهتربیت دیگران بپردازد، نخست از خود شروع میکند و چون در تربیت خویش بهتوفیقاتی دست یافت، بهتربیت دیگران میپردازد: «أن يَبدَأ بِتَعليمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعليمِ غَيرِهِ»[3].
اهل عرفان میگویند: علم نور است: «الْعِلْمُ نُورٌ» و مؤمن بهواسطۀ این علم، بهخدا راه پیدا میکند. علمی که بهنور و نورانیت تبدیل شود، حکایت از احوال میکند و مقرون با حال است و هر گاه چنین علمی در اختیار عالمی قرار بگیرد، آن عالم ربّانی میشود.
استاد ما حضرت سید مسیح شاهچراغی (ره) را بهحق، میتوان با این لقب معرفی کرد که او عالم ربّانی بود؛ یعنی نفس خود را تربیت کرده بود و هم شاگردانش را تربیت میکرد. او علوم دینی را که با باورهای انسان در ارتباط است، کاملاً فرا گرفته بود و بر اساس همان باورها، وظیفۀ خود میدانست که دانستههای خود را بهدیگران آموزش بدهد تا آنها را بهکسب فضیلتها تشویق نماید.
او معتقد بود که ما هنگامی میتوانیم در روح و روان مخاطبانمان اثر بگذاریم که بههرآنچه برای دیگران توصیه میکنیم، پیش از آن و بیش از آن، خود، عمل کرده باشیم تا مورد نکوهش قرآن کریم قرار نگیریم که میفرماید: چرا بهچیزی که میگویید، خود عمل نمیکنید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ»[4]؛ زیرا در منطق اسلام، دانستن برای عمل است و علم کامل، علمی است که بهدانستنیها، لباس عمل پوشانده شود.
مرحوم حاج سید مسیح، بهآنچه فرا گرفته بود عمل میکرد و سخاوتمندانه و بدون هیچگونه چشمداشتی، همۀ دانستنیهای خود را بهشاگردانش میآموخت.
او مصداق بارز سخن پیامبر گرامی اسلام بود که فرمود: تنها بهروایت اکتفا نکنید؛ به«رعایت» نیز توجه داشته باشید: «كونوا لِلعِلمِ رُعاةً ولا تَكونوا لَهُ رُواةً»[5].
او اهل رعایت بود؛ رعایت مرزهای اخلاقی و انسانی، رعایت حقوق دیگران، رعایت زیّ طلبگی، رعایت نماز اول وقت، رعایت مبادی و آداب معاشرت و … .
هرگز از یاد نبرده و نمیبرم آن روزی که در مدرسۀ حاج فتحعلیبیک دامغان، برای درس شرح امثله در مقابلش زانوی شاگردی زده بودیم با چه حالتی این جملۀ آغازین درس که «أوّلُ العلم مَعرفةُ الجَبّار و آخرُ العلم تَفویضُ الأمر الیه» را برای ما شرح میداد. با همۀ اعتقادش، در روزهای اول طلبگی میخواست ما را «خدایی» کند؛ زیرا او راه و رسم طلبگی را راه و رسم خدایی میدانست و میگفت: اگر شما خدایی نشوید، بهاهداف طلبگی که سربازی امام زمان (عج) و شاگردی مکتب امام صادق (ع) است، نخواهید رسید.
بر اخلاص تأکید میورزید و یکی از عوامل توفیق را در این مسیر، اخلاص میدانست و گاه برای تفهیم بهتر، از کلام علی (ع) استمداد میجست که فرمود: برترین دانش آن است که همراه با اخلاص باشد: «أَفْضَلُ الْعِلْمِ مَا اُخْلِصَ فِيهِ»[6].
از ویژگیهای عالم ربّانی این است که مؤثرترین پیامهای تربیتی خودش را از طریق رفتار و سیر و سلوکی که در زندگی انتخاب کرده است، بهدیگران ابلاغ میکند. پیامهای رفتاری بهمراتب از پیامهای گفتاری مؤثرتر است، چنانکه پیشوایان دینی ما فرمودهاند: مردم را با رفتار و عملکرد نیک، بهراه مکتب ما جذب کنید: «كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَيْرِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ»[7].
مرحوم سید مسیح (ره) که در دلهای مردمان شهر و دیار خود جا گرفته بود، اهل منبر و سخن و سخنوری بهمعنای امروزی آن نبود. او در دوران حیات علمی و آخوندی خویش، منبر نرفت و در همایشها و گردهماییهای مختلف سخنرانی نکرد؛ ولی تأثیر حضورش در میان مردم، از سخن بسیاری از سخنوران، تنبهآمیزتر و هدایتگرایانهتر بود. او با سیر و سلوکش و سبک زندگی ساده و بیپیرایهاش، ادب و اخلاقش، ارزشهای انسانی و باورهای اسلامی را بهنمایش میگذاشت.
2 . ادب و اخلاق
از دیگر ویژگیهای شخصیتی حاج سید مسیح (ره) که جلب توجه میکرد و از میان همۀ خصوصیاتی که آن مرحوم داشت، برجستهتر و گویاتر مینمود، ادب و اخلاق بود.
در فرهنگ تربیتی و اجتماعی اسلام، ادب، جایگاه والا و موقعیت بالایی را بهخود اختصاص داده است و بهیک معنا میتوان گفت: دین چیزی جز مجموعهای از آداب نیست که انسان مؤمن برای بهتر زندگی کردن، باید آن آداب را طبق فرمان خالق جهان انجام بدهد. ادب در پیشگاه خدای سبحان، ادب در برابر انبیا و امامان معصوم (ع)، ادب در مقابل پدر و مادر، معلم، همسایه، برادران ایمانی و نعمتهای الهی و … .
چیست آداب بندگی کردن بر حدود خدای ایستادن
قول و فعل و شنیدن و دیدن به موازین شرع سنجیدن
یکی از راههای شناخت جوهرۀ هر فرد، رفتاری است که از او سر میزند؛ زیرا رفتارهای انسانی، معمولاً بازتاب اندیشه و تفکراتی است که همانند چشمهای از دامن قلۀ شخصیت آنها میجوشد و در نوع گفتار و رفتار آنان جریان پیدا میکند.
ای برادر تو همان اندیشهای مابقی تو استخوان و ریشهای
گر گل است اندیشۀ تو گلشنی ور بود خاری تو هیمۀ گلخنی[8]
انسانهای آراسته بهفضایل اخلاقی، رفتار و گفتارشان سرشار از ادب است و در ارتباط با دیگران، معیارهای اخلاقی را در لباس ادب، بهدیگران ابلاغ میکنند.رفتارهای مؤدبانه بر محور فضایل اخلاقی و انسانی شکل میگیرد که در نظر ما بهادب تفسیر میشود. ادب در رشد و بالندگی انسان نقش بسیار مؤثری دارد و از همین منظر میتوان سخن پیامبر اکرم (ص) را مورد توجه قرار داد که فرمود: من برانگیخته شدم تا مکارم اخلاق بشری را تکمیل و تتمیم کنم: «انما بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ»[9].
از نعمتهای ارزشمندی که خداوند سبحان، نصیب مرحوم حاج سید مسیح کرده بود و روح و شخصیتش بهآن هدیۀ الهی مزین شده بود، نعمت ادب بود. او گاهی برای رعایت اصول اخلاقی، خود را بهشدت در زحمت قرار میداد تا معیاری از معیارهای ادبی و اخلاقی خدشهدار نشود.
گاهی رفتارهای اخلاقی او، دیگران را شرمنده میکرد. همیشه سعی میکرد تا در سلام، بر دیگران سبقت بگیرد. کسی بر او وارد نمیشد، مگر اینکه از جا برمیخاست و یا با حرکتی و گفتن «یا الله» محبت و احترام خود را نسبت بهاو ابراز میکرد.
هرگز ندیدم که در حضور دیگران پایش را دراز کند و یا در نشستن، حالتی غیر معمول داشته باشد. نسبت بهآنانکه از لحاظ سنی بزرگتر بودند، کمال احترام را داشت و بر اساس سخن پیامبر گرامی اسلام که فرمود: «پیرمردان و پیشکسوتان را محترم بشمارید»[10]، عمل میکرد.
کودکان را همیشه مورد لطف و محبت خود قرار میداد و با دادن مبلغی پول، حتی اندک، آنها را خوشحال میکرد.
آن فقید سعید، کمندی از اخلاق و ادب بههمراه داشت که بهوسیلۀ آن، دلها را صید میکرد؛ تا آنجا که وقتی لجوجترین و عنودترین افراد در مقابلش قرار میگرفتند، بهطور ناخودآگاه در برابر عظمت اخلاقی او، خاضع و رام میشدند.
هیچگاه هنجاری را در گفتاری نشکست و هر زمانی که با هنجارشکنی روبهرو میشد، از واژهها و اصطلاحاتی استفاده میکرد که شخص را متنبه و در نهایت، شرمنده گرداند.
هر گاه در مجلسی که او حضور داشت، کسی با گفتارش شخصیتشکنی میکرد و یا زبان بهتنقیص دیگران میگشود، بلافاصله با جملۀ تنبهآمیز «استغفرالله»، گوینده را متوجه میکرد که باید از خدا و طرف مقابل، پوزش بطلبد.
در کارهای خانه بهاهل و عیال کمک میکرد و بهانتظار نبود که دیگران، کارها را انجام بدهند. او بیشتر آذوقه و ارزاق مورد نیاز را شخصاً از بازار، تهیه و بهمنزل حمل میکرد.
در مقابل هر خدمت و کمکی که بهدیگران میکرد، منت نمیگذاشت و یا آن کار را بهرخ نمیکشید. بر اساس آموزۀ امیر مؤمنان (ع) که فرمود: «زینت و زیور مردان ادب است»[11]، زینت زندگی خود را ادب و اخلاق انتخاب کرده بود. بارها این بیت را از زبان او میشنیدیم که میفرمود:
اقوام روزگار به اخلاق زندهاند قومی که گشت فاقد اخلاق، مردنی است[12]
3 . زیّ طلبگی
استاد فقید، یک روحانی کاملاً سنتی بود؛ بدین معنا که سنتهای حاکم بر زندگی طلبگی را در حد واجبات دینی رعایت میکرد. او از همان آغاز که قدم بهحوزۀ علمیه گذاشت، روح و جان خود را بهزیّ طلبگی مزین ساخته بود.
طلبگی، یعنی تلاش مجدّانه برای کسب معارف اسلامی، همراه با تربیت روح و تصفیۀ جان و عمل متعهدانه بهآنچه که از منابع اصیل اسلامی و عرفانی آموخته است.
طلبه با ورود بهحوزۀ علمیه، راهی را که انتخاب کرده و جایگاهی را که در آن قرار گرفته است و همچنین هویت صنفی و نیاکان روحانی و بهاصطلاح، شجرهنامۀ خود را باید بشناسد و بهتعبیر اندیشمند فرزانه، محمدرضا حکیمی:
«آبا و اجداد صنفی طلبه، پیامبران و امامانند. بستری که طلبه در آن تربیت میشود، از پیامبران نشأت میگیرد. او از سلالۀ ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (ص) است … تبار صنفی انسان، تبار فکری و فعلی انسان است؛ پس باید در زندگی و فکر و فعل یک روحانی، اثر انبیایی مشهود باشد و این شباهت دیده شود. روحانی باید مِن حیث الفکر و الفعل، نمونۀ پیامبر و علی (ع) باشد»[13].
زیّ بهمعنای هیئت، شکل ظاهری، آراسته بهلباس مشخص بودن است؛ لباسی که پیام هویتی داشته باشد. زیّ طلبگی یعنی آراستگی بهلباس روحانی؛ لباس ظاهری که همان لباس روحانیت است و لباس باطنی که لباس ورع و تقواست: «لِباسُ التَّقْوى ذلِكَ خَيْر»[14]. بنابر این، انجام هر نوع رفتار و گفتاری که با آداب و سنن طلبگی در تضاد باشد، طلبه را از زیّ خود خارج میکند.
بر فضای زندگی طلبگی، فرهنگ و آدابی حاکم است که ریشه در معارف دینی و فطرت انسانی دارد. تقید بهمعیارهای فرهنگی و پایبندی بهاین آداب، بار تربیتی بالایی خواهد داشت و رفته رفته در طول چند سال، روح و روان انسان را شکل میبخشد و راه رشد و تعالی را هموار میسازد.
طلبه از همان آغاز ورودش بهحجرۀ طلبگی باید بهشکل زندگی خود، لباس طلبگی بپوشاند و زندگی خود را بههیئت و شکل طلبگی درآورد. طلبگی فقط آموختن برخی از مسایل علمی نیست، بلکه علاوه بر آموختن، نوعی رفتار و عمل خاص است که طلبه باید بر آن مقید باشد.
نخستین روزی که طلبه در حلقۀ درس استاد مینشیند، با این جمله، کار علمی و عملی خود را که همان طلبگی باشد، شروع میکند که «أوّلُ العلم مَعرفةُ الجَبّار و آخرُ العلم تَفویضُ الأمر الیه»؛ آغاز دانش و دانشاندوزی، شناخت خداوند متعال است و پایان آن، واگذاری کار بهاو.
این معرفت نسبت بهانسان (انسانشناسی) و جهان خلقت (جهانبینی)، نگاه ویژهای را تولید میکند و بهزندگی طلبه از همان آغاز، شکل و شمایل خاصی میبخشد. او بر اساس این جهانبینی، در هر گفتار و کرداری، خدا را ناظر و حاضر میداند و زندگیاش را در جهت رضایت و رضوان الهی پیش میبرد.
استاد راحل ما، چنان پایبند بهشئون طلبگی بود که از هر رفتار و گفتاری که در نظر مردم زیبنده نبود، هم خود پرهیز میکرد و هم دیگران را متذکر میشد و میگفت: از هر گونه رفتاری که عرف جامعه نمیپسندد و در نگاه مردم، سبک و زننده محسوب میشود، باید پرهیز نمود. در چنین مواردی، از شعر منسوب بهامیر مؤمنان علی (ع) در اندرز بهفرزند بزرگوارش امام حسین (ع)، شاهد میآورد که فرمود: ای حسین! در هر شهر و جامعهای که بیگانه بودی و وارد شدی، بهسبک و سیاق آداب اجتماعی آنان معاشرت کن:
حُسَيْنُ إِذَا كُنْتَ فِي بَلْدَةٍ غَرِيباً فَعَاشِرْ بِآدَابِهَا[15]
استاد معتقد بود که طلبه نباید کاری بر خلاف مروت انجام بدهد و بلافاصله بهیک مسئلۀ شرعی اشاره میکرد که اگر امام جماعت، کاری بر خلاف مروت انجام بدهد، عدالتش آسیب میبیند.گاهی برخی از طلاب جوان در آن دوران، موهای سرشان را بهشکلی آرایش میکردند که جلب توجه مینمود و مردم، آن را برای طلبه سبک میدانستند. او با روشهای مناسب هدایتی و تربیتی، آنان را متذکر میشد.
او میگفت: طلبه در شکل و شمایل، باید طلبه باشد؛ زیرا در بسیاری از موارد، ظاهر نیکو، نمایانگر باطن نیک است، چنانکه علی (ع) فرمود: «صَلاحُ الظَّواهِرِ عُنوانُ صِحَّةِ الضَّمائرِ»[16].
از توصیههای مکرر آن عالم ربّانی، این بود که طلبه باید با قرآن مأنوس باشد. هر روز آیاتی از کلامالله مجید را بخواند، بهخصوص بعد از نماز صبح و در آغاز روز، پیش از اینکه کتاب درسی خود را برای مطالعه و یا شرکت در جلسۀ درس بردارد، خواندن قرآن را از عادتهای روزانۀ خود قرار بدهد.
علاقهمندی بهقرآن کریم، باعث شده بود که تعدادی از فرهنگیان، متدینین و دوستداران آیات نورانی الهی را گرد آورده و آنها بر محور شخصیت این روحانی شریف، جلسۀ قرائت قرآن را بهصورت دورهای در منازل خود تشکیل بدهند و او خود، همانند یکی از اعضای ثابت این جلسه که همچنان پس از رحلتش ادامه دارد، شرکت نماید و در پایان، با استفاده از آیات قرآن و یا خواندن حدیثی، حاضران را بهرهمند سازد.
4 . شیوۀ تعلیمی و تربیتی
استاد فقید، حاج سید مسیح (ره) در تدریس و تربیت، شیوهای مخصوص داشت. او پیش از اینکه در مجلس درس حاضر شود، مطالب درس و آنچه مربوط بهدرس آن روز بود را مطالعه میکرد و با ذهن کاملاً آماده، در حلقۀ درس، روبهروی شاگردانش مینشست و با تسلط و آمادگی، درس را آغاز میکرد.
گاهی درسی را که باید میگفت، همۀ متن را نخست از خارج، تقریر میکرد و سپس کتاب را باز نموده و درس را از روی کتاب برای شاگردان، قرائت و تطبیق میکرد و اگر متن درس مشکل بود و باید استاد تلاش بیشتری کند تا آن را در ذهن شاگردان بنشاند، درس را بهچند بخش تقسیم میکرد؛ بهاینصورت که نخست، چند فراز از متن را از خارج توضیح میداد، سپس از روی کتاب، آن را میخواند و بعد، فراز دیگری را شروع میکرد و بههمان شکل، درس آن روز را تا پایان پیش میبرد.
به پرسشهای شاگردان بهخوبی پاسخ میداد. همۀ سعی او این بود که متن درس را برای حاضران تشریح و تفهیم کند. بهحواشی، کمتر میپرداخت و در موارد مناسب، از این جملۀ مشهور استفاده میکرد و میفرمود: «علیکم بالمتون لا بالحواشی» و گاهی از این جمله، در مسایل تربیتی و رفتاری نیز استفاده میکرد. مثلاً اگر طلبهای بهامور کم اهمیت و کم فایده میپرداخت و از کارهای اصلی و اساسی باز میماند، با همین جمله بهاو هشدار میداد که از حواشی بپرهیزد و بهمتن بپردازد: «علیکم بالمتون…».
او در تدریس، کاملاً آرام بود. بیانی نرم داشت و از آهنگ کلامش، احساس خستگی و کوبندگی نمیکردی.
استاد دیگر من که حق بزرگی بر این بنده دارد و بهتوفیق حضرت باری، باید در فرصتی مناسب و در حد توان، شخصیت او را نیز بهتفسیر بنشینم، عالم آزاده و خطیب نامور مرحوم حجتالاسلام و المسلمین حاج سید باقر تقوی رضوانالله تعالی علیه است. او میفرمود: سید مسیح در تدریس، همانند استادش مرحوم آیةالله حاج غلامحسین خیری (ره) است. این بنده، مرحوم خیری را ندیده و محضرش را درک نکردهام، ولی از آنچه بزرگان و عالمان دامغانی از سیره و سلوک آن مرد خدا بیان میکنند، تقریباً همۀ آن خصوصیات پسندیده، رفتارهای اخلاقی، دیانت و تقوا، تعهد و تعبد را در حضرت سید مسیح مشاهده میکردیم.
از ویژگیهای تدریس او این بود که هر جا مناسبتی پیش میآمد، نکتهای تربیتی و اخلاقی را بیان میکرد و بهتعبیری، تعلیم خویش را بهتربیت پیوند میزد. گاهی این نکتههای تربیتی و اخلاقی، در فضای تعلیمی و اشراف و تسلطی که استاد دارد، آثار روحی و روانی فراوانی را بر ذهن و دل شاگردان میگذارد.
گاهی برای تشویق ما بهدرس و مطالعه، از اشعار مناسب فارسی یا عربی استفاده میکرد. شاید برای اولینبار، این رباعی را که منسوب بهخواجه نصیرالدین طوسی (ره) است، از او شنیدم که برای ما با همان صدای لرزان و روح آرامَش میخواند:
لذات دنیوی همه هیچ است نزد من در خاطر از تغیر آن هیچ ترس نیست
روز تنعم و شب عیش و طرب مرا غیر از شب مطالعه و روز درس نیست[17]
در مناسبتهای مختلف، این رباعی را که منسوب بهابوعلی سینا است برای حاضران قرائت میکرد:
از قعر گِل سیاه تا اوج زحل کردم همه مشکلات گیتی را حل
بیرون جستم ز قید هر مکر و حیل هر بند گشوده شد مگر بند اجل
ما را در کنار خواندن درس و مطالعه، بهتمرین خط تشویق میکرد. یکی از روزها، سخن بهاینجا کشید که طلبه و روحانی باید در نوشتن، خطی زیبا و قابل قبول داشته باشد. آن روز هوا کاملاً سرد بود و برف هم بهشدت میبارید، بهگونهای که زمین را سفید کرده بود. برای تمرین و بهعنوان سرمشق و بهتناسب هوای برفی، بیت زیر را نوشت و بهما تکلیف کرد که از روی آن بنویسیم:
بر لحاف فلک افتاده شکاف پنبه میبارد از این کهنه لحاف
5 . توصیهها و تأکیدها
استاد فقید، توصیههای فراوانی داشت که در هر فرصتی، آنها را با مخاطبان مختلف در میان میگذاشت. برخی از آن توصیهها و تأکیدها که با فضای طلبگی نسبت بیشتری پیدا میکرد را معمولاً در جلسات درس و در لابهلای بحثهای مدرسی و علمی مطرح مینمود.
در اینجا بهبخشی از آن توصیههای روشنگر و هدایتبخش، فهرستوار اشاره میکنیم:
- 1- یکی از بیشترین توصیههای استاد، این بود که نیت خود را خالص گردانید و در مسیر کسب دانش، «خالصاً لوجه الله» عمل کنید؛ زیرا کارها را بر اساس نیتها ارزشگذاری میکنند، چنانکه پیامبر خدا (ص) فرمود: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ»[18].
- 2- شما باید در کسب دانش، از چنان انگیزه و شوقی برخوردار باشید که حکمت و دانش را گمشدۀ ارزشمند خود بدانید و تا آن را بهدست نیاوردهاید، از پای ننشینید. مگر امیر مؤمنان علی (ع) نفرمودند: «الْحِكْمَةُ ضالَّةُ المُؤْمِنِ…»[19].
- 3- مطالب علمی با ممارست و تمرین و تکرار، در ذهن شما نقش میگیرد؛ بنابر این باید مفهوم جملۀ «الدَّرسُ حَرفٌ وَ التِّکرارُ اَلفٌ» را همیشه مد نظر داشته باشید.
- 4- از مباحثۀ علمی غفلت نورزید؛ زیرا مباحثه موجب میشود تا مطالب در ذهن شما بماند و شما را در بحثها و مناظرات علمی قوی کند.
- 5- از پرداختن بهحواشی بپرهیزید و بیشتر بهمتون بپردازید: «علیکم بالمتون لا بالحواشی».
- 6- هیچگاه غم روزی را نخورید؛ زیرا خداوند، روزی طالب علم را ضمانت کرده است و از راههایی که گمان ندارد، رزق او را میرساند؛ همانطور که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «مَن تَفَقَّهَ في دِينِ اللّه كَفاهُ اللّه ُ هَمَّهُ و رَزَقَهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ»[20].
- 7- او معتقد بود که سرلوحۀ زندگی طلبه، باید توکل بر خدا باشد و هر گاه سخن بهاین سمت و سو میرفت، استناد بهقرآن کریم میکرد و میفرمود: «وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[21]؛ کسی که بر خدا توکل کند، خداوند او را کفایت و کفالت میکند.
- 8- تأکید میکرد، هر آنچه دانشتان بیشتر میشود، باید تواضعتان بیشتر شود. از خودخواهی و غرور برحذر باشید، زیرا ما سر تا پا نیازمندیم: «أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ»[22]. بارها این رباعی را از زبان ایشان میشنیدم که میفرمود:
عیب است بزرگ بر کشیدن خود را وز جملۀ خلق، برگزیدن خود را
از مردمک دیده بباید آموخت دیدن همه کس را و ندیدن خود را[23]
6 . دائمالوضوء
از دیگر ویژگیهای حضرت استاد، این بود که دائمالوضوء و دائمالطهاره بود. یعنی در همه حال و در هر شرایطی مقید بود که وضو داشته باشد. گویا وضو داشتن را واجب میدانست.
برخی وقتی وضو میگیرند که قصد اقامه و خواندن نماز کرده باشند؛ زیرا نماز، بار یافتن بهمحضر ذات اقدس متعال است و نمازگزار باید وضو بگیرد تا بتواند از طریق نماز، بهحرم دوست قدم بگذارد. چنانکه پیامبر اکرم (ص) فرمود: وضو کلید نماز است و نماز، کلید بهشت: «الوُضوء مِفتاحُ الصَّلاةِ و الصَّلاةُ مِفتاحُ الجنَّة»[24]؛ اما اولیای الهی در هر حال، خویش را در محضر خدا میبینند؛ پس چگونه در مقام حضور، با وضو و با طهارت نباشند؟
مرحوم استاد فقید، همیشه خود را در محضر حضرت دوست میدید و ادب اقتضا میکرد تا در پیشگاه مولا، با وضو و طهارت باشد. چنین انسانهایی همیشه در حال نماز هستند و بهقول آن شاعر عارف: «خوشا آنانکه دایم در نمازند»[25].
هیچ زمانی در جلسۀ درس، بدون وضو شرکت نمیکرد. گویا داشتن وضو را جزئی از مطالعه و تدریس میدانست.
در زمستان سرد که آغاز دوران طلبگی را در مدرسۀ حاج فتحعلیبیک دامغان سپری میکردم، زمانی که خبر از آب لولهکشی و امکانات موجود این دوران نبود، حضرت حاج سید مسیح (ره) در فضای برف و یخبندان، کنار حوض نسبتاً بزرگ مدرسه که در وسط حیاط قرار داشت، میآمد و یخ حوض را میشکست و وضو میگرفت.
پیامبر اکرم (ص) وضو گرفتن در چنین شرایطی را محو کنندۀ گناهان میداند و میفرماید:
«ثَلَاثٌ كَفَّارَاتٌ إِسْبَاغُ الْوُضُوءِ فِي السَّبَرَاتِ وَ الْمَشْيُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ إِلَى الصَّلَوَاتِ وَ الْمُحَافَظَةُ عَلَى الْجَمَاعَاتِ»[26]؛ سه چیز است که ضعفها را جبران و گناهان را پاک میکند: وضوی شاداب در هوای سرد، رفتن بهسوی نماز در شب و روز و محافظت بر جماعتها».
آن بزرگوار، هر شب، پیش از اینکه برای استراحت بهرختخواب برود، وضو میگرفت و با وضو میخوابید و بهشاگردانش توصیه میکرد: وضو بگیرید و بخوابید تا خوابتان، ثواب عبادت داشته باشد. رفتار او در این مورد، مبتنی بر روایاتی بود که از پیشوایان دین بهما رسیده است، چنانکه پیامبر اکرم (ص) فرمود: کسی که شب را با وضو و طهارت بهصبح برساند، همانند این است که تمام شب را بهشب زندهداری و عبادت پرداخته است: «مَنْ بَاتَ عَلَى طُهْرٍ فَكَأَنَّمَا أَحْيَا اللَّيْلَ»[27]. امام صادق (ع) نیز با تعبیر دیگری، از این عمل عبادی (با وضو خوابیدن) تمجید کرده و فرمودهاند: آن کس که وضو بگیرد و بهرختخواب برود، بستر و جایگاه خوابش همانند مسجد خواهد بود: «مَنْ تَطَهَّرَ ثُمَّ أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ بَاتَ وَ فِرَاشُهُ كَمَسْجِدِه»[28].
هنگام وضو گرفتن، یا اذکار مخصوص را بر زبان جاری میکرد: «بسم الله و بالله اللّهُمَّ اجْعَلْنی مِنَ التّوّابینَ وَ اجْعَلْنی مِنَ الْمُتَطهِّرین»[29]، و یا آیات سورۀ قدر را قرائت میکرد: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ…».
آن مرحوم مقید بود که بعد از وضو، دست و صورت خود را با حوله یا دستمال، خشک نکند.
7 . دائمالذکر
از ویژگیهای این روحانی عالیقدر، دائمالذکر بودن است. در معارف دینی و عرفانی، ذکر از جایگاه بالایی برخوردار است. قرآن کریم ذکر و تذکر را از ابزار تربیت و تزکیت معرفی میکند و بهپیامبر اکرم (ص) میفرماید: تو «مذکّر» هستی: «إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ»[30]. بنابر این تذکر بده، که تذکر تو در هدایت مؤمنان، سودبخش است: «وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ»[31].
آن کسی که در باطن، در گفتار و در کردار، توجه بهخدای متعال دارد و گفتار و کردار خود را با توجه به فرمانهای الهی انجام میدهد، ذاکر بهحساب میآید و بر همین مبنا، ذکر را بهذکر قلبی، زبانی و عملی تقسیم کردهاند. انسانهای رشد یافته و بهمقامات عرفانیِ بالا دست پیدا کرده، در هر حال ذاکر هستند؛ زیرا این دسته از انسانهای عارف، دلی خدایی و گفتار و کرداری الهی دارند و در هر شرایطی، خدای سبحان را حاضر و ناظر میدانند. خداوند میفرماید: متوجه و متذکر من باشید تا من هم متذکر شما باشم: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ»[32]، و در حدیث شریف میفرماید: من همنشین کسی هستم که او ذاکر من باشد: «أَنَا جَلِيسُ مَنْ ذَكَرَنِي»[33]. اولیای الهی، در پناه ذکر خدا بهمقام «اطمینان» میرسند و دل را از توشۀ ارزشمند اطمینان پر میکنند تا خود را از شرّ نفس اماره رها سازند: «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[34].
حضرت سید مسیح (ره) بهحق، از مصادیق بارز ذاکرین بهشمار میآمد. در طول دوران زندگیام، یاد ندارم او را دیدار کرده باشم که بر زبانش ذکر خدا جاری نباشد. در هر حالی، ذکری از اذکار مأثوره را ذاکر بود. گاهی ذکر «سُبحانَ اللَّهِ» را میشنیدم و گاهی ترنم ذکر «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ» را داشت و گاهی با ذکر «الْحُمْدُ لِلَّهِ»، خود را شاداب میکرد و در بسیاری از مواقع، ذکر صلوات بر محمد و آل محمد را ورد زبان، قرار میداد. احساس و برداشتم از رفتار و گفتار ذاکرانۀ او این بود که با ذکر «اللَّهُمَ صَلِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» نشاط دیگری کسب میکرد؛ گویا او با این ذکر، پیوند مخصوصی برقرار کرده بود.
من در بسیاری از جلسات که در محضرشان بودم و موج لطیف و آرام ذکر را از زیر لبهایش میشنیدم و آرامش و شوق ذاکر را با چشمانم بهتماشا مینشستم، لذت این همه زیبایی و شیرینی و آن همه شور و شوق را احساس میکردم. گویا او میخواست بدون اینکه حرفی بر زبان جاری کند، حاضران را بهحلقۀ نورانی خود بکشاند و بهآنان آرامش هدیه نماید.
گاهی با استناد بهسخن پیامبر اکرم (ص) میفرمود: برترین و با فضیلتترین ذکرها «لا الهَ الاَّ اللَّهُ» است[35]. چنانکه برخی از اهل عرفان گفتهاند: «کلمۀ لا اله الا الله را خاصیتی است که سبزۀ طاعت را در باغ هدایت، بار عنایت برویاند که «لا إله إلّا اللّه يُنبِت الإيمانَ في القلبِ كما يُنبت الماءُ البقلة»[36] و از درخت طاعت، گل معرفت و محبت در دل عاشقان و ذاکران بشکفاند. بر همین سیاق، شیخ نجم الدین رازی گوید:
باش تا بر گل دلت آید شبنم لا اله الا الله
صدهزاران گلت شکفته کند یک نم لا اله الا الله
هر دمت عیسی دگر زاید مریم لا اله الا الله
ملک روح را شود مسجود آدم لا اله الا الله[37]
اکسیر ذکر، اگر از قلب پاک برخیزد و بر لسان صدق جاری گردد، زمین و زمان را در مینوردد و بر روند کائنات تأثیر میگذارد.
عالم عامل و روحانی ذاکر، از چنین توفیقی برخوردار بود که لحظههای زندگیاش را با ذکر حضرت محبوب سپری کرد و هیچ عامل بازدارندهای نتوانست او را از یاد خدا غافل کند. از زمرۀ مردانی بود که خداوند در وصف آنان میفرماید: «رجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»[38].
8 . اقوام و خویشاوندان
خویشاوندان انسان، جزئی از وجود آدمی محسوب میشوند؛ بهگونهای که رنج آنان، انسان را رنجور و شادی و سرور آنان، موجب سرور و خشنودی میشود.
پیوندهای خویشاوندی، آرامبخش روح و روان است و پشتوانهای برای انسان بهشمار میآید تا بدین وسیله در ساماندهی زندگی، توفیقات بیشتری را بهدست آورد.
در فرهنگ دینی و تعالیم انسانساز اسلامی، ارتباط با بستگان سببی و نسبی، توصیه و تأکید شده است و انسان مسلمان از این مسیر، برکات فراوانی را بهزندگی خود وارد میسازد.
اسلام در حوزۀ فقه و اخلاق، برای حفظ و تقویت پیوندهای خویشاوندی احکام زیادی دارد که هر مسلمانی باید بهآن فرمانها عمل نماید. وظایف و مسئولیتهایی که فرزندان در برابر پدر و مادر خود دارند، وظایفی که برادر و خواهر، عمه و خاله و دایی و عمو نسبت بهیکدیگر دارند، همه بر مبنای خویشاوندی استوار است.
صلۀ رحم و پیوند با خویشاوندان، آثار و برکات بسیاری را بههمراه دارد؛ محبت و صمیمیت را در میان یک مجموعۀ انسانی گسترش میدهد و موجبات همگرایی بیشتر را بهوجود میآورد. حس وظیفهشناسی را تقویت میکند، بههویت انسانی قوام میبخشد و با از خود بیگانگی، بهشدت مقابله و مبارزه مینماید و از همه ارزشمندتر، جلب عنایات الهی را بهارمغان میآورد.
مرحوم استاد شاهچراغی از کسانی بود که خویشاوندانش، جزئی از وجودش بهحساب میآمدند و دلبسته و عاشق آنان بود؛ گویا این شاعر از زبان او سخن گفته است:
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند سخت دلبستۀ این ایل و تبارم، چه کنم؟[39]
او آنها را بسیار دوست میداشت و بهنیکان و پرهیزکارانشان عشق میورزید و خطاکارانشان را از راهها و با شیوههای مختلف، نصیحت و راهنمایی میکرد.
حداقل سالی یکبار، در فرصتهای مناسب بهدیدار همۀ اقوام نسبی و سببی میرفت و بارها از او میشنیدم که میفرمود: «صِلُوا أَرْحَامَكُمْ وَ لَوْ بِالسَّلَامِ»[40]؛ بهدیدار خویشاوندان بروید، حتی اگر بهمقدار یک سلام کردن باشد. گاهی که در این دیدارها او را همراهی میکردم، چون بهدر منزل فامیلی میرفتیم و آنها در خانه حضور نداشتند، این جمله را بر زبان جاری میکرد که «خیر الزیارة فقدان المزور»؛ بهترین دیدارها این است که با قصد قربت بهزیارت کسی بروی، او در محل و یا منزل نباشد. شاید دلیل اینکه چنین زیارتی را خیر الزیاره، بهترین زیارت گفتهاند، این باشد که: اولاً ما ثوابمان را برده و تکلیفمان را انجام دادهایم، ثانیاً برای صاحبخانه زحمت ایجاد نکردیم، ثالثاً فرصتی بهدست آوردیم تا بهکارهای مفید دیگری برسیم.
او در بسیاری از این دیدارهای خویشاوندی، بهکودکان خانواده محبت مضاعف داشت و آنها را با هدیهای، هر چند اندک، مورد محبت قرار میداد.
بارها شاهد بودم که پای پیاده، فاصلۀ نسبتاً زیادی را برای صلۀ رحم، طی میکرد و بهمنزل ما میآمد و نزد مادرم که خالهاش بود، مینشست و صمیمانه با او و اهل خانه صحبت میکرد و هر گاه که با جمعی وارد منزل ما میشد، بعد از نشستن لحظاتی در آن جمع، از آنان جدا میشد و بهقسمت درون منزل میرفت و با خالهاش احوالپرسی میکرد و در برخی از این دیدارها که فرصت زیادی نداشت، در همان پایین اطاق برای چند دقیقه مینشست و سپس با خداحافظی، منزل را ترک مینمود.
9 . زهد و سادهزیستی
در تعلیمات اسلامی، بهعنوان ارزشی متعالی بر سادهزیستی و زهد تأکید میشود؛ زیرا در پرتو روش زندگی زاهدانه، بخشی از استعدادها، شکوفا و بسیاری از قوای سرکش نفسانی، سرکوب و مهار میشوند.
انسانهای سادهزیست، خصلت زشت حرص را از صفحۀ وجود خویش پاک کردهاند و بهجای آن، صفت زیبای قناعت را نشاندهاند. سادهزیستان، دارای روح بینیازی هستند و بهدنیا و دنیاداران و شیفتگان مظاهر دنیوی، از موضع بینیازی برخورد میکنند.
زهد و سادهزیستی، فقر و ناداری نیست و انسان سادهزیست، از سر ناچاری و نداری، بهزهد روی نیاورده است؛ بلکه او در عین تمکن، این راه و رسم را بر اساس اعتقادش انتخاب کرده است. بهتعبیر دیگر، سادهزیستی، رفتاری گذشتآمیز و از سر اقتدار است، در حالیکه فقر، گذشت محرومانه و از سر اجبار است. فقیر چون ندارد، زندگیاش ساده است، ولی زاهد و سادهزیست میتواند داشته باشد، ولی نمیخواهد.
از آثار ارزشمند سادهزیستی این است که زندگی آدمی را پر بار و پر برکت میکند. ضمن اینکه خود از امکانات رفاهی کمتری بهره میگیرد، ولی در مقابل میکوشد که بهدیگران بهرۀ بیشتری برساند. امام صادق (ع) یکی از نشانههای پرهیزکاران را اینگونه معرفی مینماید: پرهیزکاران بهلحاظ مخارج شخصی، سبکبارترین مردم و برای دیگران، کمککارترین هستند: «إِنَّ أَهْلَ التَّقْوَى أَخَفُّ أَهْلِ الدُّنْيَا مَئُونَةً وَ أَكْثَرُهُمْ مَعُونَة»[41].
امیرمؤمنان علی (ع) نیز میفرماید: هر کس خواستههای نفسانیاش بیشتر باشد، طبعاً مخارج زندگیاش فزونتر خواهد بود: «مَنْ كَثُرَتْ شَهْوَتُهُ ثَقُلَتْ مَئُونَتُه»[42].
بند بگسل، باش آزاد ای پسر چند باشی بند سیم و بند زر
کوزۀ چشم حریصان پر نشد تا صدف قانع نشد پر درّ نشد
هر که را جامه ز عشقی چاک شد او ز حرص و جمله عیبی پاک شد[43]
مردم در محاورات روزانۀ خود، این سخن امیر مؤمنان (ع) را فراوان بر زبان جاری میکنند «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا»[44]؛ سبکبار باشید تا بهمقصد برسید». سفارشی که رسول خدا (ص) خطاب به علی (ع) اینگونه بیان فرمود: «يَا عَلِيُّ نَجَا المخففون [الْمُخِفُّونَ] وَ هَلَكَ الْمُثْقِلُون»[45]؛ سبکباران نجات یافتند و گرانبارها هلاک شدند».
استاد فقید ما زهد و سادهزیستی را بهمعنای حقیقی کلمه برگزیده بود. او زندگی را بهزهد و سادهزیستی سپری کرد، ولی هرگز زهدفروشی نکرد. کسانی هستند که زهد را در زندگی انتخاب میکنند تا آن را بهدیگران بفروشند و از این راه بهامکاناتی دست پیدا کنند. دکۀ زهد میگشایند تا بر اعتبارات و مریدان خود بیفزایند.
بزرگترین سرمایهاش در زندگی، عزتمنشی و بینیازی بود که در پرتو زندگی زاهدانهاش بهدست آورده بود. در برابر صاحبان ثروت و مکنت، با روحیۀ استغنا و بینیازی قد برمیافراشت و هرگز زبان بهنیازمندی نگشود. او مصداق بارز کلام نورانی و غرورآفرین امیرمؤمنان علی (ع) بود که فرمود: بزرگترین بینیازی، نومیدی از داراییهایی است که در دست مردم است: «الْغِنَى الْأَكْبَرُ الْيَأْسُ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاس»[46].
چه زیبا میگوید شاعر آزاداندیش ایرانی، حکیم ناصرخسرو قبادیانی:
من آنم که در پای خوکان نریزم مر این قیمتی لفظ درّ دری را[47]
دنیا با همۀ زرق و برقش، نتوانست او را فریب بدهد؛ بهدیگران نیز هشدار میداد، مراقب دامهایی باشید که دنیا بر سر راهتان گسترده است. دلبستگی بهدنیا غفلتآور است و مردان صاحب بصیرت را بهتعبیر اقبال لاهوری، ضریر و نابینا میکند:
ای بسا مرد حقاندیش و بصیر میشود از کثرت نعمت ضریر
کثرت نعمت گداز از دل برد ناز میآرد، نیاز از دل برد
سالها اندر جهان گردیدهام نم بهچشم منعمان کم دیدهام
من فدای آنکه درویشانه زیست وای آنکه از خدا بیگانه زیست [48]
سیرهنویسان دربارۀ پیامبر اکرم (ص) نوشتهاند: رسول خدا (ص) در حالی از دنیا رفت که خشتی بر روی خشتی نگذاشته بود: «تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ مَا وَضَعَ لَبِنَةً عَلَى لَبِنَة»[49].
مرحوم سید مسیح (ره) نیز همانند جدش، خشتی بر روی خشتی نگذاشت. آن روزی که چشم از جهان فرو بست، نه ملک و مزرعهای، نه شرکت و کارخانهای و نه حساب پسانداز انباشتهای در بانکها داشت. میراثی که بر جای گذاشت، شاگردانی بودند که هر کدام از آنها در عرصههای مختلف فرهنگی، تبلیغی، سیاسی، دینی و اجتماعی، خدمتگزار فکر و فرهنگ مردم هستند.
او سرمایهای از نوع یک زبان، بهپهنای یک شهر، نام نیک انباشته کرده بود و دعای محرومان و مستضعفانی که برای رفتن بهخانۀ ابدی بدرقهاش میکردند.
10 . نیازمندان و محرومان
حضرت سید مسیح (ره) با محرومان جامعه، پیوندی عاطفی داشت. روزی نبود که تعدادی از محرومان و گرفتاران بهاو مراجعه نکنند و مورد لطف و محبتش قرار نگیرند. چشم جمعی از این نیازمندان و مستضعفان، بهبذل و بخششهای او بود؛ گویا برخی، بخششها و کمکهای حاج سید مسیح را مقرری خود میدانستند و در زمان مشخص بهاو مراجعه نموده و سهم خود را میگرفتند.
روزی برای زیارت ایشان بهمنزلشان رفتم. هنوز ضعف و بیماری، او را زمینگیر نکرده بود. مانند همیشه با گرمی از ما پذیرایی کرد. بهویژه، زبان بهحکایتهای گذشته و گذشتگان گشود و از قدیمیها سخن بهمیان آورد؛ قدیمیهایی که من بسیاری از آنان را بهیاد نداشته و یا ندیده بودم. صداقت و شجاعت، صفا و وفای آنها را بیان میکرد. بههر خصلت خوب و زیبایی که میرسید و آن فرد یا افراد را با آن خصلت معرفی میکرد، حاشیهای اشارهگونه بهزمان حاضر میزد و میگفت: این خصلتها را در میان مردم امروز، کمتر شاهد هستیم. آنها در این موارد، از ما جلوتر بودند.
در همین حال که صحبتها گل انداخته بود، زنگ منزل بهصدا در آمد. بدون تأمل و یا اینکه آیفون را بردارد و بپرسد که چه کسی پشت در منزل هست، دست در جیب کرد و مبلغی پول را بهیکی از فرزندان داد و گفت: این مبلغ را بهآن کسی که پشت در خانه است، بدهید؛ سپس بهمن گفت: ایشان فرد نیازمندی است که برای گرفتن مقرری خود آمده است.
امکاناتی که در جهت مشکلگشایی و کمک بهمحرومان هزینه میکرد، یا از طریق کمکهای مردمی و افراد خیّر بود که چون مورد اعتماد بودند، در اختیار آن مرحوم قرار میگرفت تا با نظر و صلاحدید ایشان مصرف شود و یا از طریق اجازاتی بود که مراجع عالیقدر تقلید بهآن مرحوم داده بودند تا بخشی از وجوه شرعی سهم امام و سادات را هر گونه که خود مصلحت میدانند، بهمصرف برسانند.
فقیران و مستضعفان شهر دامغان او را بهخوبی میشناختند و او نیز همۀ این محرومان را دوست میداشت. در کمک بهمحرومان، از روشهایی استفاده میکرد که آنها تحقیر نشوند و یا از اینکه تقاضای کمک کردهاند، خجالت نکشند.
گاهی اتفاق میافتاد در مسیری با او همراه میشدم، یا بعد از نماز جماعت که از مسجد بیرون میآمد، فردی یا افرادی با فاصله پشت سرش میآمدند؛ بدون اینکه اظهار نیاز کنند، بهآنان کمک میکرد. برخی اوقات از جمعی که با او بودند فاصله میگرفت و میگفت: من با فلانی، یک مصافحه بگیرم و در همان حال، کمک مناسب را در دست او قرار میداد.
آن مرحوم بهسخن نورانی پیشوای آزادگان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) اعتقادی راسخ داشت که فرمود: بدانید که رجوع نیازمندان بهشما و رفع حوائج آنان، از نعمتهای الهی است: «اعْلَمُوا أَنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَيْكُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيْكُمْ»[50].
زمانی که از مشکلگشایی و کمک بهدیگران سخن بهمیان میآمد، رباعی زیر را میخواند:
دانی که چرا خدا تو را داده دو دست؟ من معتقدم که اندر آن سرّی هست
یک دست بهکار خویشتن پردازی با دست دگر، ز دیگران گیری دست[51]
11. زیارت عاشورا
یکی از برنامههای فرهنگی، عرفانی در تعلیمات اسلامی، بهخصوص در مکتب تشیع، زیارت است. از زیارت برادران ایمانی گرفته تا زیارت اهل قبور و زیارت مرقد پاک پیشوایان دین و حضرات معصومین (ع) که تأکید و توصیه شده است.
شیعه با سنت زیارت مرقد امامان معصوم (ع)، هم نام و یاد آنان را زنده نگه داشته و هم با پیوند معنوی زیارت، خود را از لغزشها و انحرافات مصون داشته است.
زیارت، نمود و نماد دوستی و محبت است. با زیارت، محبتها «زیادت» میشود، چنانکه رسول رحمت فرمود: زیارت، شجرۀ طیبۀ محبت را رویش میدهد: «الزِّيَارَةُ تُنْبِتُ الْمَوَدَّةَ»[52]. زائر در زیارت، عشق خود را بهمزور و محبوبش بهنمایش میگذارد و با قرائت زیارتنامه، با معشوقش بیعت نموده و تعهد میکند که راه او را ادامه بدهد. با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن باشد.
از بین همۀ زیارتها، زیارت سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) بیشتر مورد تأکید قرار گرفته است و در میان انواع زیارتهایی که دربارۀ امام حسین (ع) وارد شده است، زیارت عاشورا از جایگاه برتری برخوردار است.
مرحوم حاج سید مسیح (ره)، از کسانی بود که هر روز با خواندن زیارت عاشورا، سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و یارانش (ع) را زیارت میکرد. او زیارت عاشورا را با همۀ آدابش انجام میداد. در مناسبتهای مختلف، از زبان او شنیدم که میفرمود: زیارت عاشورا آثار و برکات فراوانی دارد و با اعتقاد میگفت: ما هر چه داریم از برکت زیارت عاشورا داریم. بهشاگردان، دوستان و مریدان خود سفارش میکرد که حتیالأمکان زیارت عاشورا را بخوانند. بسیاری از روزها شاهد بودم در اتاق مدرسۀ علمیۀ حاج فتحعلیبیک دامغان که محل مطالعه و تدریس ایشان بود، او و برادر بزرگترش جناب حجتالاسلام و المسلمین سید طاهر شاهچراغی، بهخواندن زیارت عاشورا مشغول هستند.
امام صادق (ع) فرمود: هر کس که خداوند خیر و خوبی او را بخواهد، در دل او محبت حسین (ع) و محبت زیارت او را میاندازد: «مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَيْرَ قَذَفَ فِي قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَيْنِ ع وَ حُبَّ زِيَارَتِه»[53].
آن مرحوم از نعمت محبت و عشق بهحضرت امام حسین (ع) برخوردار بود و این عشق و محبت را هر روز، با خواندن زیارت عاشورا افزون میکرد.
12. مدافع انقلاب
از ویژگیهای آن عالم جلیلالقدر، داشتن روحیۀ انقلابی است. اگر چه او اهل منبر و سخنوری نبود تا از آن عرصه، بهروشنگری و تبیین ارزشهای انقلابی بپردازد، ولی در جلسات مختلف که سخن از انقلاب و رهبریِ آن بهمیان میآمد، با همۀ وجود از امام خمینی (ره) و راه انقلابی او حمایت میکرد و در برابر کسانی که ایجاد انقلاب را در ایران ناممکن میدانستند و پایههای رژیم طاغوتی پهلوی را مستحکم معرفی میکردند، با بیانی مناسب و قاطع بهمیدان میرفت و ابهامزدایی میکرد.
آن مرحوم، هیچگاه تظاهر بهانقلابی بودن نکرد و هرگز بهدنبال این نبود تا از انقلاب، برای خود کسب وجهه کند و یا پست و مقام و امکاناتی را در اختیار بگیرد.
مطلبی را که نباید دربارۀ آن بزرگوار نادیده گرفت، حمایت بیدریغش از طلبهها و جوانان انقلابی بود. من که در آن زمان سری پر شور و دلی مملو از عشق بهامام خمینی (ره) داشتم و آموزههای انقلابی را از محضر اساتیدم در قم آموخته بودم، بهویژه در سالی که در دامغان، بهخاطر پخش اعلامیههای امام خمینی و سخنرانیهای انقلابی و ارتباط و دوستی با شهید محمد منتظرقائم، دستگیر شده و در قزلقلعۀ تهران بهزندان افتادم، مرا پس از آزادی از زندان، بیش از گذشته، مورد حمایت قرار داد و از رفتارها و گفتارهای انقلابیام حمایت کرد. این توجه و عنایت، تنها نسبت بهمن نبود، بلکه او برای همۀ جوانان انقلابی دامغان، پشتیبانی مطمئن بهشمار میآمد.
در شرایط خفقان طاغوتی و در دوران حاکمیت سنگین و سیاه ساواک، که درب منزل بسیاری از افراد مدعی، بهروی انقلابیون بسته بود، درب منزل حضرت استاد، بهروی همۀ کسانی که در خدمت امام و انقلاب قرار داشتند، باز بود.
هرگز فراموش نمیکنم زمانی که انقلاب اسلامی، با اعلامیههای امام و سخنرانیهای روحانیت انقلابی و مبارزان اسلامی، شور و نشاط گستردهای بهوجود آورده بود و در سال 57، مردم شهرها و حتی روستاها با تظاهرات و شعارهای کوبنده، تنفر خویش را از نظام شاهنشاهی و کارگزاران وابستهاش ابراز میداشتند، رژیم برای سرکوب مردم، از اراذل و اوباش چماقدار بهره میگرفت و آنان را وارد صحنه میکرد تا با سرکوب مردم و غارت اموال آنان، موج توفندۀ مردمی را مهار نماید، در شهر دامغان نیز از این روش کثیف استفاده کرد و چماقداران را بهجان مردم انداخت و مغازههای بازاریان را غارت کردند و رعب و وحشتی در شهر ایجاد نمودند.
وقتی این خبر تأسفبار را در قم شنیدیم، با تعدادی از فضلا و روحانیون دامغانی بهخدمت آیةالله پسندیده، برادر و وکیل امام خمینی (ره) رسیدیم و از ایشان درخواست کردیم تا برای تجدید روحیۀ مردم و مقابله با جنایات رژیم طاغوت، هیئتی بهریاست حضرت آیةالله یزدی بهدامغان سفر کند و ملاقاتی با علما و مردم شهر انجام دهد. آیةالله پسندیده این پیشنهاد را پسندید و بهآیةالله یزدی مأموریت داد تا بهدامغان سفر کند و پیام پشتیبانی وکیل امام را بهمردم و روحانیت شهر ابلاغ نماید.
اینجانب و چند نفر از طلاب جوان دامغانی مقیم قم، آیةالله یزدی را در این سفر همراهی کردیم. در بین راه، با دوستان بهمشورت پرداختیم که این هیئت با ورود بهشهر دامغان، بهمنزل کدامیک از علمای شهر وارد شود؟
تنها خانهای که هیئت را با روی باز پذیرا شد و از آن استقبال کرد، خانۀ استاد حاج سید مسیح بود و فردای آن روز که هیئت اعزامی برای بازدید از مغازههای غارت شده بهخیابان و بازار آمد، این مجموعه را همراهی کرد؛ او در حالیکه پلیس با انواع سلاحها و ابزارهای ضد شورش در خیابانها مانور میداد و هیئت را محاصره کرده بود، یک لحظه این گروه را رها نکرد و تا آخر، پا بهپای آن آمد.
13. پدر شهید
در فرهنگ اسلامی، عملی ارزشمندتر از شهادت و کشته شدن در راه خدا وجود ندارد. شهادت یعنی مرگ در صحنهای مقدس، در جهت رشد و تعالی ارزشهای الهی و رضای حق تعالی. پیامبر اکرم (ص) در کلامی، ارزش شهادت را اینطور بیان فرموده است:
«فَوْقَ كُلِّ ذِي بِرٍّ بَرٌّ حَتَّى يُقْتَلَ الرَّجُلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَيْسَ فَوْقَهُ بِر»[54]؛ بالای هر عمل نیکی، عمل نیک برتری وجود دارد، تا آنگاه که مرد در راه خدا بهشهادت برسد؛ پس آن زمان که در راه خداوند بهشهادت رسید، عملی برتر و ارزشمندتر از آن وجود ندارد».
آنگاه ارزش شهادت و کشته شدن در راه خدا را، بیشتر و بهتر میشناسیم که اولیای الهی با همۀ مقامات کبریایی خویش، از پیشگاه خالق سبحان، درخواست میکردند، توفیق شهادت در راهش را (فی سبیل الله) نصیبشان فرماید: «وَ قَتْلًا فِي سَبِيلِكَ فَوَفِّقْ لَنَا»[55].
در انقلاب اسلامی ایران بهرهبری امام خمینی (ره) و در هشت سال دفاع مقدس و جنگ تحمیلی، با همین نگاه اعتقادی، فرهنگی بهصحنۀ مبارزه و جهاد فی سبیل الله آمدیم و کشته شدن در این راه که راه خدا بود را افتخار میدانستیم و با فریادِ هر چه رساتر گفتیم:
حسین، حسین، شعار ماس تشهادت افتخار ماست
راه حسین، راه ماست شیوۀ او کار ماست
در بین همۀ امتیازات و افتخاراتی که مرحوم استاد ما در زندگی باصفا و بیآلایش خود داشت، افتخار پدر شهید بودن از برتری و ارزش والایی برخوردار میباشد. مرحوم استاد، در مسیر حق و حقیقت و در دفاع از آرمانهای امام امت، فرزند فاضل و رشیدش را فدا کرد.
مدال پدر شهید بودن را از خداوند منان دریافت نمود و خدای مهربان، این مدال افتخار را بهپاس آنهمه اخلاص، بهاو و خانوادهاش عنایت کرد.
هواپیمای حامل شهید سید حسن شاهچراغی که ازچهرههای انقلابی و فهیم عرصۀ مبارزه بود، بههمراه شهید محلاتی و همسنگر دیگرش شهید موسوی دامغانی و جمعی دیگر از سربازان انقلاب اسلامی، از سوی دشمن، هدف قرار گرفت و روح مطهرشان از آسمان خونرنگ خوزستان، بهعرش أعلی پر کشید.
هرگز از خاطرم محو نمیشود، زمانی که خبر شهادت سید حسن را در روز اول اسفند 1364 شنیدم و برای عرض تسلیت و شرکت در مراسم تشییع جنازۀ شهدا که قرار بود از مقابل مجلس شورای اسلامی انجام شود، از شهرکرد عازم تهران شدم. ساعت، حدود دوازده شب را نشان میداد که بهمنزل شهید شاهچراغی در میدان بهارستان و خانههای سازمانی مجلس وارد شدم. تعدادی از اقوام و بستگان نزدیک، حضور داشتند. شب عجیب و غمباری بود. سکوتی سنگین بر فضای منزل حاکم شده بود؛ گویا همۀ فریادها در گلوها گره میخورد. آنها که دور اتاق نشسته بودند، سرها را پایین انداخته و چشمها را بهزمین دوخته و آرام آرام، باران اشکها را بر گونهها میریختند و سپس با دستمال، قطرههای اشک را از روی صورت خود جمع میکردند. فقط هر چند لحظه، صدای حزینی سکوت را میشکست و آتشی بر خرمن دلها میزد؛ و آن صدای استاد و مراد ما، پدر شهید سید حسن بود که میگفت: «بابا!»
خدایا! همین الان هم که آن صحنه را بر روی کاغذ ترسیم میکنم، بهشدت مرا منقلب کرده است. ساعت یک بامداد، این مجموعه باید استراحت میکردند، ولی آن کسی که تا بهصبح نخوابید و در حال ذکر و نماز، شب را بهپایان برد و گاهی قطرات اشکهایش را با دستمال از گونههایش بر میچید، حضرت سید مسیح بود.
از ویژگیهای شخصیتی استاد که بسیار آموزنده است، مقاومت و صبوری در برابر ناملایمات زندگی بود. او شهادت فرزند فاضل و رشیدش را لطفی از الطاف خفیۀ الهی میدانست و در برابر این داغ سنگین، با لسانی شاکر، اهل خانه را که بیتابی میکردند، آرامش میبخشید؛ میگفت: «راهی را که در این انقلاب انتخاب کردهایم، راه امام حسین (ع) است و راه امام حسین (ع) شهادت دارد».
14. شعر و شاعری
از جمله امتیازات فراوانی که حضرت استاد در زندگی خود با مجاهدتهای اخلاقی و انسانی کسب کرده بود، علاقهمندی بهشعر و شاعری است. او معتقد بود که شعر باید در خدمت شعور باشد و وسیله و ابزاری مؤثر برای تبیین و تفسیر ارزشهای انسانی و معارف اسلامی قرار بگیرد؛ بهقول اقبال لاهوری:
شعر را مقصود اگر آدمگری است شاعری هم وارث پیغمبری است[56]
بر اساس همین اعتقاد، اغلب منظومات او ترجمهای روان و ساده از روایات و احادیث اهل بیت عصمت و طهارت است. باید توجه داشت که چنین اعتقاد و شیوهای، سابقۀ دیرینه دارد و از قرنهای گذشته، اندیشمندانی بودهاند که طبع روان و ذوق سلیم خود را در خدمت ترجمه و تفسیر سخنان پیشوایان معصوم (ع) قرار دادهاند؛ مانند رسالۀ «مائۀ کلمه» جاحظ که یکصد کلمه از کلمات امیر مؤمنان علی (ع) را گردآوری نموده و بسیاری از اهل ادب، آن را بهصورت نظم ترجمه کردهاند.
مرحوم استاد حاج سید مسیح، از ذوق روایی و حدیثی خوبی برخوردار بود. معمولاً با کتابهای روایی و مجامع حدیثی سر و کار داشت. در اتاق مطالعۀ او، اکثر کتابهایی که بر گردش حلقه میزدند، کتابهایی همانند بحارالأنوار، سفینةالبحار، غررالحکم و امثال اینها بود. این ذوق روایی و طبع روان او موجب میشد تا روایات مورد نظر را در قالب نظم، بهزبان فارسی ترجمه کند. کتاب کیمیای حکمت که در سالهای پیش، در دست چاپ و انتشار قرار گرفت، از این نمونه است.
در اینجا، بهبرخی از کلمات نورانی مولای متقیان علی (ع) که توسط آن بزرگوار، بهگوهر نظم آراسته و ترجمه شده است، اشاره میکنیم:
1 . علی (ع): «مَاضِي يَوْمِكَ فَائِتٌ وَ آتِيهِ مُتَّهَمٌ وَ وَقْتُكَ مُغْتَنَمٌ فَبَادِرْ فِيهِ فُرْصَةَ الْإِمْكَان»[57]
ماضی که گذشته، نیست از آن خبری آینده هم آید تو از آن بیخبری
این لحظه که فرصت است پس قدر بدان باشد که از آن بهرۀ خوبی ببری
2 . عنه (ع): «خُذُوا مِنْ كُلِّ عِلْمٍ أَحْسَنَهُ فَإِنَّ النَّحْلَ يَأْكُلُ مِنْ كُلِّ زَهْرٍ أَزْيَنَه»[58]
بگیر از علم و دانش بهترین را علوم اولین و آخرین را
چو زنبور عسل از شهد گلها گزیند هر کجا زیباترین را
3 . عنه (ع): «لِسَانُ الْمُرَائِي جَمِيلٌ وَ فِي قَلْبِهِ الدَّاءُ الدَّخِيلُ»[59]
زبان مرائی فربینده است دل و قلبش از کینه آکنده است
کلامش به ظاهر چو زیبا بود به باطن چو شمشیر برنده است
4 . عنه (ع): «لَا غَنَاءَ كَالْقُنُوع»[60]
گر به ظاهر تو را قناعت نیست مکنت و مال و استطاعت نیس
از علی بشنو این کلام شریف ثروتی بهتر از قناعت نیست
5 . عنه (ع): «مَنْ حَفَرَ بِئْراً لِأَخِيهِ وَقَعَ فِيه»[61]
گوش کن از امام متقیان سخنی به ز گوهر رخشان
هرکه چاهی کند برای کسی شک ندارد که خود فتد در آن
6 . عنه (ع): «ثُباتُ المُلکِ بِالعَدلِ»[62]
این نصیحت گوش کن ای شهریار ملک اگر خواهی بماند پایدار
رو تو عدل و داد جانا پیشه کن با عدالت، ملک ماند استوار
7 . عنه (ع): «أَقْوَى النَّاسِ مَنْ قَوِيَ عَلَى نَفْسِه»[63]
خواهی ز تمام خلق برتر باشی از هرچه قوی بود قویتر باشی
باید به هوای نفس پیروز شوی تا از همگان برتر و بهتر باشی
8 . عنه (ع): «إِذَا رَأَيْتَ مَظْلُوماً فَأَعِنْهُ عَلَى الظَّالِم»[64]
اگر دیدی به مظلومی جفا شد به او از غیر، ظلمی ناروا شد
بکن یاری تو او را گر توانی که این یاری حمایت از خدا شد
9 . عنه (ع): «أَفْضَلُ الْجُودِ إِيصَالُ الْحُقُوقِ إِلَى أَهْلِهَا»[65]
سعی بنما در طریق بندگی کوششی جانا تو در سازندگی
گر بکوشی در ادای دین خود این بود بالاترین بخشندگی
10 . عنه (ع): «طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النَّاس»[66]
ای خوشا بندهای که عیب خودش مانع از عیب دیگران باشد
گر به عیب خودش بود مشغول نتوان یاد این و آن باشد
سید رضا تقوی
[1]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص40.
[2]. نهجالبلاغه، حکمت 147.
[3]. نهجالبلاغه، حکمت 73.
[4]. صف، 4.
[5]. العلم و الحکمۀ فیالکتاب و السنۀ، (محمدی ریشهری)، ص400.
[6]. العلم و الحکمۀ فیالکتاب و السنۀ، (محمدی ریشهری)، ص345.
[7]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج2، ص105.
[8]. مثنوی معنوی، دفتر دوم.
[9]. کنز العمال، شمارۀ 5217.
[10]. «وَقِّرُوا كِبَارَكُمْ وَ ارْحَمُوا صِغَارَكُم»؛ الأمالي( للصدوق)، النص، ص93.
[11]. «حُلِيُّ الرِّجالِ الأَدَبُ»؛ اکمال غرر الحکم، واژۀ ح، ص370.
[12]. ملکالشعرای بهار.
[13]. هویت صنفی روحانی، ص36 الی 41.
[14]. اعراف، 26.
[15]. دیوان امام علی (ع)، تصحیح دکتر ابوالقاسم امامی، چاپ اسوه، ص56.
[16]. عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص301.
[17]. خواجه نصیرالدین طوسی.
[18]. المحجه البیضاء، ج8، ص10۵.
[19]. بحار الانوار، ج2، ص97.
[20]. المحجة البیضاء، ج1، ص15.
[21]. طلاق، 3.
[22]. فاطر، 15.
[23]. خواجه عبدالله انصاری.
[24]. نهج الفصاحه، ح1588.
[25]. رباعیات باباطاهر.
[26]. بحار الانوار، ج85، ص10.
[27]. وسائل الشیعه، ج1، ص379.
[28]. همان، ص378.
[29]. مفاتیح الجنان.
[30]. غاشیه، 21.
[31]. ذاریات، 55.
[32]. بقره، 152.
[33]. بحار الانوار، ج90، ص153.
[34]. رعد، 28.
[35]. عنالنبی صلیالله علیه و آله: «أفضل الذّکر لا اله الا الله»؛ تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج5، ص 468.
[36]. عن النبی صلى اللّه عليه و سلم: «لا إله إلا اللّه تنبت الإيمان في القلب كما ينبت الماء البقلة»؛ تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج5، ص: 248.
[37]. کاشف الاسرار، ص127 ؛ از نورالدین عبدالرحمن اسفراینی.
[38]. نور، 37.
[39]. سید حسن حسینی.
[40]. تحف العقول، النص، ص57.
[41]. تحف العقول، ص377.
[42]. غرر الحکم، ج2، ص187.
[43]. کلیات مثنوی، دفتر اول.
[44]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص242.
[46]. نهج البلاغه، ح342.
[47]. دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی.
[48]. کلیات اشعار فارسی اقبال، ص286.
[49]. مجموعۀ ورام، ج1، ص147.
[50]. بحار الانوار، ج75، ص127.
[51]. علیرضا صابری یزدی.
[52]. بحار الانوار، ج71، ص355.
[53]. موسوعۀ زیارات المعصومین، ج3، ص160.
[54]. کافی، ج2، ص348.
[55]. إقبال الأعمال (ط – القديمة)، ج1، ص61.
[56]. اقبال لاهوری.
[57]. غرر الحکم، ج7، ص304 – کیمیای حکمت، ص97.
[58]. کیمیای حکمت، ص85، ش16۲.
[59]. همان، ص100،ش241.
[60]. همان، ص105، ش263.
[61]. همان، ص107، ش275.
[62]. همان، ص159، ش540.
[63]. همان، ص82، ش150.
[64]. همان، ص61، ش49.
[65]. همان، ص60، ش41.
[66]. همان، ص220، ش850.
ثبت ديدگاه